عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۴
ما ذات نهاده بر صفاتیم همه
موصوف صفت سخرهٔ ذاتیم همه
تا در صفتیم در مماتیم همه
چون رفت صفت عین حیاتیم همه
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۵
گر بدگویی ترا بدی گفت ای ماه
هرگز نشود بر تو دل بنده تباه
از گفتهٔ بدگوی ز ما عذر مخواه
کایینه سیه نگردد از روی سیاه
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۸
زین عالم بی وفا بپردازی به
خود را ز برای حرص نگدازی به
عالم چو به دست ابلهان دادستند
با روی زمانه همچنان سازی به
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۹
گر تو به صلاح خویش کم نازی به
با حالت نقد وقت در سازی به
در صومعه سر ز زهد نفرازی به
بتخانه اگر ز بت بپردازی به
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۱
تا تو ز درون وفای او می‌جویی
وانگه ز برون جفای او میجویی
زان کی برهی که نیک و بد با اویی
از پنبه همی کشتن آتش جویی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۲
غم کی خورد آنکه شادمانیش تویی
یا کی مرد آنکه زندگانیش تویی
در نسیهٔ آن جهان کجا بندد دل
آنرا که به نقد این جهانیش تویی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۳
بیزار شو از خود که زیان تو تویی
کم شو ز ستاره کاسمان تو تویی
پیدا دگران راست نهان تو تویی
خوش باش که در جمله جهان تو تویی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۴
مردی که برای دین سوارست تویی
شخصی که جمال روزگارست تویی
چرخی که به ذات کامگارست تویی
شمسی که زنجم یادگارست تویی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۷
روشن‌تر از آفتاب و ماهی گویی
پدرام‌تر از مسند و گاهی گویی
آراسته از لطف الاهی گویی
تا خود به کجا رسید خواهی گویی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۱
خود را چو عطا دهی فراوان مستای
وز منع کسی نیز مرو نیک از جای
در منع و عطا ترا نه دستست و نه پای
بندنده خدایست و گشاینده خدای
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۳
راهی که به اندیشهٔ دل می‌سپری
خواهی که به هر دو عالم اندر نگری
در سرت همیشه سیرت گردون دار
کانجا که همی ترسی ازو می‌گذری
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۸
تا هشیاری به طعم مستی نرسی
تا تن ندهی به جان پرستی نرسی
تا در ره عشق دوست چون آتش و آب
از خود نشوی نیست به هستی نرسی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۹
در خدمت ما اگر زمانی باشی
در دولت صاحب قرانی باشی
ور پاک و عزیز همچو جانی باشی
بی ما تو چو بی‌جان و روانی باشی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۰
تا چند ز جان مستمند اندیشی
تا کی ز جهان پر گزند اندیشی
آنچ از تو توان شدن همین کالبدست
یک مزبله‌گو مباش چند اندیشی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۳
گر دنیا را به خاشه‌ای داشتمی
همچون دگران قماشه‌ای داشتمی
لولی گویی مرا وگر لولیمی
کبکی و سگی و لاشه‌ای داشتمی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۴
می خور که ظریفان جهان را دردی
برگرد بناگوش ز می بینی خوی
تا کی گویی توبه شکستم هی هی
صد توبه شکستم به که یک کوزهٔ می
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۵
گر آمدنم ز من بدی نامدمی
ور نیز شدن ز من بدی کی شدمی
به زان نبدی که اندرین دهر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۶
گر من سر ناز هر خسی داشتمی
معشوقه درین شهر بسی داشتمی
ور بر دل خود دست رسی داشتمی
در هر نفسی همنفسی داشتمی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۸
ای شمع ترا نگفتم از نادانی
از شهد جدا مشو که اندر مانی
تا لاجرم اکنون تو و بی فرمانی
گریانی و سر بریده و سوزانی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۰
پرسی که ز بهر مجلس افروختنی
در عشق چه لفظهاست بردوختنی
ای بی خبر از سوخته و سوختنی
عشق آمدنی بود نه اندوختنی