عبارات مورد جستجو در ۱۶۱۷ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۲۱
جوری که می‌کنی تو مرا آن نمی‌کشد
این می‌کشد که پیش بد اندیش می‌کنی
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸۶
بس عزیزم، بس گرامی، شاد باش
اندرین خانه بسان نو بیوک
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۱۷
هرگز نکند سوی من خسته نگاهی
آرنگ نخواهد که شود شاد دل من
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۰
دلبرا، زوکی مجال حاسد غماز تو
رنگ من با تو نبندد بیش ازین ملماز تو
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۵۶
بر تو رسیده بهر دل تنگ چاره‌ای
از حال من ضعیف بیندیش چاره‌ای
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶۴
مرا با تو بدین باب تاب نیست
که تو راز به از من به سر بری
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۷۷
ای مایهٔ خوبی و نیک نامی
روزم ندهد بی تو روشنایی
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۲
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۹۳
بهترین یاران و نزدیکان همه
نزد او دارم همیشه اندمه
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۱۰
به دشمن بر، از خشم آواز کرد
تو گفتی مگر تندر آغاز کرد
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۳۴
سرشک از مژه همچو در ریخته
چو خوشه ز سارونه آویخته
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۹
گرچه نامردمست آن ناکس
نشود سیر ازو دلم یرگس
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۱۷
از تو خالی نگارخانهٔ جم
فرش دیبا فگنده بر بجکم
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۱۸
من چنین زار ازان جماش شدم
همچو آتش میان داش شدم
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۱۹
من چنان زار ازان جماش درم
همچو آتش میان داش درم
رودکی : ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها
پاره ۳
با صد هزار مردم تنهایی
بی صد هزار مردم تنهایی
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱ - بازار شوق
یاد آن که جز به روی منش دیده وا نبود
وان سست عهد جز سری از ما، سوا نبود
امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جا نبود
کس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاست
اول حبیب من به خدا بی وفا نبود
دل با امید وصل به جان خواست درد عشق
آن روز درد عشق چنین بی دوا نبود
تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت
غم با دل رمیده ی ما آشنا نبود
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبت روا نبود
گر نای دل نبود و دم آه سرد ما
بازار شوق و گرمی شور و نوا نبود
سوزی نداشت شعر دل انگیز شهریار
گر همره ترانه ساز صبا نبود
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۱ - وا جوانی
بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی
داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی
وا عزیزا گویی آخر، گر عزیزت مرده باشد
من چرا از دل نگویم وا جوانی! وا جوانی!
خود جوانی هم به این زودی به ترک کس نگوید
من ز خود آزردم از فرط جوانی ها جوانی
تا به روی چشم سنگین عینک پیری نهادم
می نماید محو و روشن چون یکی رویا جوانی
الفت پیری و نسیان جوانی بین که دیگر
خود نمیدانم که پیری دوست دارم یا جوانی
در بهاران چون ز دست نوجوانان جام گیرم
چون خمار باده ام در سر کند غوغا جوانی
سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش
تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی
ناز و نوش زندگانی حسرت مردن نیرزد
من گرفتم عمر چندین روزه سر تا پا جوانی
گر جوانی می کنم پیرانه سر، بر من نگیری
شهریارا در بهاران می کند دنیا جوانی
محتشم کاشانی : غزلیات از رسالهٔ جلالیه
شمارهٔ ۶۱
به بازی آفتاب را چه گفتم ماه رنجیدی
دلیرم کردی اول در سخن آنگاه رنجیدی
ز من در باب آن زلف و زنخدان خواستی حرفی
چو من از ریسمانت رفتم اندر چاه رنجیدی
به تیغت نیم به سمل گشته بود ای ماه مرغ دل
چو از تقصیر خویشت ساختم آگاه رنجیدی
به کشتن سر بلندم دیر می‌کردی چه گفتم من
که بر قدم لباس شوق شد کوتاه رنجیدی
دهانت را چه گفتم هیچ بر من خرده نگرفتی
ولی این حرف چون افتاد در افواه رنجیدی
ز ره صد ره برون شد غیر و طبعت زو نشد رنجه
چرا زین بی دل گمره به یک بی‌راه رنجیدی
حدیث محتشم بر خاطرت ماند گران اول
چو بد تاویل کرد آن حرف را بدخواه رنجیدی
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۲
سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای
کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد
بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من
مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد