عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
امام خمینی : غزلیات
محراب اندیشه
باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی
و آنگه از جان بگذری تا در خور جانان شوی
طُرّه گیسوی او، در کف نیاید رایگان
باید اندر این طریقت، پای و سر چوگان شوی
کی توانی خواند در محراب ابرویش نماز؟
قرنها باید در این اندیشه، سرگردان شوی
در ره خال لبش، لبریز باید جام درد
رنج را افزون کنی، نی در پی درمان، شوی
در هوای چشم مستش، در صف مستان شهر
پای کوبی، دست افشانی و هم‏پیمان شوی
این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود
بایدت از شوق، پروانه شوی؛ بریان شوی
امام خمینی : غزلیات
خلوت مستان
در حلقه درویش، ندیدیم صفایی
در صومعه، از او نشنیدیم ندایی
در مدرسه، از دوست نخواندیم کتابی
در ماذنه، از یار ندیدیم صدایی
در جمع کتب، هیچ حجابی ندریدیم
در درس صحف، راه نبردیم به جایی
در بتکده، عمری به بطالت گذراندیم
در جمع حریفان نه دوایی و نه دائی
در جرگه عشاق روم، بلکه بیابم
از گلشن دلدار نسیمی، رد پایی
این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است
در خلوت مستان، نه منی هست و نه مایی
امام خمینی : رباعیات
باده اَلَست
هشیاری من بگیر و مستم بنما
سر مست ز باده الستم بنما
بر نیستیم فزون کن، از راه کَرم
در دیده خود هر آنچه هستم، بنما
امام خمینی : رباعیات
هستی دوست
جز هستیِ دوست در جهان، نتوان یافت
در نیست نشانه‏ ای ز جان نتوان یافت
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
در کوْن و مکان به غیر آن نتوان یافت
امام خمینی : رباعیات
نتوان یافت
با فلسفه، ره به سوی او نتوان یافت
با چشم علیل، کوی او نتوان یافت
این فلسفه را بِهِل که بی شهپر عشق
اشراقِ جمیلِ رویِ او نتوان یافت
امام خمینی : رباعیات
فنا
صوفی، به ره عشق، صفا باید کرد
عهدی که نموده‏ای، وفا باید کرد
تا خویشتنی، به وصل جانان نرسی
خود را به ره دوست، فنا باید کرد
امام خمینی : رباعیات
همراز
آن شب که همه میکده ها باز شوند
یارانِ خرابات هم آواز شوند
فارغ ز رقیب، در کنارِ محبوب
طومار فراق بسته، همراز شوند
امام خمینی : رباعیات
قرار
جز یاد تو در دلم قراری نَبُود
ای دوست، بجز تو غمگساری نَبُود
دیوانه شدم، ز عقل بیزار شدم
خواهان تو را به عقل، کاری نَبُود
امام خمینی : رباعیات
دام دل
افتاده به دام شمع، پروانه دل
حاشا که رها کند غمش، خانه دل
مطرود شود ز جرگه درویشان
دیوانه وشی که نیست دیوانه دل
امام خمینی : رباعیات
غرق کمال
آن روز که عاشقِ جمالت گشتم
دیوانه ی روی بی ‏مثالت گشتم
دیدم، نبود در دو جهان جز تو کسی
بیخود شدم و غرق کمالت گشتم
امام خمینی : رباعیات
بیگانه خویش
تا روی تو را دیدم و دیوانه شدم
از هستی و هر چه هست، بیگانه شدم
بیخود شدم از خویشتن و خویشیها
تا مست، ز یک جرعه پیمانه شدم
امام خمینی : رباعیات
چه کنم؟
فرهادم و سوزِ عشق شیرین دارم
امّید لقاء یار دیرین دارم
طاقت ز کفم رفت و ندانم چه کنم
یادش همه شب در دل غمگین دارم
امام خمینی : رباعیات
کوی دوست
گر بر سرِ کوی دوست، راهی دارم
در سایه لطف او، پناهی دارم
غم نیست که راه رفت و آمد باز است
طاعت اگرم نیست، گناهی دارم
امام خمینی : رباعیات
یاد
از دست فراقت، برِ کی داد برم؟
فریاد رس، از تو، به که فریاد برم؟
طوفان غمت رشته هستی بگسیخت
یاد تو شود، یاد خود از یاد برم
امام خمینی : رباعیات
واله
گر بر سر کوی تو نباشم، چکنم؟
گر واله روی تو نباشم، چکنم؟
ای جان جهان به تار موی تو اسیر
گر بسته موی تو نباشم، چکنم؟
امام خمینی : رباعیات
راحت دل
ای یاد تو، راحت دل درویشان
فریاد رسانِ مشکل درویشان
طور و شجر است و جلوه روی نگار
یاران! این است حاصل درویشان
امام خمینی : رباعیات
مستی
سرمست ز باده تو خواهم گشتن
بی‏هوش فتاده تو خواهم گشتن
از هوش گریزانم و از مستی، مست
تا شاد ز داده تو خواهم گشتن
امام خمینی : رباعیات
اسیر
فخر است برای من، فقیرِ تو شدن
از خویش گسستن و اسیرِ تو شدن
طوفان زده ی بلای قهرت بودن
یکتا هدفِ کمان و تیر تو شدن
امام خمینی : رباعیات
دور فکن
فرهاد شو و تیشه بر این کوه بزن
از عشق، به تیشه ریشه کوه بکن
طور است و جمال دوست همچون موسی
یاد همه چیز را جز او دور فکن
امام خمینی : رباعیات
شادی
ای پیر خرابات دل، آبادم کن
از بندگی خویشتن، آزادم کن
شادی به جز از دیدن او، رنج بود
شادی بزدای از دلم، شادم کن