عبارات مورد جستجو در ۹۶۶۸ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۴۹
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۵۰
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۶۰
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۷۸
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۹۱
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۵۰۸
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۸
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۱
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۳
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۴
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۹
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۲۲
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۳۲
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۳۷
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۴۸
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۵۳
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۵۶
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۷۰
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم
مردمی کن، مشو از دیده ی خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده ازآن نعمت دیدار جدا
دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه ی دیوار جدا
می دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش ازان خواهی، بستان و نگهدار جدا
حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم
مردمی کن، مشو از دیده ی خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده ازآن نعمت دیدار جدا
دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه ی دیوار جدا
می دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش ازان خواهی، بستان و نگهدار جدا
حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۹
صبا نو کرد باغ و بوستان را
پیاله داد نرگس ارغوان را
به خط سبز، صحرا نسخه برداشت
سواد روشن دارالجنان را
سحرگاهان چکید از قطره ابر
گلوتر گشت مرغ صبح خوان را
مزاج از قطره ها خشک کرد نرگس
چو بیماری که یابد ناردان را
بنفشه کوژ پیش سر گویی
تواضع می کند پیر و جوان را
مگر بوسی نمی خواهد ز سوسن
که غنچه تنگ می گیرد دهان را
الا ای بلبل آخر بانگ بر زن
که سوسن گرد می نارد زبان را
نگارا بلبل اینک می کند بانگ
روان کن در چمن سرو روان را
مرا گفتی مبین در من به گل بین
به گل نسبت مکن روی چنان را
جوانی می رود از دست بر باد
برو لنگر بنه رطل گران را
گل اندک عمر و چندان باد در سر
چگونه خنده ناید گلستان را
به باغ مجلس خود، همچو بلبل
نگه کن خسرو شیرین زبان را
پیاله داد نرگس ارغوان را
به خط سبز، صحرا نسخه برداشت
سواد روشن دارالجنان را
سحرگاهان چکید از قطره ابر
گلوتر گشت مرغ صبح خوان را
مزاج از قطره ها خشک کرد نرگس
چو بیماری که یابد ناردان را
بنفشه کوژ پیش سر گویی
تواضع می کند پیر و جوان را
مگر بوسی نمی خواهد ز سوسن
که غنچه تنگ می گیرد دهان را
الا ای بلبل آخر بانگ بر زن
که سوسن گرد می نارد زبان را
نگارا بلبل اینک می کند بانگ
روان کن در چمن سرو روان را
مرا گفتی مبین در من به گل بین
به گل نسبت مکن روی چنان را
جوانی می رود از دست بر باد
برو لنگر بنه رطل گران را
گل اندک عمر و چندان باد در سر
چگونه خنده ناید گلستان را
به باغ مجلس خود، همچو بلبل
نگه کن خسرو شیرین زبان را