عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۰
هر روز نو برآئی ای دلبر جان
سودای نوی درافکنی در سر جان
در ده پرده بهر سحر ساغر جان
ای تو پدر جان من و مادر جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۴
هم نور دل منی و هم راحت جان
هم فتنه برانگیزی و هم فتنه نشان
ما را گوئی چه داری از دوست نشان
ما را از دوست بی‌نشانیست نشان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۶
یا دلبر من باید و یا دل بر من
نی دل بر من باشد و نی دلبر من
ای دل بر من مباش بی‌دلبر من
یک دل بر من به از دو صد دل بر من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۸
یا اوحد بالجمال یا جانمسن
از عهد من ای دوست مگر نادمسن
قد کنت تجنی فقل تاجکسن
والیوم هجرتنی فقل سن کم سن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۹
آن رهزن دل که پای کوبانم از او
چون آینهٔ خیال خوبانم از او
جانیست که چون دست زنان می‌آید
یارب یارب چه میشود جانم از او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳۲
آن کس که همیشه دل پر از دردم از او
با سینهٔ ریش و با رخ زردم از او
امروز بناز او بری بر من زد
المنة لله که بری خوردم از او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳۵
از گنج قدم شدیم ویرانهٔ او
ز افسانهٔ او شدیم افسانهٔ او
آوخ که ز پیمان و ز پیمانهٔ او
کس خانهٔ خود نداند از خانه او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳۷
ای از دل و جان لطیفتر قالب تو
بسیار رهست از شکر تا لب تو
عمریست که آفتاب و مه میگردند
روزان و شبان در آرزوی شب تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۱
ای جان جهان به حق احسانت مرو
مستم مستم ز شیر پستانت مرو
اندر قفسم شکر می افشان و مرو
ای طوطی جان زین شکرستانت مرو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۲
ای جان جهان، جان و جهان بندهٔ تو
شیرین شده عالم ز شکر خندهٔ تو
صد قرن گذشت و آسمان نیز ندید
در گردش روزگار مانندهٔ تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۴
ای ماه چو ابر بس گرستم بی‌تو
در مه به نشاط ننگریستم بی‌تو
برخاستم از جان تو نشستم بی‌تو
وز شرم به مردم چو نرستم بی‌تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶۲
خواهی که مقیم و خوش شوی با ما تو
از سر بنه آن وسوسه و غوغا تو
آنگاه تو چنان شوی که بودی با من
آنگاه چنان شوم که بودم با تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶۳
داروی ملولی رخ و رخسارهٔ تو
وان نرگس مخمورهٔ خمارهٔ تو
چندان نمک است در تو دانی پی چیست
از بهر ستیزهٔ جگرخوارهٔ تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶۸
دل در تو گمان بد بر دور از تو
این نیز ز ضعف خود برد دور از تو
تلخی بدهان هر دل صفرائی
خود بر تو شکر حسد برد دور از تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶۹
رشک آیدم از شانه و سنگ ای دلجو
تا با تو چرا رود به گرمابه فرو
آن در سر زلف تو چرا آویزد
وین بر کف پای تو جرا مالدرو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۱
سر رشتهٔ شادیست خیال خوش تو
سرمایهٔ گرمیست مها آتش تو
هرگاه که خوشدلی سر از ما بکشد
رامش کند آن زلف خوش سرکش تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۲
سوگند بدان روی تو و هستی تو
گر میدانم نه از تو این پستی تو
مستی و تهی دستیت آورد به من
من بندهٔ مستی و تهی دستی تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۵
عمرم به کنار زد کناری با تو
چون عمر گذشتنیست باری با تو
نی نی غلطم گذرد پیشهٔ عمر
آن عمر که یافت او گذاری با تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۷
گر جمله برفتند نگارا تو مرو
ای مونس و غمگسار ما را تو مرو
پرمیکن و می ده و همی خند چو قند
ای ساقی خوب عالم آرا تو مرو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۰
گر هیچ ترا میل سوی ماست بگو
ورنه که رهی عاشق و تنها است بگو
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نیست بگو راست بگو