عبارات مورد جستجو در ۳۰ گوهر پیدا شد:
ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۴۱
ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۶۷
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۳۱ - به یکی از دوستان نگاشته
شنیدم جهان دانش و مردمی حاجی ابوالقاسم فر خجسته دیدار ارزانی داشته اند، و گردن و دوش من بنده و سرکار را از فرخ رسید خود که دل های خسته را نوید است و درهای بسته را کلید، سپاسی سهلان سنگ گذاشته اند. بامدادان دریافت همایون دیدارش را گام گذار و پویه شمار بودم. از آن پیش که رخش به درگاه و رخت به فرگاه رسد،فرستاده بندگان خان فراز آمد و نوشته ای که بی هیچ درنگم خواسته بود باز سپرد، پهنه پوزش تنگ دیدم و باره سرکشی لنگ، بی سخن پذیرش فرمان را راه اندیش آن فرخ انجمن گشتم و تماشا سگال آن خرم چمن، شعر:
فرشته ای است بر این بام لاجورد اندود
که پیش آرزوی بی دلان کشد دیوار
هر هنگامم از بزم مینو آئین سرکارش فرمان بازگشت افتاد، نماز اندیش و نیازانگیز کوی امید که بهشت جاوید است خواهم شد.
فرشته ای است بر این بام لاجورد اندود
که پیش آرزوی بی دلان کشد دیوار
هر هنگامم از بزم مینو آئین سرکارش فرمان بازگشت افتاد، نماز اندیش و نیازانگیز کوی امید که بهشت جاوید است خواهم شد.
یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۶۵
عالیجاها، گرامی جلیلا، خلیلا، انشاء الله تعالی نخل برومند عزت و جلال و دوحه رفعت و اقبالت از دم سردی خزان افسردگی به یمن تراوش سحاب رحمت ایزدی مخضر و مثمرثمر توفیقات جمیل باد. بعد از طی مراسم دعوات و افیات بر لوحه اظهار می نگارد که در این اوان سعادت توامان که عالیشان آقا کوچک خدمات محوله به خود را به طور خوش و حسن سلوک صورت انجام داده روانه خدمت بود...
یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۷۴
قلمی برداشته و عزمی گماشته ام که بر آن حضرت مختصر عریضه ای نگارم و به دست آویز مقالی شرح حالی در میان آرم ولی به مقتضای... نشاط از تمادی ایام مهاجرتم مجال حکایت نیست و از تذکار شکر تصاعد اختر مسعود ملازمان و پستی طالع غیر محمود معاندان فرصت شکایت نه، همان اولی که به مصداق، مصرع: چو قرب کعبه حاصل شد منال از دوری منزل.
در نگارش حالات زمان ماضی خویش را به سکوت راضی کرده به سپاس حصول این موهبت عظمی اقدام نمایم. منت خدای را که اگر چند صباحی آبای سبعه نامهربان و امهات اربعه سرگران شده در دیر شش در گیتی ترک وطن مالوف را مصلحت وقت دیدند، عاقبت لطف کامله حضرت باری مددکاری نموده وجودی را که شکست به هزار طبل و نفیر مقدور نبود، از یمن کله گوشه تاج ملازمان مودی به شکستی که تا نفخ صور درستی نپذیرد شد آری آری، فرد:
گنج قارون که فرو می رود از خشم هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
زهی ثبات قدم و مردانگی که صد هزار نفس را از احتمال رحمت چند روزه عمری از قید زحمت خلاص و شهر شهر پریشان را بی غایله جمعیت و سپاه به شرف جمعیت اختصاص دادی، فرد:
نپرورد این دایه مهربان
خلف چون تو در مهد نه آسمان
مراتب ارادت و اخلاص حقیر چون از شرح و بیان استغنا داشت درک آنرا به مرآت ضمیر ملازمان که آئینه صور حقایق است محفل داشته، زیاده گستاخی نکرد، مصرع: صورت نیک در آئینه صافی خوشتر. امید که پیوسته به صدور رقیمه جات و ارجاع خدمات بین الامثالم رهین مسرات دارند.
در نگارش حالات زمان ماضی خویش را به سکوت راضی کرده به سپاس حصول این موهبت عظمی اقدام نمایم. منت خدای را که اگر چند صباحی آبای سبعه نامهربان و امهات اربعه سرگران شده در دیر شش در گیتی ترک وطن مالوف را مصلحت وقت دیدند، عاقبت لطف کامله حضرت باری مددکاری نموده وجودی را که شکست به هزار طبل و نفیر مقدور نبود، از یمن کله گوشه تاج ملازمان مودی به شکستی که تا نفخ صور درستی نپذیرد شد آری آری، فرد:
گنج قارون که فرو می رود از خشم هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
زهی ثبات قدم و مردانگی که صد هزار نفس را از احتمال رحمت چند روزه عمری از قید زحمت خلاص و شهر شهر پریشان را بی غایله جمعیت و سپاه به شرف جمعیت اختصاص دادی، فرد:
نپرورد این دایه مهربان
خلف چون تو در مهد نه آسمان
مراتب ارادت و اخلاص حقیر چون از شرح و بیان استغنا داشت درک آنرا به مرآت ضمیر ملازمان که آئینه صور حقایق است محفل داشته، زیاده گستاخی نکرد، مصرع: صورت نیک در آئینه صافی خوشتر. امید که پیوسته به صدور رقیمه جات و ارجاع خدمات بین الامثالم رهین مسرات دارند.
