عبارات مورد جستجو در ۵۸۳۶ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۲ - تاریخ وفات غازان
بسال هفتصد و سه ز هجرت از شوال
بروز یازدهم وقت عصر از شنبه
شد از نواحی غزنین شه جهان غازان
بسوی خلد که باد انجهان ازینش به
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۳ - وفات بهاءالدین علی خواجه
بهاء ملک علی خواجه آن جهان کرم
که بر سپهر کرم همچو آفتاب بتافت
بسال هفتصد و هفده بد از هجرت
شب دهم ز محرم که سوی خلد شتافت
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۴ - تاریخ زیارت مزار یکی از بزرگان
ز هجرت نبوی رفته بود هفتصد و هشت
دوشنبه از مه شعبان گذشته پانزده روز
که بنده ابن یمین چشم جان مکحل کرد
بگرد خاک در این مزار جان افروز
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۵ - تاریخ وفات امیر یمین الدوله والدین
سال بر هفتصد و بیست و دو بود از هجرت
شب شنبه ز جمادی دوم بیست و چهار
که یمین دول و دین شه اقلیم هنر
رفت زینمنزل فانی بسوی دار قرار
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۶ - وفات شیخ صدرالدین
بسال هفتصد و بیست و دو بود از هجرت
شب یکشنبه و از ماه محرم شده چار
کز قضای ازلی شیخ جهان صدرالدین
از سر خاک بدر رفت سوی دار قرار
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۷ - وفات وجیه الدین زنگی
وفات صاحب اعظم وجیه دین زنگی
که چرخ پیر نبیند چو او جوان دگر
بسال هفتصد و نوزده بد از هجرت
شب دو شنبه و بیست و سوم ز ماه صفر
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۸ - وفات خواجه علاءالدین
هفتصد سال و سه و بیست ز هجرت رفته
با چهار آمده ایام جمادی الاولی
چار شنبه بگه چاشت ز حد کهور
بدش علاء دول و دین بجوار مولی
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۹ - وفات سلطان ابوسعید و جلوس ارپه خان
چون گذشت از سال هجرت هفتصد با سی وشش
از ربیع آخرین هم سیزده بگذشته بود
در قرا باغ از سر سلطان عالم بوسعید
دست تقدیر الهی افسر شاهی ربود
بر سریر شهریاری بعد ازو در ملک و دین
شاه عادل ارپه خان صد زیب و صد زینت فزود
باد پای ارپه خان اندر رکاب سروری
دیر سال اربوسعید از وی عنان بر تافت زود
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۰ - وفات جلال الدین منصور علی
رفته بود از سال هجرت هفتصد با سی و هشت
در شب شنبه سه و ده از ربیع آخرین
کز قضای حق جلال ملک منصور علی
شد ز شهرستان بسوی روضه خلد برین
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۱ - وفات عز الدین محمد
بسال هفتصد و سی و هشت از هجرت
بروز جمعه گه چاشت از صفر شده بیست
گذشت سرور آفاق عز دولت و دین
محمد آنکه فلک در عزاش خون بگریست
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۲ - تاریخ وفات و کشته شدن علاء الدین محمد وزیر در سر بیشه استر آباد
ز هجرت هفتصد بود و چل و دو
سه بر عشرین فزوده ماه شعبان
بروز چار شنبه در گه چاشت
ز بد فعلی این گردون گردان
علاء الدین و الدنیا محمد
وزیر شه نشان ملک ایران
ز سر بیشه سوی جنت روان شد
که جانش تازه باد از ابر غفران
جلال ملک و دین زان گلشن آمد
گلی خرم دل و شاداب و خندان
مبادا بی چنین گل گلشن ملک
که هست این یادگاری در گلستان
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۳ - تاریخ جنگ امیر مسعود سربداری با ملک معزالدین حسین کرت و شکست مسعود
در هفتصد و چل و سه از سال
افزوده صفر سه بر دهم روز
مسعود و ملک قتال کردند
گردان ملک شدند پیروز
در خطه خواف گشت واقع
این فتنه جانگداز دلسوز
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۴ - تاریخ فوت عزالدین
چون فلک هفتصد ز سال شمرد
پس چل و هشت بر شمار افزود
نوزدهم از جمادی الاولی
روز شنبه نماز پیشین بود
بر رخ عز ملک و دین ناگاه
دست رضوان در بهشت گشود
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۵ - تاریخ فوت جلال الدین حاجی شاعر
هفتصد از سال هجرت رفته و پنجاه و یک
وز رجب نه بر دو ده افزوده دور آسمان
در شب شنبه بسوی جنت از جاجرم شد
صاحب فاضل جلال ملک و دین حاجی روان
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۶ - تاریخ فوت طاهر بن اسحق بن یحیی از بزرگان فریومد
هفتصد از سال هجرت رفته و پنجاه ویک
وز رجب نه بر دو ده افزوده دور آسمان
