عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۳
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۶
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۷
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۷۲
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۷۳
خاقانیا چو آب رخت رفت در سال
مستان نوال کس که وبال آشنای اوست
بر خستگی دل مطلب مرهم قبول
نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست
آن را که بشکنند نوازش کنند باز
یعنی که چون شکست نوازش دوای اوست
پنداری آن شتر که بکشتند، گردنش
پر زر از آن کنند خونبهای اوست
گیرم که کان زر شود آن گردن شتر
او را ز زر چه سود که سودش بقای اوست
مستان نوال کس که وبال آشنای اوست
بر خستگی دل مطلب مرهم قبول
نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست
آن را که بشکنند نوازش کنند باز
یعنی که چون شکست نوازش دوای اوست
پنداری آن شتر که بکشتند، گردنش
پر زر از آن کنند خونبهای اوست
گیرم که کان زر شود آن گردن شتر
او را ز زر چه سود که سودش بقای اوست
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۸۳
مهتر قالیان و نور مرند
میلشان جز به سربلندی نیست
دو کریمند راست باید گفت
که مرا طبع کژ پسندی نیست
هر کجا دل شکستهای بینند
کارشان جز شکسته بندی نیست
لیک چون طالعم به صحبتشان
نیست، در دل مرا نژندی نیست
چون مهذب مراست وان دو نهاند
عافیت هست و دردمندی نیست
چون مرا سندس است و استبرق
شاید ار قالی مرندی نیست
میلشان جز به سربلندی نیست
دو کریمند راست باید گفت
که مرا طبع کژ پسندی نیست
هر کجا دل شکستهای بینند
کارشان جز شکسته بندی نیست
لیک چون طالعم به صحبتشان
نیست، در دل مرا نژندی نیست
چون مهذب مراست وان دو نهاند
عافیت هست و دردمندی نیست
چون مرا سندس است و استبرق
شاید ار قالی مرندی نیست
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۸۴
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۹۰ - در شکر
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۹۳
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۹۷ - در مدح رکن الدین محمدبن عبد الرحمن طغان یزک
میر کشور گشای رکن الدین
که درش دیو را شهاب کند
حرز امت محمد آنکه ز حلم
کنیتش دهر بوتراب کند
فخر آل طغان یزک که فلک
فلک الدولتش خطاب کند
خیمهٔ دولتش بر آن زد چرخ
که ز حبل اللهش طناب کند
آتش تیغ صرصر انگیزش
زهرهٔ بوقبیس آب کند
عکس رای سماک پیرایش
قلب را کیمیای ناب کند
بخت بیدار خواب دیدهٔ او
فتنه را شیر مست خواب کند
رنگ تیغش میان خون عدو
صوفیی دان که کار آب کند
گر جهان حصنهای دوشیزه
عقد بندد بر او صواب کند
که عجوز جهان سپید سری است
کز سر کلک او خضاب کند
نوک منقار کبک را عدلش
گاز ناخن بر عقاب کند
آفتاب از کفش به تب لرزه است
کانجم جود فتح باب کند
چون به تب لرزه آفتاب در است
عرق سرد چون سحاب کند
آفتاب ار ز خاک زر سازد
بختش از خاک آفتاب کند
به سخن در خراب گنج نهد
به سخا گنج را خراب کند
دهر چندان مناقبش داند
که به دست چپش حساب کند
گرچه وهنی رسید از ایامش
زودش ایام کامیاب کند
کوه چون سر سپید گشت از برف
چرخ زلفش بنفشه تاب کند
گنج اخلاص داشت خاقانی
زان گهر ریز آن جناب کند
هر سحر گویمش دعای به خیر
ایزد ارجو که مستجاب کند
در غربت اگر ز درد دل نالم
هم نالهٔ من پزشک من باشد
واندر تب اگر مزوری سازم
اشکم تر من تمشک من باشد
گویم همه روز مغز پالایم
و آن را که شنود رشک من باشد
وانگاه پی مغز خشک پالوده
پالودهٔ من سرشک من باشد
که درش دیو را شهاب کند
حرز امت محمد آنکه ز حلم
کنیتش دهر بوتراب کند
فخر آل طغان یزک که فلک
فلک الدولتش خطاب کند
خیمهٔ دولتش بر آن زد چرخ
که ز حبل اللهش طناب کند
آتش تیغ صرصر انگیزش
زهرهٔ بوقبیس آب کند
عکس رای سماک پیرایش
قلب را کیمیای ناب کند
بخت بیدار خواب دیدهٔ او
فتنه را شیر مست خواب کند
رنگ تیغش میان خون عدو
صوفیی دان که کار آب کند
گر جهان حصنهای دوشیزه
عقد بندد بر او صواب کند
که عجوز جهان سپید سری است
کز سر کلک او خضاب کند
نوک منقار کبک را عدلش
گاز ناخن بر عقاب کند
آفتاب از کفش به تب لرزه است
کانجم جود فتح باب کند
چون به تب لرزه آفتاب در است
