عبارات مورد جستجو در ۳۰۱۶ گوهر پیدا شد:
صفی علیشاه : متفرقات
شمارهٔ ۳۹
مگرگذشت ز هجرت هزار و سیصد و پنج
که درگذشت و جهانرا گذاشت باقرخان
شب چهاردهم از جمادی‌الاولی
چهارده شبه ماهی بخاک شد پنهان
کم از چهل بد عمرش ولی بعقل و ادب
هزار قرن فزون دیده بود از دوران
ز بس پر است جهان از نمود او همه جای
بدل نمی‌دهدم ره که رفته او ز جهان
بسوخت بر پدر پیربیش از آن دل خلق
که دیده گمشد فرزند و سوخت در کنعان
شد استوار که داغ جوان بشاه شهید
چه کرده بود که مرهم شدیش زخم سنان
کسی ز حال صفی آگه است در غم او
که دیده مرگ برادر بچشم و داغ جوان
بجاست از پی تاریخ او که گفته خرد
رسید طایر حق قرب اشیاءنه جان
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲ - باب الالف
الف باشد گرت فهم عبارت
بود بر اول الاشیاء اشارت
مقام نقطه کان ذات احد بود
تجلی در الف از نقط فرمود
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۰ - الاحسان
گر از روی خرد باشی مصدق
شنو تحقیق احسان از محقق
عبودیت بود تفسیر احسان
اگر یابد تحقیق بهر انسان
کنی آن سان مراعات ادب را
که می‌بینی تو گوئی وجه رب را
عبودیت اگر گردد محقق
شود مشهود سالک حضرت حق
تو آثار عبودیت درین بین
جمال رب خود از چشم یقین بین
نبی فرمود اعمال نکو را
چنان میکن که بینی گوئی او را
مر او را از یقین دیدن چنین است
نه از روی حقیقت وین یقین است
بود پیدا به عبد آیات ذاتش
خود از پشت حجابات صفاتش
بدون این حجب منع است رؤیت
جز آن را کوست فنانی در طریقت
حقیقت گر شهودش شد نسق را
نه عبد است او، دگر حق دیده حق را
نه احسانست این، بل کشف ذاتست
خود احسان رؤیت او بالصفاتست
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۱ - الاراده
اراده مر محبت را مبادیست
محب را جانب محبوب هادیست
بود در اقتضا حال ارادت
دواعی حقیقت را اجابت
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۲ - ام الکتاب
گرت اندیشه‌ام الکتاب است
نخستین عقل اندر هر خطاب است
در او ثبت است احوال خلایق
ز اول تا به آخر با دقایق
ز ایجاد و قبول و فعل و آثار
ز اصل و فرع و خیر و شر و مقدار
بمانند رقوم اندر صحایف
در او ثبت‌اند اشیاء بر مرادف
مسمی بر کتاب اندر کلامست
چو نزدیک آن به فهم خاص و عامست
در آن حضرت نمود و بود اشیاء
ز جز و کل به ترتیب است پیدا
به نور آفتاب عقل اول
حقایق جمله معلوم و مسجل
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۶ - الانزعاج
دگر از اصطلاحات انزعاج است
که نزد سالکان حق رواج است
تحرک قلب را سوی خداوند
ز تأثیر سماع و صحبت و پند
دلی کو را به حق رفتار باشد
ز حق توفیق استشعار باشد
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۴ - البدنه
بود بدنه از آن نفسی کنایت
که کرد از سیر منزلها حکایت
کند قطع منازل هم مراحل
هم اثقال معانی راست حامل
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۵ - البرق
بود برق آن ضیائی کاولین کار
شود لامع بعبد از شرق انوار
کشاند سوی قرب حضرت او را
دهد در سیر فی‌الله نصرت او را
شود هم موجب طی مراحل
شود تا در مقام قرب داخل
ز ظلمت خواندش بر عالم نور
کند بروی هویدا رمز مستور
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۷ - البرزح الجامع
دگر از برزخ جاکع به تفسیر
کنم در واحدیت بر تو تعبیر
