عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶۶
آنکس که ترا بدید ای خوب اخلاق
در حال دهد کون و مکان را سه طلاق
مه را چه طراوت و زحل را چه محل
با طلعت آفتاب اندر افاق
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶۷
ای داروی فربهی و جان عاشق
فربه ز خیال تو روان عاشق
شیرین ز دهان تو دهان عاشق
جان بنده‌ات ای جان و جهان عاشق
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۳
حاشا که شود سینهٔ عاشق غمناک
یا از جز عشق دامنش گردد چاک
حاشا که بخفت عاشقی اندر خاک
پاکست و کجا رود در آن عالم پاک
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۴
خندید فرح تا بزنی انگشتک
گردید قدح تا بزنی انگشتک
بنمودت ابروی خود از زیر نقاب
چون قوس قزح تا بزنی انگشتک
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۹
چون چنگ خودت بگیرم اندر بر تنگ
وز پردهٔ عشاق برآرم آهنگ
گر زانکه در آبگینه خواهی زد سنگ
در خدمت تو بیایم اینک من و سنگ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸۹
این نکته شنو ز بنده ای نقش چگل
هرچند که راهیست ز دل جانب دل
در چشم تو نیستم تو در چشم منی
تو مردم دیدای و من مردم گل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۱
جانی دارم لجوج و سرمست و فضول
وانگه یاری لطیف و بیصبر و ملول
از من سوی یار من رسولست خدای
وز یار بسوی من خدایست رسول
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۳
چون دم زدی از مهر رخ یار ای دل
ترتیب دم و قدم نگهدار ای دل
خود را به قدم ز غیر او خالی کن
تا دم نزنی بی دم دلدار ای دل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰۸
آمد بت خوش عربدهٔ می‌کشیم
بنشست چو یک تنگ شکر در پیشم
در بر بنهاد بر بط و ابریشم
وین پرده همی زد که خوش و بیخویشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰۹
آمد شد خود به کوی تو می‌بینم
میل دل و دیده سوی تو می‌بینم
گیرم که همه جرم جهان من کردم
آخر نه جهان بروی تو می‌بینم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۹
از باد همه پیام او میشنوم
وز بلبل مست نام او میشنوم
این نقش عجب که دیده‌ام بر در دل
آوازهٔ آن ز بام او میشنوم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۰
از بسکه به نزدیک توام من دورم
وز غایت آمیزش تو مهجورم
وز کثرت پیدا شده‌گی مستورم
وز صحت بسیار چنین رنجورم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۲
از بهر تو صد بار ملامت بکشم
گر بشکنم این عهد غرامت بکشم
گر عمر وفا کند جفاهای ترا
در دل دارم که تا قیامت بکشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۳
از بهر تو گر جان بدهم خوش میرم
وز بندهٔ بندهٔ توام خوش میرم
دیوانهٔ آن دو زلف چون زنجیرم
مدهوش دو چشم جادوی کشمیرم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۵
از چشم تو سحر مطلق آموخته‌ام
وز عشق تو شمع روح‌افروخته‌ام
از حالت من چشم بدان دوخته باد
چون چشم برخسار تو در دوخته‌ام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۷
از خاک در تو چون جدا می‌باشم
با گریه و ناله آشنا میباشم
چون شمع ز گریه آبرو میدارم
چون چنگ ز ناله با نوا میباشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۱
از روی تو من همیشه گلشن بودم
وز دیدن تو دو دیده روشن بودم
من میگفتم چشم بد از روی تو دور
جانا مگر آن چشم بدت من بودم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۲
از سوز غم تو آتش میطلبم
وز خاک در تو مفرشی میطلبم
از ناخوشی خویش به جان آمده‌ام
از حضرت تو وقت خوشی میطلبم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۳
از شور و جنون رشک جنان را بزدم
ز آشفته دلی راحت جان را بزدم
جانیکه بدان زنده‌ام و خندانم
دیوانه شدم چنانکه آن را بزدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۶
از عشق تو گشتم ارغنون عالم
وز زخمهٔ تو فاش شده احوالم
ماننده چنگ شده همه اشکالم
هر پرده که می‌زنی مرا مینالم