عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۲
گفتم که کجا بود مها خانهٔ تو
گفتا که دل خراب مستانهٔ تو
من خورشیدم درون ویرانه روم
ای مست، خراب باد کاشانهٔ تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۳
گه در دل ما نشین چو اسرار و مرو
گه بر سر ما نشین چو دستار و مرو
گفتی که چو دل زود روم زود آیم
عشوه مده ای دلبر عیار و مرو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۴
ما چارهٔ عالمیم و بیچارهٔ تو
ما ناظر روح و روح نظارهٔ تو
خورشید بگرد خاک سیارهٔ تو
مه پاره شده ز عشق مه پارهٔ تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۶
مستم ز دو لعل شکرت ای مه‌رو
پستم ز قد صنوبرت ای مه‌رو
رویم چو زر است در غم سیم‌برت
از دست مده تو این زرت ای مه‌رو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۱
هرچند که قد بی‌بدل دارد سرو
پیش قد یارم چه محل دارد سرو
گه گه گوید که قد من چون قد اوست
یارب چه دماغ پرخلل دارد سرو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۲
آمد بر من خیال جانان ز پگه
در کف قدح باده که بستان ز پگه
درکش این جام تا به پایان ز پگه
سرمست درآ میان مستان ز پگه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۹
آهوی قمرا سهامه عیناه
ما شوش عزم خاطری الا هو
روحی تلفت و مهجتی تهواه
قلبی ابدا یقون یا هویا هو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۳
ای بی‌ادبانه من ز تو نالیده
غیرت بشنیده گوش من مالیده
جایی بروم ناله کن دزدیده
آنجا که نه دل بوی برد نی دیده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۶
ای خواب مرا بسته و مدفون کرده
شب را و مرا بی‌خود و مجنون کرده
جان را به فسون گرم از تن برده
دل را بسته ز خانه بیرون کرده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۰
ای سرو ز قامت تو قد دزدیده
گل پیش رخ تو پیرهن بدریده
بردار یکی آینه از بهر خدای
تا همچو خودی شنیده‌ای یا دیده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲۲
دانی شب چیست بشنو ای فرزانه
خلوت کن عاشقان ز هر بیگانه
خاصه امشب که با مهم همخانه
من مستم و مه عاشق و شب دیوانه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲۶
دی از سر سودای تو من شوریده
رفتم به چمن جامه چو گل بدریده
از جمله خوشیهای بهارم بی‌تو
جز آب روان نیامد اندر دیده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲۸
زلف تو که یکروزم از او روشن نه
با خاک برآورد سرو با من نه
با هرچه درآرد سر او زنده شود
کانجا همه جانست سراسر تن نه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲۹
سه چیز ز من ربوده‌ای بگزیده
صبر از دل و رنگ از رخ و خواب از دیده
چابک دستی که دست و بازوت درست
تصویر عقول چون تو نازائیده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۶
گفتم که توئی می و منم پیمانه
من مرده‌ام و تو جانی و جانانه
اکنون بگشا در وفا گفت خموش
دیوانه کسی رها کند در خانه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۷
وه وه که به دیدار تو چونم تشنه
چندانکه ببینمت فزونی تشنه
من بندهٔ آن دو لعل سیراب توام
عالم همه زانست به خونم تشنه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۳
آمد بر من دوش مه یغمائی
گفتم که برو امشب اینجا نائی
می‌رفت و همی گفت زهی سودائی
دولت بدر آمده است و در نگشائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۴
آن چیز که هست در سبد میدانی
از سر سبد تا بابد میدانی
هر روز بگویم به شبم یاد آید
شب نیز بگویم که تو خود هم دانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶۰
آن روی ترش نگر چو قندستانی
وان چشم خوشش نگر چو هندوستانی
پیش قد او صف زده سروستانی
پیش کف او شکسته هر دستانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶۴
آنی که بر دلشدگان دیر آئی
وانگاه چو آئی نفسی سیر آئی
گاه آهو و گه به صورت شیر آئی
هم نرم و درشت همچو شمشیر آئی