عبارات مورد جستجو در ۲۳۹۴ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۲۴
باغبان چون نکند خنده ز بی عقلی تو؟
نخل خشکیم و ز ما میوه تر می طلبی
طغرای مشهدی : قصاید و مقطعات
شمارهٔ ۲
چو پنج گنج برآرم، خدیو هفت اقلیم
ز من خزانه دارای گنجه می خواهد
شود به هند چو خراط چرخ بر سر کار
ز چوب خشک تنم، ساق منجه می خواهد
ز بهر آنکه به رویم کشد سیاهی غم
مداد ساز فلک، زور پنجه می خواهد
تن ضعیف مرا سختیان تراش سپهر
به کهزن ستم خویش، رنجه می خواهد
چه سان به تنگ نیایم ز جلدساز وجود؟
که چون کتاب، مرا در شکنجه می خواهد
طغرای مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰
اگر به پیش من آید، نقاب می طلبد
چو با رقیب نشیند، شراب می طلبد
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱
در دیده مور اگر روم چون عنقا
گم سازم از فراخی جا خود را
با این تن بالیده و این نشو نما
زین سفله سحاب می‌کشم منتها
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
پروانه که از بادیه هجر برست
در بال و پر آتش زد و فارغ بنشست
غافل که هنوز تا سر کوی فراغ
صد بادیه خونخوارتر از هجران هست
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
ای شمع گرت ذوق غم آموختن است
این سوختن تو عمر اندوختن است
ور ز آن که برای مجلس افروختن است
صد بار نسوختن به از سوختن است
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
تیغت که به سوی مو هراسان برود
چون ناله همه راه خروشان برود
در هر بن موی گم کند راه ای کاش
بر جاده زه گریبان برود
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
کو خم که ز نعل واژگون جام کنیم
صد دریا را جرعه یک کام کنیم
مغرب جوییم و رو به مشرق برویم
چون صبح دمد تصور شام کنیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
بنشین و به طوف قفس از دام برو
منزل منزل سوی دلارام برو
زین عرصه که نقش قدم گمراهی‌ست
یک گام فرا برو و بی‌گام برو
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
دلاکی گشت از سرم موی زدای
گردید ز اعجاز هنر سحر نمای
با استره ای که باد را نشکافد
هر موی مرا شکافت تا ناخن پای
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۲
کاش این لب پر معجزه بر دوختمی
با هر کس ازین متاع نفروختمی
این کز عیسی نطق درآموخته‌ام
کاش از خر او نهق درآموختمی
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۰
لب تشنه فتادیم در آن بادیه کانجا
از خشک‌لبی چشمه حیوان گله دارد
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۱
بال و پر سوز که تا قوت پروازی هست
به مراد دل خود سیر قفس نتوان کرد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
آن نصفه که از پشت تو ای شاه بکاست
شاخی ست که پشت تو بدو گردد راست
چون روی زمین خصم بگیرد چپ وراست
پشت تو کسی بود از پشت تو خاست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
از خاک در تو آب کوثر حجل است
وز بخت تو اقبال سکندر خجل است
وز خلق خوشت صبای ایام بهار
گردید خجل چنانکه عنبر خجل است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
خورشید همی هراسد از روزن عشق
چاک جگری ندوزد این سوزن عشق
این خانه ز آتش بلا سوخته ام
کم خانه ز آتش است در برزن عشق
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۸
ای در ته دریای گناهان شده گم
تیره شده بر طالع شومت انجم
چندانکه بکردند زراعت مردم
هرگز دیدی که جو بیارد گندم؟
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۱۶ - باب الغین الغراب
غراب از جسم کلی شد کنایت
بعید از عالم قدس او بغایت
ز نورانیت و ادراک خالی
سواد بعد را وجه مثالی
صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۳۲ - المقطعات
شبی به مطبخی در دکان طباخی
نشسته بودم و در فکر...بیگاه
میان ترشی و قلیه برنج بشنیدم
یکی مناظره گرم کان بود بی راه
بگفت قلیه کدو در مذمت حبشی
که نیست قابل هندو به دهر منصب و جاه
«به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه»
صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۳۳
شبی از خمیر جوین خواستم
که ططماج آید درست و سفید
درین قصه میده بخندید و گفت
«ز بد اصل نیکی نداری امید»