هوش مصنوعی: این متن شعری است که در سوگ فردی به نام باقرخان سروده شده است. شعر به بیان غم و اندوه ناشی از مرگ او، ویژگی‌های اخلاقی و عقلی او، و تأثیر این فقدان بر اطرافیان می‌پردازد. همچنین، به مقایسه‌ای بین مرگ او و داستان‌های تاریخی مانند سوگ پدر بر فرزند در کنعان اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و تاریخی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوع مرگ و سوگ ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۳۹

مگرگذشت ز هجرت هزار و سیصد و پنج
که درگذشت و جهانرا گذاشت باقرخان

شب چهاردهم از جمادی‌الاولی
چهارده شبه ماهی بخاک شد پنهان

کم از چهل بد عمرش ولی بعقل و ادب
هزار قرن فزون دیده بود از دوران

ز بس پر است جهان از نمود او همه جای
بدل نمی‌دهدم ره که رفته او ز جهان

بسوخت بر پدر پیربیش از آن دل خلق
که دیده گمشد فرزند و سوخت در کنعان

شد استوار که داغ جوان بشاه شهید
چه کرده بود که مرهم شدیش زخم سنان

کسی ز حال صفی آگه است در غم او
که دیده مرگ برادر بچشم و داغ جوان

بجاست از پی تاریخ او که گفته خرد
رسید طایر حق قرب اشیاءنه جان
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.