عبارات مورد جستجو در ۳۱۴۱ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : اشعار متفرقه
شمارهٔ ۱
نه در فراق توام طاقت شکیبائیست
نه در وصال توام ایمنی ز شیدائیست
نه در وصال تو شادم نه در فراق صبور
چه طالع است مرا یارب این چه رسوائیست
مرا به عادت هر یار رنج دل منما
اگر چه عادت خوبان همیشه خودرائیست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱
ای چرخ هزار دیده دون دوتا
از دیده بیخواب منت نیست حیا
صبح دومت بگوی کز بهر خدا
گرجان منی یا نفسم زود برآ
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
ای چرخ عنانم از سفر هیچ متاب
نانم ز سراندیب ده آبم زسراب
هر شام ز بامیان دهم قرصی نان
هر بام ز شام ده مرا شربتی آب
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
این پای مرا که نیست پروای رکاب
نه روی رکوب ماند و نه رای رکاب
زینسان که به تنگ آمدم از پیری و ضعف
نه دست عنان دارم و نه پای رکاب
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
ای سخت دل سنگ تو وی عهد تو سست
در مهر چه کاهلی و در کینه چه چست
دشمن مشو ار چه خود مرا دوست نئی
پیمان مشکن اگرچه خود نیست درست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
تا آن دل سنگین تو عهدم بشکست
با هر که جهان طبع تو اندر پیوست
بر دیده نهم دست چو بر من گذری
تا باد گران نبینمت دست بدست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۶
چون نیست ترا مهر و وفا در رگ و پوست
واندر نظرت هر آنچه زشت است نکوست
من دشمن جان این دل پرهوسم
تا خود به چه خوشدلی ترا دارد دوست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۷
دردا که دل عاقلم از دست برفت
وز عمر همه حاصلم از دست برفت
دریاب که پای صبرم از جای بشد
باز آی که کار دلم ازدست برفت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۰
عهدت حق صحبت و نشستم نگرفت
دست دل افتاده مستم نگرفت
تا کین تو زیر پای غم پستم کرد
در هیچ بلا مهر تو دستم نگرفت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۰
ای دل چو تو کس فتنه و شردوست مباد
مانند تو کس شیفته بر دوست مباد
وی دیده جماش توئی دشمن جان
کس چون تو هوس باز و نظردوست مباد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۶
ایزد چو وفا و مهرجوئیت نداد
جز سنگدلی و تنگ خوئیت نداد
چون خواست که از تو همه زشتی آید
جز روی نکو هیچ نکوئیت نداد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۲
گردون که لطف در تن پاک تو نهاد
دل را ز چه روی در ملاک تو نهاد
بر سنگ زنم سر از جفاهای فلک
تا سنگ چرا بر سر خاک تو نهاد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۶
عهدی کرده ست این فلک بیهده گرد
کز غربت و غم برآرد از جانم گرد
در عمر خود این عهد به سر خواهد کرد
در دور خود این نذر وفا خواهد کرد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۲
بر نام تو چون نام رهی املی شد
نامم ز پی شعر تو بر شعری شد
مخدوم چو خوانی ام که از گردش بخت
خی نقطه بینداخت و دالم ری شد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۷
پستم کردی به محنت ای چرخ بلند
تا چند به بند و حبسم آخر تا چند
شیرین طبعم ولی نباشم نی قند
کز بند به تنگ افتم و از تنگ به بند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۸
گریانم از اندوه و عدو بر من چند
دشمن به مراد و دوستان اندر بند
ای دست اجل شدم به تیغت خرسند
بخرام و مرا بدین شماتت مپسند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۴
تا کی بود این فریب و مکر ای بد ساز
تا چند بود این غم و هجران دراز
از من همه صبر و صبر و پندار و امید
وز تو همه وعده وعده عشوه و ناز
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۹
رسوا شدم از دیده و شیدا از دل
مهجور ز دلدارم و تنها از دل
نه دوست وفا کرد و نه دل پای بداشت
یارب گله از دوست کنم یا از دل
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۰
ای کرده پر از خاک جفا مفرش دل
وی داده به باد عیش های خوش دل
می ترسم ازان دعا که در وقت سحر
من باشم و آب دیده و آتش دل
میرزاده عشقی : غزلیات و قصاید
شمارهٔ ۹ - تجدید مطلع
باری ازین عمر سفله سیر شدم سیر
تازه جوانم ز غصه پیر شدم پیر
پیر پسند ای عروس مرگ! چرائی؟
من که جوانم، چه عیب دارم «بی پیر»؟
زود به من هر چه می کنی، بکن ای دهر!
آنچه ز دست آید، مباد کنی دیر!
از چه بر اوضاع کائنات نخندم؟
مسخره بازیست این جهان زبر و زیر!
آخر انصاف برده، ای فلک انصاف!
اندک وجدان، ای آسمان مه و تیر!
گرسنه من، نجل نان مدام خورد خر
برهنه من، پوستین خز، تن خنزیر؟