عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۱
ای جان جهان تن تو را درد مباد
گلزار رخ تو را ورق زرد مباد
فرق سر بدخواه شود خاک رهت
دامان سلامت تو را گرد مباد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۸
عاشق که همیشه وصل یارش باشد
از وصل ببوسه انتظارش باشد
چون بوسه زند میل کنارش باشد
پس عشق درین میان چکارش باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۴
از بسکه دلم پیام او میشنود
و اوصاف مه تمام او میشنود
چشم از همه رویی رخ او مینگرد
گوش از همه گوشه نام او میشنود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۱
بیگانه وشی با من دیوانه چه سود
گنج از دگران و خانه ویرانه چه سود
نخلی که خون دل منش پروردم
گر زانکه رطب دهد به بیگانه چه سود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۵
هر چند که دل بوصل دادیم نشد
کاری که بر او نظر گشادیم نشد
القصه به رغم آرزوی دل ما
هر چیز که دل بر او نهادیم نشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۸
آورد پری از گل من باد خبر
دی گشت ز آب دیده صد نرگس تر
امروز در آتشم چو گلنار ز غم
فردا که دمد لاله ز خاکم بنگر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۰
آمد سحری بخوابم آنشاخ شکر
وز لب شکری داد بدین خسته جگر
چون یاد کنم از آن شکر خواب سحر
شیرین شودم مذاق جان بار دگر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۳
گر دم نزنم فسونه گویی کم گیر
ور کم شود از زلف تو مویی کم گیر
در کوی تو گر زبان ببندد اجلم
فریاد سگی از سر کویی کم گیر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۷
جان رفت و سر پریدنم نیست هنوز
امید باو رسیدنم نیست هنوز
عمریست ک خورشید پرستم به خیال
یکذره مجال دیدنم نیست هنوز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۰
من سوزنم و تو در مثل مغناطیس
بسته است مرا برشته ها نفس خسیس
عشق از همه ام گسست و با خود پیوست
این رشته چو بگسلد شوم با تو جلیس
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۳
آن قد چو سرو بین و روی چو مهش
وان نرگس پر عشوه آهو نگهش
سر تا بقدم تمام جانست چه جان
جانی که هزار جان بود خاک رهش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۷
گر دوست نصیب ما نکردست فراغ
ما نیز چو شمع دل نهادیم به داغ
ایدل چو چراغ سر مکش زاتش غم
از سوز و گداز چاره اش نیست چراغ
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۸
ایمه که ندارم از تو پروای چراغ
جایی که تویی کجا بود جای چراغ
در پای تو سوخت اهلی آخر نظری
هر چند که تاریک بود پای چراغ
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۶
من خود نرسم بوصل آنطرفه غزال
ور هم برسم کجا رسم باری حال
صد ساله حیات من شد ازهجر تلف
جبر همه چون شود بیکروز وصال
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۳
فریاد که مردم و نگویی چه کسم
فریاد که جز تو نیست فریاد رسم
دلتنگم از آن نمیزنم پیش تو دم
کز تنگدلی برون نیاید نفسم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۶
من بلبل تلخ عیش شیرین سخنم
شد تازه ز نوبهار داغ کهنم
چون برگ خزان رخم ز می گلگون کن
تا من بطپانچه روی خود سرخ کنم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۷
ایسرو روان که خوشتری از جانم
در تاب مشو اگر گلت میخوانم
گل گویم و یاد رویت آرم ورنه
من قدر تو و قیمت گل میدانم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۸
ای یوسف جان که من خریدار توام
سودا زده گرمی بازار توام
از کوی خودم بخواری ایسرو مران
گر خادم اگر گلم ز گلزار توام
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۰
دستم نرسد بوصل آنمه چکنم؟
با نخل بلند و دست کوته چکنم؟
درمانده دام محنت از دست دلم
آزادی خود نمیبرم ره چکنم؟
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۱
دل سوخت ز عشق و دیده شد گریان هم
وز حد بگذشت اشک بی پایان هم
نم در جگرم کجا بود ز آتش دل
جایی که بگرد میرود طوفان هم