عبارات مورد جستجو در ۳۰۱۶ گوهر پیدا شد:
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۶۴ - در مدح اقضی‌القضاة قاضی حمیدالدین
قطعهٔ صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب
آنکه بر عالم نفاذ او قضای دیگرست
خواجهٔ ملت حمیدالدین که از روی قوام
دین و ملت را مکانش چون عرض را جوهرست
آنکه قاضی فلک یعنی که جرم مشتری
روز بارش از عداد پرده‌داران درست
چاکران حضرتش نزد من آوردند دی
چاکران حضرتی کو را چو من صد چاکرست
چون نهادم بر سر و بر دیده آن تشریف را
کز عزیزی راست همچون دیدگانم در سرست
دیده از حیرت همی گفت این چه کحل و توتیاست
تارک از دهشت همی گفت این چه تاج و افسرست
بر زبانم رفت کین درج سراسر نکته‌بین
عقل گفت ای هرزه‌گو این درج تا سر گوهرست
زان سخن پروردنم یکبارگی معلوم شد
کانچه عالی رای ملک‌آرای معنی پرورست
خاطر وقادش اندر نسبت آب سخن
آتشی آمد که دودش جمله آب کوثرست
عالم معنیش خواندم عالمم خاموش کرد
گفت عامل چون بود آن کو ز عالم برترست
مهر و کینش موجب بدبختی و نیک‌اختریست
چون از این بدبخت شد انصاف از آن نیک‌اخترست
از خط شیرینش اندر فکرتم کایا مگر
آهوان چین و ماچین را چراگه عسکرست
با خرد گفتم توانی گفت این اعجوبه چیست
گفت پندارم که بحری پر ز مشک و شکرست
عشق ازو به گفت گفتا نیک دور افتاده‌اند
یادگاری از لب معشوق و زلف دلبرست
دیر زی ای آنکه بعد از پانصد و پنجاه سال
نظم و خطت بر نبوت حجت پیغامبرست
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح
مکرم مفصل سدیدالدین سپهر سروری
ای کفت باغ امل را بهترین اردیبهشت
آنچنان افزون ز روی مرتبت ز ابنای عصر
کافتاب از ماه و چرخ از خاک و کعبه از کنشت
دست قدرت صورت آدم همی کردی نگار
ذکر اقبال تو بر اوراق گردون می‌نبشت
نه که خود آدم به ذکر تو تقرب می‌نمود
چون صور بخش هیولی خاک آدم می‌سرشت
سرورا وقت ضرورت خاصه چون من بنده را
بردن حاجت به نزدش چون کریمان نیست زشت
چون ندارم آنچه با قارون فروشد در زمین
در دلم آنست کانرا قبله کردن زرد هشت
در چنین وقتی مرا چون بندهٔ امر توام
از کف رادت که او جز تخم آزادی نکشت
گر نباشد آنچه اسمعیل را زو بد خلاص
زان بنگریزم که آدم را برون کرد از بهشت
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۷
هزار مدح شکر طعم وصف تو گفتم
کزو نگشت مرا تازه یک صبوح فتوح
برادرم که دو تن تاک را نهد نیرو
همی گسسته نگردد غبوق او ز صبوح
درست شد که دو تن تاک به ز صد ممدوح
یقین شدم که دو ممدوح به ز صد ممدوح
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۴۴ - در مدح ملک نصرةالدین
مبشر آمد و اخبار فتح ختلان داد
نشاط باده کن ای خسرو خراسان شاد
درخت رقص‌کنان گشت و مرغ نعره‌زنان
چو برد مژدهٔ فتحت به باغ و بستان باد
تویی که هرچ بخواهی خدات آن بدهد
بدان دلیل کزو هرچه خواستی آن داد
تویی که تیغ تو چون سیل خون برانگیزد
کنند انجم و ارکان ز روز طوفان یاد
به عون عدل تو از شیر و یوز بستانند
گوزن و آهو در بیشه و بیابان داد
ز سنگ ریز در تست دست دریا پر
ز فتح باب کف تست ابر نیسان راد
جهان ز خصم تو مخذول‌تر نیابد کس
مگر ز مادر محنت برای خذلان زاد
چنانکه نصرت دین می‌کنی ز رایت و رای
به هرچه روی نهی ناصر تو یزدان باد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۴۷
ای ریاحین ملک تازه به تو
راحت از راح قسم روحت باد
شهپر فکرت جهان‌پیما
قدم قاصد فتوحت باد