صبحگاه روز یکشنبه ز علیا باد کرد
طاهر بن اسحق بن یحیی سوی جنت سفر
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۸ - تاریخ کشته شدن تاج الدین علی شمس الدین بدست پهلوان حیدر
چون هفتصد و پنجاه و دو رفت ز سال
بیش از دو نمانده بد ز ماه شوال
خورشید لقای شمس الدین را
از خنجر حیدر اندر آمد بزوال
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۹ - تاریخ تولد جلال الدین منصور
بود تاریخ عرب هفتصد و پنجاه و یک
وسط روز دو شنبه سوم از ماه رجب
که زد از کتم عدم خیمه بصحرای وجود
قدوه و قبله ملک عجم و دین عرب
آصف عهد جلال دول و دین منصور
آن فریدون منش جم حسب پاک نسب
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۲۰ - تاریخ فوت پهلوان علی خواجه
دهم شب از مه ذوالحجه بود اول شام
گذشته هفتصد و پنجاه و چهار ز سال
که نامدار جهان پهلوان علی خواجه
نهاد روی بدرگاه ایزد متعال
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ٧۵ - قطعه ملمع
فدیتک صاحبی بلغ سلامی
الی غیث الندی غوث الانام
غیاث الدین که از بهر تفاخر
کند مستوفی چرخش غلامی
له فی المعضلات صفاء رای
کنور الشمس فی جنح الظلام
ز نظم کلک او گشتست آمن
عقود مملکت از بی نظامی
تزاحمت الافاضل فی ذراه
وهل عذب یکون بلا ازدحام
بگوی آن مرکب موعود گوئی
برون شد از جهان از تیز کامی
رعاک الله ان الخلف شین
فلاتر کن الی خلف الکلام
ز من یک بیت تضمین کرده بشنو
که بادی تا ابد در نیکنامی
اذا ابدئت بالاحسان تمم
فما الاحسان الا بالتمام
جمال‌الدین عبدالرزاق : قصاید
شمارهٔ ۱۳ - در جلوس طغرلشاه سلجوقی
شاه جوانست و بخت ملک جوانست
کار جهان لاجرم بکام جهانست
تخت بنازد همی و در خور اینست
تاج ببالد همی و لایق آنست
ملک شهنشاه بین که ساحت عقلست
عقل خداوند بین که نسخت جانست
روضه فردوس بایدت که ببینی؟
مملکت شاه بین که راست چنانست
در همه اطرافهاش عصمت و عدلست
در همه اقطارهاش امن و امانست
شیر در او بدرقه است ومار فسونگر
غول دلیل رهست و گرگ شبانست
دولت جوئی؟ بطبع حلقه بگوشست
نصرت خواهی؟ بطوع بسته میانست
شاه فلک رخش جان ستان جهانبخش
شیر اجل رامح ستاره سنانست
سایه یزدان و آفتاب سلاطین
طغرل گردون نشین فتنه نشانست
هر چه بنی آدمند، بنده سلطان
هر چه زمین، ملک شاه چرخ توانست
آن منگر تو که شاه اندک سالست
پیر خرد بین مرید شاه جوانست
سال گر اندک گذشت زان چه خلل یافت
عمر اگر بیش ماند زان چه زیانست
سایه حقست زین سبب همه بخشست
مایه فضلست زین سبب همه دانست
قوت حملش فزون ز وزن زمینست
سرعت عزمش ورای سیر زمانست
بخشش و فرمانوری و عدل و سیاست
قاعده خاندان سلجوقیانست
دیرزی ای چشم سلطنت بتو روشن
کز تو اثرهای خوب جمله عیانست
کثرت جیشت فزون ز حد شمارست
عرصه ملکت برون زحد گمانست
عزم سبک خیز تو چه تیزرکابست
حلم گرانسنگ تو چه سخت کمانست
تخت تو پایه فراز عرش نهادست
چتر تو دامن باوج چرخ کشانست
امر تو و نهی تو چو چشمه خورشید
در همه اقصای شرق و غرب روانست
نامه فتحت بفتح خانه قیصر
تیر مصافت بخیل خانه خانست
پیش ضمیر تو سخت پرده دریده است
هرچه پس پردهای غیب نهانست
شیر فلک از نهیب تیغ تو چونانک
شیر علم روز باد در خفقانست
باس تو در طبع آفتاب اثر کرد
زردی رویش علامت یرقانست
چرخ زخوان ریزه سخای تو دارد
چند قراضه که زیر دامن کانست
نیست بیکروزه خرج جود شهنشاه
هر چه نبات و معادن و حیوانست
عقل نگر پیش خرده کاری لطفت
تا چه سبک مایه هیکل و چه گرانست
صبح ببین پیش شعله های ضمیرت
تا که چه دم سر دو چون دریده دهانست
تیغ تو بس پاسبان ملک تو زیراک
هندوی بیدار خسب چیره زبانست
فی المثل ار خصم ملک تو همه شیر است
پای سپر همچو شیر شادروانست
جود تو باشد کدام حاتم طائی
عدل تو باشد چه نام نوش روانست
رخش ترا زین مه ورکاب ثریا
طوقش از اکلیل و از مجره عنانست
کوه درنگست؟ نیست برق شتابست
ابر بزینست؟ نیست باد بزانست
سبزه زچرب آخور سپهر چریدست
ماه نو از نعل او کمینه نشانست
گر نه علف زار اوست از چه فلک را
خرمن ماهست و راه کهکشانست
ختم سخن را دعای ملک تو گویم
کانچه دعای تو نیست آن هذیانست
دولت و نصرت سزای تخت تو بادا
تا که فلک را بسعد و نحس قرانست
ملک تو پاینده باد و عمر توجاوید
تا مدد دهر از بهار و خزانست
میخ طناب وجود، چتر تو بادا
بنده از این خوبتر دعا نتوانست