عبارات مورد جستجو در ۶۲۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : معمیات
شمارهٔ ۸ - ایضاً
مشکلی آمدست در پیشم
عالمی کو که حل تواند کرد
باز گوید که چیست انسانی
که نه خنثی و نه زنست و نه مرد
همچو سایه نشسته در خانه
گشته چون آفتاب عالم گرد
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ١۴ - ترجمه
با من سفیه کرد سفاهت ز جهل خویش
مکروهم آمد آنکه مر او را شوم مجیب
او در سفه فزوده و من کرده حلم بیش
چون عود کش فزون شود از سوز تاب و طیب
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ٢٧ - ایضاً
شیئان یغجر ذوالرصاصه عنهما
رأی النساء و امر الصبیان
و اما النساء فمیلهن الی الهوی
و اخسؤا الصبی یجری بغیر عنان
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ۴۶ - ترجمه
از حسد نا اهلم ار گوید بدی
زان بود کز من بدل دردیستش
حاسدان هستند و ما را باک نیست
بیهنر آنکس که حاسد نیستش
جمال‌الدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۶۶ - وظیفه
شاعری را اگر دهی دشنام
بر تو آنرا وظیفه پندارد
ور قفائی خورد ز تو بمثل
سر سال آن قفا طمع دارد
بر امید وظایف مردم
شب نباشد که روز نشمارد
هر کرا راه و رسم این باشد
بر تو مرسوم خویش بگذارد؟
جمال‌الدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۵۲ - دل گشا
دل گشائی چو قبا درپوشی
جان ببندی چو دهن بگشائی
تو بر آیینه نهی صد منت
پس رخ خویش بدو بنمائی
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
آن دل که هوس داشت اسیر همه کس
دادیم به دست دستگیر همه کس
اول همه او شدیم و از رشک آخر
خود را بردیم از ضمیر همه کس
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
وصل تو به سیم و زر نکرد حاصل
وز گریه و زاری نشود حل مشکل
را هم بستند رو به هر جا کردم
من ماندم و راهی که ز دل هست به دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۵
این سودا را نمی توان کرد نهان
در کاسهٔ سر باشد و در کیسهٔ جان
اندر سر و سینه رو طلب کن اثرش
کاو را نتوان دید بدین دیده عیان
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۹ - الطریقة
مستان رهش تمام هشیار آیند
از غایت بی سری کله دار آیند
پادار به رنج اگر چه سرگردانی
سرگشته تر از من و تو بسیار آیند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۱
ای دیدن تو روشنی دیدهٔ دل
یاد تو سکون دل شوریدهٔ دل
انصاف دهم که سخت افسوس بود
سَودای تو در دماغ پوسیدهٔ دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۱
اسباب وجود دم به دم تشویش است
تا با تو توی است بر ارم تشویش است
فارغ شدن و تکیه بر اسباب فراغ
زآنجا که فراغت است هم تشویش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۲۸
بیگانه و آشنایی خویش توی
راحت ده رنج و مرهم ریش توی
بر کار تو چندانک نظر می فکنم
درویش و امیر تو میر و درویش توی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۴۶
گر دل نفسی از سر جان برخیزد
غمهای نشسته بی کران برخیزد
آن دم که تو با گناهِ خود بنشینی
با این همه غصّه از میان برخیزد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۱۶
از صورت اگر چه طبع سرکش نشود
آن خود نبود که دل مشوّش نشود
سلطان و گدا و نیک و بد را دیدم
کس نیست که از صورت خوش خوش نشود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۶۴
با هر بد و نیک وا نوازیم به طبع
بر هیچ کسی سرنفرازیم به طبع
کوته نظران نمی گذارند ارنه
ما با همه شیوه ای بسازیم به طبع
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۷۹
خوبان همه گردن نفرازند آخر
یکباره چنین به بر نتازند آخر
هر چند که دلفریب و دلبر باشند
با خسته دلان نیز نسازند آخر
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۸۹
با دشمن و با دوست نه صلح است و نه حرب
گاهم زند این طعنه گه آن دیگر ضرب
از غصّهٔ همنشین ناهموار آب
معذور بود گر رود از شرق به غرب
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۴۹
ای دوست من از هیچ مشوّش گردم
وز نیمهٔ نیم ذرّه دلخوش گردم
از آب لطیف تر مزاجی دارم
دریاب مرا وگرنه آتش گردم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۵۰
از خوی بد تو زان همی رنجد کس
کاندر نظرت هیچ نمی سنجد کس
یک پوست فزون نیست تو را در همه تن
چون از تو پُر است کی درو گنجد کس