از تو بر فتنه نوحه کرده فلک
زندگانی و عمر نوحت باد
نسبت عشق و رغبت باده
مانع توبهٔ نصوحت باد
تا بود راح کارساز صبوح
کار هر صبح با صبوحت باد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۴۹ - در جواب مکتوب عمادالدین پیروزشاه
مثال عالی دستور چون به بنده رسید
قیام کرد و ببوسید و بر دو دیده نهاد
خدای عزوجل را چو کرد سجدهٔ شکر
زبان به شکر خداوند و ذکر او بگشاد
چه گفت گفت زهی ساکن از وقار تو خاک
چه گفت گفت زهی سایر از نفاذ تو باد
تویی که عاشق عهد بقای تست جهان
مگر که عهد تو شیرین شد و جهان فرهاد
تویی که بر در امروز دی و فردا را
اگر بخواهی حاضر کنی ز روی نفاذ
مرا به خدمت شه خوانده‌ای که خدمت او
نه من سپهر کند آن زمانه را بنیاد
عماد دولت و دین آنکه حصن دولت و دین
پس از وفور خرابی شدند ازو آباد
شه مظفر فیروز شه که فتح و ظفر
ز سایهٔ علم و شعلهٔ سنانش زاد
کدام دولت باشد چو بندگی شهی
که بندگیش کند سرو و سوسن آزاد
چو سرو و سوسن آزاد بندهٔ شاهند
هزار بنده چو من بنده بندهٔ شه باد
به سمع و طاعت و عزم درست و رای قوی
تنی به خدمت کوژ و دلی ز دولت شاد
به روز یازدهم از رجب روانه شدم
که کط ز شهر تموزست ویج از مرداد
اگر زمانه با تمام عزم باشد رام
وگر ستاره با عطای عمر باشد راد
به شکل باد روم زانکه باد در حرکت
نیاورد ز بیابان و آب جیحون یاد
چو زیر ران کشم آن مرکبی که رایض او
گه ریاضت او بود باد را استاد
عنان صولت جیحون چنان فرو گیرم
که از رکاب گرانم برآورد فریاد
چو بگذرم به در خسروی فرود آیم
که هم مربی دینست و هم مراقب داد
به امر یار سلیمان به عزم شبه کلیم
به فر قرین فریدون به ملک مثل قباد
به عون دولتش از بخت داد بستانم
که داد بخت من از چرخ دولت او داد
بقاش باد نه چندان که در شمار آید
که رونقی ندهد هرچه در شمار افتاد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۸۶ - در هجا
دی از کسان خواجه بکردم یکی سؤال
گفتم به خوان خواجه نشینند چند کس
گفتا به خوان خواجه نشیند دو کس مدام
از مهتران فرشته و از کهتران مگس
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۰۲ - امیر شجاعی شاعر در قدح انوری گفته
هر بلایی کز آسمان آید
گرچه بر دیگری قضا باشد
بر زمین نارسیده می‌گوید
خانهٔ انوری کجا باشد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۲۷ - التماس انعام
ای ترا آفتاب حاجب بار
حشمتت را ستارگان در خیل
چرخ جاه ترا معالی برج
بحر جود ترا مکارم سیل
بوده در وقت فطرت عالم
گوهرت را وجود جمله طفیل
شرر شعلهٔ سیاست تست
از سهاء سپهر تا به سهیل
سدهٔ ساحت تو منبع امن
خانهٔ دشمن تو معدن ویل
خرمن جود تو نپیماید
گر قضا از سپهر سازد کیل
بنده گستاخیی نخواهد کرد
گر ترا سوی عفو باشد میل
هیچ دانی که یاد هست امروز
رای عالیت را کلام اللیل
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۸۲ - در شکایت اهل زمان
روبهی می‌دوید از غم جان
روبه دیگرش بدید چنان
گفت خیرست بازگوی خبر
گفت خر گیر می‌کند سلطان
گفت تو خر نیی چه می‌ترسی
گفت آری ولیک آدمیان
می‌ندانند و فرق می‌نکنند
خر و روباهشان بود یکسان
زان همی ترسم ای برادر من
که چو خر برنهندمان پالان
خر ز روباه می‌بنشناسند
اینت کون خران و بی‌خبران
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۹۷ - زین‌الدین عبدالله از استر افتاده و حکیم به عیادت او نرفته بود این قطعه در عذر تقصیر خویش گفته