خود آن اول تعین در کلامست
در آن برزخ مرایابی ظلامست
بود این برزخ اولی و اعظم
ز عالم ها و برزخ ها مقدم
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۹ - البصیره
بصیرت قوه ی قدسی است بر دل
به مانند بصر بر نفس عاقل
شود روشن به نور قدس شاهی
باو بیند حقایق را کماهی
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۰ - البقره
بقر دارد حدیث از نفسر مرتاض
که استعدادش این باشد ز فیاض
کبش خوانند در اول ملوکش
دگر بدنه پس از اخذ سلوکش
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۴ - بیت‌المحرم
بود بیت‌المحرم قلب کامل
در او جز حق نگردد هیچ داخل
حرام است اینچنین دل غیر حقرا
نباشد راه در وی ما خلق را
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۷ - التانیس
بود تانیس بر ظاهر تجلا
مرید مبتدی را در تولا
تجلی فعلی است این نزد اصحاب
شود ظاهر بصورتهای اسباب
تجلیها که سند هر تأنیس
بحس ظاهر از تهلیل و تقدیس
مرا او را جلوه‌‌‌‌‌ها محسوس گردد
مگر بر تصفیه مانوس گردد
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۹ - التجلی الشهودی
تجلی شهودی آن ظهور است
که از حقل جلوه‌گر بر اسم نور است
در اینجا شد ظهور ذات سبحان
یکی با صورت اسماء بر اکوان
دم رحمن که ایجاد خلایق
باو فرمود حق برقدر لایق
تجلی شهودی دان با شهاد
تو گل کل زان نفس گشتند ایجاد
رسید اینجا چو سالک سیر راهش
تجلی شهود است از الهش
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۵۶ - الجرس
جرس صوتیست مجمل کز جنابش
بضرب و قهر آید در خطابش
چنان کز دور پنداری صدایی
تو را بر گوش آید ز آشنای
برد نامت بتندی لبک از پی
نیاید هیچ دیگر حرفی از وی
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۶۴ - جنه‌‌الافعال
شنو از جنه‌‌الافعال واضح
که پاداش است بر اعمال صالح
خود آن مر نفس ار باشد مناسب
که هست او را مطاعم هم مشارب
از آن خوانند او را جنّت نفس
که باشد پر زنوش و نعمت نفس
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۶۶ - جنه‌‌الصفات
یکی جنّت مسما بر صفات است
که خاص اهل معنی در ثبات است
ورا دانند قوم اظلال اسما
بمعنی جنه‌‌القلب است آنجا
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۶۸ - الجنائب
جنائب صاحب اعمال خیرند
که دایم در نفوس آنها بسیرند
بحمل زاد تقوی ره نوردند
مقام قلب را واصل نگردند
همی بانشد در سیر الی الله
جدا از سیر فی الهند در راه
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۷۲ - باب‌الحاء الحال
بود حال آنکه بر قلب است وارد
بمحض موهبت از حق واحد
بدون اجتلابی با تعمل
چه حزن و خوف و قبض و بسط بالکل
که چون وارد شود ناگاه بر دل
هم آید از صفات نفس زایل
چو مثل او ز پی آید بتوفیق
نیاید یا دگر چون او بتحقیق
اگر باید بحال خود دوامی
شود مر اهل حالت را مقامی
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۷۴ - الحجاب
حجابت عکس صورتهای کونیست
که جز آن بر تجلی مانعی نیست
چو در قلبت صورها منطبع شد
تجلی حقایق ممتنع شد
صورها را ز لوح قلب رد کن
تماشا پس در آن ذات‌الاحد کن
صور مانع ز وهاب الصور گشت
پس از رفع صور او جلوه گر گشت
هر آن نقش بجز حق در ضمیرت
حجابی دان بقلب مستنیرت
حجاب او توئی او بیحجاب است
صورها مرجمالش را نقاب است