عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۲۹
خوش است چاشنی سود در زیان دیدن
رخ بهار در آیینه خزان دیدن
چه خوب کرد که بلبل خزان ز گلشن رفت
شکسته رنگی گل را نمی توان دیدن
رویت که شست چهره به آتش نقاب ازو
شد مشرق ستاره و مه آفتاب ازو
چشم حیا مدار ز خوبان، که آینه است
امروز دیده ای که نرفته است آب ازو
جرات نگر که در قدح موم کرده ایم
آن باده ای که هست بط می کباب ازو
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴۵
کند چه نشو و نما دانه زمین گیری
که در گذار ندیده است ابر تصویری
مبرهن است ز شبنم ربایی خورشید
که در بساط فلک نیست دیده سیری
به هر که نیست به حق آشنا، ندارد کار
ندیده ام چو سگ نفس آشنا گیری
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴۸
غافل ز سیر عالم انوار مانده ای
در عقده بزرگی دستار مانده ای
گم کرده ای چو شعله ره بازگشت خویش
در زیر دست و پای خس و خار مانده ای
شبنم به آفتاب رسانید خویش را
در دام رنگ و بو چه گرفتار مانده ای؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴۹
در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای
فصل بهار لاله ستان را ندیده ای
ای عندلیب این همه تعریف گل مکن
تو حسن نیمرنگ خزان را ندیده ای
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۹
بهار می گذرد، سیر گلستانی کن
به آشیان چه فرو رفته ای، فغانی کن
مباد خیره شود آرزوی خام طمع
به وقت خواب گل بوسه را نشانی کن!
ترا به خلق، تماشاییان شناخته اند
برای گلشن خود فکر باغبانی کن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۸
اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو
برون نمی رود این باد نخوت از سر تو
ز سرکشی تو نبینی به زیر پا، ورنه
به لای نفی بنا کرده اند پیکر تو
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۲
قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را
چه حاجت است به طبل رحیل ریگ روان را؟
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۴
نیست پروای کدورت دل بی کینه ما را
زنگ پیراهن تن می شود آیینه ما را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۸
عمر را پاس نفس باز ندارد ز شتاب
نتوان زد به گره آب روان را ز حباب
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۴
عمر چون از چل گذشت از وی وفاجستن خطاست
در نشیب از آب خودداری طمع کردن خطاست
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۹
بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است
پیش عزلت دوستان تقصیر خدمت، خدمت است
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۱
باده لعلی ز لعل و شیشه از کان خوشترست
بی تکلف شیشه می از بدخشان خوشترست
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۴
صندل بی مغز عالم گرده دردسرست
نوش این محنت سرا آهن ربای نشترست
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۵
آنچه ما را از شراب زندگی در ساغرست
خوردنش خون دل است و ماندنش دردسرست
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۵۱
بر زبان حرف طلب هرگز نمی آریم ما
میهمان بی طلب را دوست می داریم ما
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۶۳
به آسانی شود دلها مسخر گوشه گیران را
ید طولاست در صید مگس ها عندلیبان را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۹۱
حذر ز ناخن الماس نیست داغ مرا
که برگریز بود برگ عیش باغ مرا
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۰۵
عمر را بر باد دادن تن به صحبت دادن است
نقد اوقات گرامی را به غارت دادن است
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۱۵
بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است
شرم روی نیکوان را بهترین پیرایه است
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۱۷
نغمه شیرین در مذاقم بی شراب تلخ نیست
زاهد خشکی است ساز آنجا که آب تلخ نیست