عبارات مورد جستجو در ۳۲۷۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۱
مگو که یاد تو اهلی نمیکند نفسی
که ذکر خیر تو تا زنده است میگوید
مرنج اگر نرسد جانب تو نامه او
که می نویسد و سیلاب گریه میشوید
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۵
کلک اهلی همچو مژگانش در افشان دایم است
این نه بهر آن بود کو صاحب دفتر شود
صد هزاران قطره بارد همچو ابر نوبهار
بر امید آنکه باشد قطره یی گوهر شود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷
گر نیست کلید بخت در پنجه ی ما
وان گل نشود به پرسشی رنجه ی ما
خوش باش که آخر از پس پرده ی غیب
صبحی بدمد که بشکفد غنچه ی ما
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
این حسرت و غم که با من درویش است
بی سلسله ای نیست که بیش از پیش است
یا صبح سعادتم پس از شام غمست
یا محنت روز واپسینم پیش است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
جز محنت و غصه حاصل دنیا چیست
حال بدو نیک این جهان پیدا نیست
کاش این دو سه روز هم نمیبود کسی
کاین زندگی ارزنده این غوغا نیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
تا کی زغمت دو دیده تر خواهد گشت
بدحالیم از چرخ بتر خواهد گشت
اهلی چو فلک بعکس کامت گردد
روزی که دهد کام تو بر خواهد گشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
یارب تو شکسته مرا ساز درست
و انجام شکسته کن چو آغاز درست
دوری نبود ز کارگاه کرمت
گر شیشه شکسته یی شود باز درست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
برخاست میان بسته دلم چابک و چست
میخواست که کار خود کند جمله درست
چون کرد به بیوفایی عمر نگاه
کنجی بنشست و از جهان دست بشست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
از کوشش من بمن نوایی نرسد
وز نخل تو ام بر وفایی نرسد
دستی که ز شاخ بخت کوتاه بود
هر چند که بر جهد بجایی نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
گردون که ازو هر چه دلم خواست نشد
یکبار چنانکه خاطرم خواست نشد
چون کج صفتست با کجان راست شود
با راست کج است زان بمار است نشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۳
هر چند که صبح عیش ما کم بدمد
ورهم بدمد ز مشرق غم بدمد
تا کی بدمد صبح رقیبان به مراد
صبحی بمراد عاشقان هم بدمد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۳
دردا که رسید پیری و داد نوید
کز صفحه عمر شسته شد خط امید
بر آتش دلکش جوانی بنشست
خاکستر ناامیدی از موی سپید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۸
گلزار جهان که غیر خارش نبود
امید گلی ز نوبهارش نبود
صاحب نظر اعتبار کاهیش نکرد
کورست که چشم اعتبارش نبود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۱
بیگانه وشی با من دیوانه چه سود
گنج از دگران و خانه ویرانه چه سود
نخلی که خون دل منش پروردم
گر زانکه رطب دهد به بیگانه چه سود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۷
فرخنده سعادتی که معبود دهد
آنستکه وصلت بدو مسعود دهد
پیوست شد آن دو نخل امید بهم
امید که صد میوه مقصود دهد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۱
شیراز که کس درو هنر نپذیرد
بحریست که ماهیش بخشگی میرد
افتاده بورطه هلاکم زین بحر
یارب برسان کسی که دستم گیرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۵
هر چند که دل بوصل دادیم نشد
کاری که بر او نظر گشادیم نشد
القصه به رغم آرزوی دل ما
هر چیز که دل بر او نهادیم نشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۵
گه بر در کعبه ایم گه بر در دیر
گه همدم خویشیم و گهی محرم غیر
خیر و شر کار حالیا پیدا نیست
باشد که بود خاتمت کار بخیر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۶
تا کی نگرم بدیده روشن خویش
همچون مژه خار فتنه بر دامن خویش
خون گریم از آن هوس که بینم باری
گلهای طرب شکفته پیرامن خویش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۸
از شصت گذشت عمر و رهبر نشدیم
گامی ز ره کام فراتر نشدیم
سر بر در مقصود زدیم اینهمه عمر
او در نگشود ما هم از در نشدیم