عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
ایدلبر بی‌نظیر من دستم گیر
در کشور جان امیر من دستم گیر
افتاده‌ام از پا و نباشد دستی
جز دست تو دستگیر من دستم گیر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
آن یافته کام دل ز عشق جانسوز
کز طالع فرخنده و بخت فیروز
روزی با مهر طلعتی برده بشب
با ماه وشی شبی رسانیده بروز
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
زین پیش مرا بود ز بخت فیروز
هرشب شب قدر و روز روز نوروز
افغان که زیادروی و موی صنمی
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
ای جان و دل مرا انیس و مونس
باغی است رخت درو ز گلها مجلس
لب غنچه و خط بنفشه و عارض گل
بینی قلم و نرگس چشمت نرگس
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
دور از تو مرا رنج و گلابی که مپرس
دردی که مگو غم و ملالی که مپرس
گفتی که چه حال داری از دوری من
دارم ز جدائی تو حالی که مپرس
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
دل برده ز من تازه نهالی که مپرس
آهو نگه خوش خط و خالی که مپرس
چشمی دارم براه چون حلقه دام
از حسرت رم کرده غزالی که مپرس
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۹
خوش آنکه کنم خاطر غمدیده خویش
شاد از قدم یار پسندیده خویش
چند آه کشم اشک فشانم برهش
گاه از دل خویش و گاه از دیده خویش
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۴
ای مانده به محفل تو پا در گل شمع
گریان ز تو هم ز دیده هم از دل شمع
سوز تو مرا به جان چو در بزم چراغ
داغ تو به دل مرا چو در محفل شمع
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
کو بر زبر دست تو دستی ایعشق
تا باز کند آنچه تو بستی ایعشق
سنجم بچه پایه‌ای ترا از رفعت
بالاتر از آنچه هست هستی ایعشق
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
ایموی تو در برون دلها همه چنگ
وی روی تو در فریب جانها همه رنگ
ظلیست ز موی تو چه هندو چه حبش
عکسیست ز روی تو چه روم و چه فرنگ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
از حرف وصال تو بمن گردد حال
آری بفراق دیدگان حرف وصال
با مخمور است قصه باده صاف
با تشنه جگر حکایت آب زلال
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۲
من عهد و وفات سست میدانستم
در راه جفات چست میدانستم
از تیغ فراق اینکه آخر خونم
میریختی از نخست میدانستم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
پیمان تو کی درست میدانستم
عهد تو همیشه سست می‌دانستم
من سستی عهد تو مپندار کنون
دانستم کز نخست میدانستم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
یک چند منت دوست گمان میکردم
وز شوق فدایت دل و جان میکردم
از تیغ جفا عاقبتم کشتی و کاش
زآغاز ترا من امتحان میکردم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۹
پیوسته تن خاک‌نشینی دارم
در کوی غمت گل زمینی دارم
امید اثر ز ناله‌ام هست که باز
مینالم و ناله حزینی دارم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
هر ناله که از غمت بلب می‌آرم
زو آتش را بتاب و تب می‌آرم
از روز جزا بمجرمان صعب‌تر است
روزی که من از غمت بشب می‌آرم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۲
از ناله مرغ بی‌پروبال دلم
احوال من آشفته چو احوال دلم
نالد دل من چنانکه غیر از دل تو
سوزد دل هر که هست بر حال دلم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
من شیوه آن بهانه جو می‌دانم
بی‌مهر و وفاست خوی او می‌دانم
گفتی یابی به صبر وصلم هیهات
من طالع خویش را نکو می‌دانم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۱
هر شب ز غم تو سیمتن میگریم
تنها بمیان انجمن میگریم
یاران زده حلقه از نشاط و تا صبح
چون شمع در آن میانه من میگریم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
تن مایل درد و روح مایلتر از آن
جان بیدل و دل ز هجر بیدل‌تر از آن
چندانکه بوصل مرگ مشکل باشد
صد بار بهجر زیست مشکلتر از آن