ای بزرگی که از شمایل و قدر
ملک را زینتی و دین را زین
نور رای تو فالق الاصباح
کف و کلک تو مجمع‌البحرین
روزی خلق تو به یوم‌الدین
گشته در ذمت سخای تو دین
زاسمان تا به پایهٔ شرفت
از زمین تا به آسمان مابین
سقطهٔ تو سواد مسکون را
ای ز سکانش چون سواد از عین
به من از کربت و بلا آورد
که نیاورد کربلا به حسین
نبود شین اگر بود عاجز
ای ز گیتی نه عجز دیده نه شین
قطره‌ای از تحمل کشتی
اشتری از تحمل کونین
ای سلامت به صحبتت عطشان
چون به آب حیات ذوالقرنین
ز ارزوی علاجت از دل پاک
در حنین آمده عظام حنین
گفته بودم به خدمتت برسم
خردم گفت اننا من این
نزد سیمرغ تب از آن خوشتر
کش عیادت کند غراب البین
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۱۹ - طلب قبا از مخدوم کند
شهاب دولت و دین ای کسی که هست مدام
نیاز راز تو عید و سؤال را روزه
ستاره را ز رواء تو کیک دریاچه
زمانه را ز سخای تو ریگ در موزه
ز سرخ‌رویی توفیق تست نزد خرد
سپید کار و سیه کاسه چرخ پیروزه
ز آب‌روی سخای تو روزکی چندست
که آز را بنبشته است آب در کوزه
ز تست پستهٔ سربستهٔ سپهر حرون
سبک اجابت و نازک‌شکن چو چلقوزه
بدان که موسم آنست مثل و جنس مرا
که روز چند برآرند رنگ بربوزه
عجب مدار که اندیشه‌مندیی دارم
به تازه کردن این کهنه‌های نادوزه
زداه ریزه‌ام آکنده خانه‌ایست چو گور
همه دو دست به هم برنهاده چون کوزه
اگر کرامت و دلسوزیی کنی چه عجب
که باد عالمت از دوستان دلسوزه
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۲۲ - در تهنیت تشریف
تو آن سپهر اثر صاحبی که پیک قدر
به نیک و بد ز بساط تو می‌برد نامه
به تازه کردن تاریخ رسمهای تو دهر
کجا بماند که روز نکرد هنگامه
ستارگان ز یمین و یسار آصف و جم
به خدمتی به تو آورده خاتم و خامه
ز قصد حادثه ایمن چو وحش و طیر حرم
به زیر سایهٔ عدل تو خاصه و عامه
شریف کسوت خاص خلیفه را که قضا
به مشتری ندهد بر سپهر خودکامه
جهان موازنه می‌کرد با کمال تو گفت
که کعبه را چه تجمل فزاید از جامه
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵
ای گشته ضمیر چون بهشت از یادت
انگیخته دولت جهان دل شادت
ای روز جهان مبارک از دولت تو
روز نو و سال نو مبارک بادت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷
آن چیست که مقصود جهانی آنست
آن طرفه که از جهانیان پنهانست
در دانش عقل و جان و تن حیرانست
آن به که چنان بود که بتوان دانست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۲
خورشید ز رای مقتفی دارد نور
وز دولت سنجریست گیتی معمور
وز رایت این رایت دین شد منصور
احسنت زهی خلیفه سلطان دستور
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۶
ماییم و دو شیشکک می روشن و خوش
یک حوضک نقل و یک تنورک آتش
باقلیککی و نانکی پنج از شش
گر فرمایی جمال ده بی‌ترکش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۹
ای ماه رکاب خسرو گردون رخش
وی ملک‌ستان سکندر گیتی‌بخش
در ملک خدای ملک چون بلخ تو نیست
برگرد و به بنده بخش ویرانهٔ وخش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۸
ای زیر همای همتت چرخ مدام
کبک از نظرت گرفته با باز آرام
اقبال تو شاهین و کبوتر ایام
سیمرغ نظیر خسرو طوطی نام
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۱
چون پای همی تحفه برد هر جایم
وز پای به پای آمدنی می‌آیم
دستم شکند فلک من این را شایم
آری چو گزیز نیست باری پایم