صفایی جندقی : قطعات و ماده تاریخها
۲۲- تاریخ تولد اسدالله منتخب السادات
سیدای نسفی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۶۸ - تاریخ کتاب مصیبتنامهٔ شعرای انجمن دانشکدهٔ اصفهان
نازم اقدام جناب میرزا عباس خان
کانجمن شد مستدام از او به شهر اصفهان
همت والای او بنگر که در عهدی چنین
کز کمال و فضل بیزارند ابنای زمان
شعر را خوانند مهمل طعنه بر شاعر زنند
گرچه نگشایند خود الا که بر مهمل دهان
چون نمی فهمند معنی منکر صورت شوند
غافلند از اینکه در این جسم پنهانست جان
گاه میگویند این بیذوق مردم تا به کی
از گل رخسار می گوئید و از موی میان
گاه می گویند آخر کیست یار و چیست عشق
تا به کی زینسان تکلم تا به کی زینسان بیان
هفتصد سال است سعدی شاه اقلیم سخن
ملک عالم را مسخر دارد از تیغ زبان
همچنین حافظ که اندر شاعری پیغمبر است
شعر فهمان را به حق می خواند آن قدسی لسان
باز فردوسی نظامی هم سنائی مولوی
شیخ عطار آنکه دارد داروی جان در دکان
ناصر خسرو کمال اصفهانی اوحدی
شاعران نکتهسنج و عارفان نکتهدان
بردهاند از شعر گوی نام نیک از هرکسی
دادهاند از نظم داد معرفت اندر جهان
محتشم عمان وصال اینان که تا محشر کنند
در مراثی خون دل از دیدهٔ مردم روان
بهر هر دولت زوالی هست در عالم یقین
دولت شعر است کان تا حشر ماند جاودان
باری این رونق ده عرفان مدیر انجمن
کز جناب حق مؤید باد در کون و مکان
قرب ده سال کز خود می نماید صرف مال
و استعانت نیستش جز از خدای مستعان
زین صفت میکن صفات دیگرش را هم قیاس
زانکه باشد گل ز باغ و دانه از خرمن نشان
در نظم شاعران را گشته از جان مشتری
با وجود اینکه خود لعل معانی راست کان
گر خبر جوئی ز سبک شاعران انجمن
در ادب گویند و در وصف رسول و خاندان
باد ارزانی بدیشان داده ایزد جمله را
فکر بکر و لفظ خوش طبع کهن بخت جوان
این مصیبتنامه را امسال گفتند و مدیر
بهر ضبطش کرد اقدام و پی تاریخ آن
خاک اقدام سخنسنجان صغیر از شوق گفت
نازم اقدام جناب میرزا عباسخان
۱۳۴۲ هجریقمری
کانجمن شد مستدام از او به شهر اصفهان
همت والای او بنگر که در عهدی چنین
کز کمال و فضل بیزارند ابنای زمان
شعر را خوانند مهمل طعنه بر شاعر زنند
گرچه نگشایند خود الا که بر مهمل دهان
چون نمی فهمند معنی منکر صورت شوند
غافلند از اینکه در این جسم پنهانست جان
گاه میگویند این بیذوق مردم تا به کی
از گل رخسار می گوئید و از موی میان
گاه می گویند آخر کیست یار و چیست عشق
تا به کی زینسان تکلم تا به کی زینسان بیان
هفتصد سال است سعدی شاه اقلیم سخن
ملک عالم را مسخر دارد از تیغ زبان
همچنین حافظ که اندر شاعری پیغمبر است
شعر فهمان را به حق می خواند آن قدسی لسان
باز فردوسی نظامی هم سنائی مولوی
شیخ عطار آنکه دارد داروی جان در دکان
ناصر خسرو کمال اصفهانی اوحدی
شاعران نکتهسنج و عارفان نکتهدان
بردهاند از شعر گوی نام نیک از هرکسی
دادهاند از نظم داد معرفت اندر جهان
محتشم عمان وصال اینان که تا محشر کنند
در مراثی خون دل از دیدهٔ مردم روان
بهر هر دولت زوالی هست در عالم یقین
دولت شعر است کان تا حشر ماند جاودان
باری این رونق ده عرفان مدیر انجمن
کز جناب حق مؤید باد در کون و مکان
قرب ده سال کز خود می نماید صرف مال
و استعانت نیستش جز از خدای مستعان
زین صفت میکن صفات دیگرش را هم قیاس
زانکه باشد گل ز باغ و دانه از خرمن نشان
در نظم شاعران را گشته از جان مشتری
با وجود اینکه خود لعل معانی راست کان
گر خبر جوئی ز سبک شاعران انجمن
در ادب گویند و در وصف رسول و خاندان
باد ارزانی بدیشان داده ایزد جمله را
فکر بکر و لفظ خوش طبع کهن بخت جوان
این مصیبتنامه را امسال گفتند و مدیر
بهر ضبطش کرد اقدام و پی تاریخ آن
خاک اقدام سخنسنجان صغیر از شوق گفت
نازم اقدام جناب میرزا عباسخان
۱۳۴۲ هجریقمری
ایرج میرزا : ابیات پراکنده
شمارۀ ۶
نهج البلاغه : نامه ها
نامه به مردم كوفه پس از پيروزى در نبرد جمل