عرق سرد چون سحاب کند
آفتاب ار ز خاک زر سازد
بختش از خاک آفتاب کند
به سخن در خراب گنج نهد
به سخا گنج را خراب کند
دهر چندان مناقبش داند
که به دست چپش حساب کند
گرچه وهنی رسید از ایامش
زودش ایام کامیاب کند
کوه چون سر سپید گشت از برف
چرخ زلفش بنفشه تاب کند
گنج اخلاص داشت خاقانی
زان گهر ریز آن جناب کند
هر سحر گویمش دعای به خیر
ایزد ارجو که مستجاب کند
در غربت اگر ز درد دل نالم
هم نالهٔ من پزشک من باشد
واندر تب اگر مزوری سازم
اشکم تر من تمشک من باشد
گویم همه روز مغز پالایم
و آن را که شنود رشک من باشد
وانگاه پی مغز خشک پالوده
پالودهٔ من سرشک من باشد
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۹۸
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۶ - در بارهٔ رشید الدین وطواط
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۱
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۳
مبر ای خواجه آب خاقانی
که زوال آب عمر تو ببرد
هرکه برگش دهد شکستن دل
بشکند شاخ عمر و بر نخورد
چون به نیکان کسی بد اندازد
بدش افتد چو نیک درنگرد
رگ چشم حیا کسی که برید
رگ جان بقاش اجل ببرد
بر عزیزان کسی که خواری کرد
زود گردد ذلیل و درگذرد
هرکه آرد به روی نیکان بد
هم نتیجهٔ بدیش پی سپرد
نامهٔ مصطفی درد پرویز
جامهٔ جان او پسر بدرد
که زوال آب عمر تو ببرد
هرکه برگش دهد شکستن دل
بشکند شاخ عمر و بر نخورد
چون به نیکان کسی بد اندازد
بدش افتد چو نیک درنگرد
رگ چشم حیا کسی که برید
رگ جان بقاش اجل ببرد
بر عزیزان کسی که خواری کرد
زود گردد ذلیل و درگذرد
هرکه آرد به روی نیکان بد
هم نتیجهٔ بدیش پی سپرد
نامهٔ مصطفی درد پرویز
جامهٔ جان او پسر بدرد
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح منوچهر شروان شاه و شکایت اخستان شاه
در عجم کیست کو چو طفل عرب
طوق تو در گلو نمیدارد
همتت در جهان نمیگنجد
هفت دریا سبو نمیدارد
آفتابی است تیغ تو که غروب
جز به مغز عدو نمیدارد
آنکه فیض دو دست تو بشنید
چارجوی از دو سو نمیدارد
گو تیمم به خاک میکن از آنک
ز آب حیوان وضو نمیدارد
رای تو چون سپهر تو بر توست
رخنه در هیچ تو نمیدارد
کسری از شرم لعل خاتم تو
خاتم الا سرو نمیدارد
بینسیم رضایت روضهٔ عمر
سر نشو و نمو نمیدارد
بیقبول هوات قالب عقل
قبله از لات و هو نمیدارد
بخت سوی تو نامهای ننوشت
که رقم عبده نمیدارد
تو علی همتی و عالی تو
زیوری جز علو نمیدارد
کافرم کافر ار به خدمت تو
دل من آرزو نمیدارد
لیکن از روی طعنهٔ خسمان
آمدن هیچ رو نمیدارد
غصهها هست در دلم که زبان
زهرهٔ بازگو نمیدارد
خلفت را که چشم بد مرساد
حرمت من نکو نمیدارد
آب رویم ببرد بر سر زخم
زخمهٔ کین فرو نمیدارد
روی جرم نکرده را کرمش
در نقاب عفو نمیدارد
جامهٔ جاه من درید چنانک
دل امید رفو نمیدارد
حرمت بیست ساله خدمت من
تو نگهدار کو نمیدارد
طوق تو در گلو نمیدارد
همتت در جهان نمیگنجد
هفت دریا سبو نمیدارد
آفتابی است تیغ تو که غروب
جز به مغز عدو نمیدارد
آنکه فیض دو دست تو بشنید
چارجوی از دو سو نمیدارد
گو تیمم به خاک میکن از آنک
ز آب حیوان وضو نمیدارد
رای تو چون سپهر تو بر توست
رخنه در هیچ تو نمیدارد
کسری از شرم لعل خاتم تو
خاتم الا سرو نمیدارد
بینسیم رضایت روضهٔ عمر
سر نشو و نمو نمیدارد
بیقبول هوات قالب عقل
قبله از لات و هو نمیدارد
بخت سوی تو نامهای ننوشت
که رقم عبده نمیدارد
تو علی همتی و عالی تو
زیوری جز علو نمیدارد
کافرم کافر ار به خدمت تو
دل من آرزو نمیدارد
لیکن از روی طعنهٔ خسمان
آمدن هیچ رو نمیدارد
غصهها هست در دلم که زبان
زهرهٔ بازگو نمیدارد
خلفت را که چشم بد مرساد
حرمت من نکو نمیدارد
آب رویم ببرد بر سر زخم
زخمهٔ کین فرو نمیدارد
روی جرم نکرده را کرمش
در نقاب عفو نمیدارد
جامهٔ جاه من درید چنانک
دل امید رفو نمیدارد
حرمت بیست ساله خدمت من
تو نگهدار کو نمیدارد
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۲۳
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۰
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۴
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۵
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۷