عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۲۲
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۲۳
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۳۳
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۴۵
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۵۴
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۷۰
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۲۳
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۳۲
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۴۴
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۵۱
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۶۲
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۶۷
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۷۴
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۷۵
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۵۲۸
تا تیغ به کف یابی، بر نفس دو دستی زن
تا سنگ به دست آید، بر شیشهٔ هستی زن
چون مرغ چمن تا کی بر آّب و هوا کوشی
پروانه صفت خود را بر شعله پرستی زن
اندوه مسلط کن بر شادی دون فطرت
شمشیر بلندی را بر تارک پستی زن
نا دیده عدم، خامی، در زن به وجود آتش
چون سیر عدم کردی، باز آ، در هستی زن
در راه طلب، عرفی، با هوش و سبک می رو
چون هوش ز پی ماند، در کوچهٔ مستی زن
تا سنگ به دست آید، بر شیشهٔ هستی زن
چون مرغ چمن تا کی بر آّب و هوا کوشی
پروانه صفت خود را بر شعله پرستی زن
اندوه مسلط کن بر شادی دون فطرت
شمشیر بلندی را بر تارک پستی زن
نا دیده عدم، خامی، در زن به وجود آتش
چون سیر عدم کردی، باز آ، در هستی زن
در راه طلب، عرفی، با هوش و سبک می رو
چون هوش ز پی ماند، در کوچهٔ مستی زن
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۵۴۹
بانگ ما کبک است، خرمن را به خرمن باز ده
ای که می گفتی خریدارم، کنون آواز ده
روزگار خندهٔ غفلت گذشت ای کبک من
دل به دندان گیر و تن در چنگل شهباز ده
ای فلک صیدی که افکندی به تیرت کشته شد
بوسه ای بر دست این صیاد حکم انداز ده
می توان غماز عیب مردمان بودن، ای ظریف
گر ظریفی عیب خود را عرضهٔ غماز ده
گفت و گوی سر وحدت را به صد ره کرده ای
بال صوفی را به دست جنبش پرواز ده
شکر ما کن، دوست را، عرفی و جان ها بر فشان
کز تو جان خواهد، نمی گوید که در دم باز ده
ای که می گفتی خریدارم، کنون آواز ده
روزگار خندهٔ غفلت گذشت ای کبک من
دل به دندان گیر و تن در چنگل شهباز ده
ای فلک صیدی که افکندی به تیرت کشته شد
بوسه ای بر دست این صیاد حکم انداز ده
می توان غماز عیب مردمان بودن، ای ظریف
گر ظریفی عیب خود را عرضهٔ غماز ده
گفت و گوی سر وحدت را به صد ره کرده ای
بال صوفی را به دست جنبش پرواز ده
شکر ما کن، دوست را، عرفی و جان ها بر فشان
کز تو جان خواهد، نمی گوید که در دم باز ده
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۵۵۷
اگر آرایش از دکانچهٔ ناموس بستانی
سر آویل تذرو و حلهٔ طاووس بستانی
نگیری هیچ اسباب ترنم، در ضرر افتد
همه هیهات برداری، همه افسوس بستانی
چراغت از دل آتش پرستان گر شود روشن
در اندازی درآتش سبحه و ناقوس بستانی
ادب از دست بگذاری و سودای وصال او
به لعلش جان دهی در آستانش، بوس بستانی
هر آن سرمایهٔ مقصود نایاب تر، عرفی
نجویی گر دهندت قدر نامحسوس بستانی
سر آویل تذرو و حلهٔ طاووس بستانی
نگیری هیچ اسباب ترنم، در ضرر افتد
همه هیهات برداری، همه افسوس بستانی
چراغت از دل آتش پرستان گر شود روشن
در اندازی درآتش سبحه و ناقوس بستانی
ادب از دست بگذاری و سودای وصال او
به لعلش جان دهی در آستانش، بوس بستانی
هر آن سرمایهٔ مقصود نایاب تر، عرفی
نجویی گر دهندت قدر نامحسوس بستانی
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۳
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۲۴
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۴۶