عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹
لاشک و لا خفاء من عاش یَموت
من قُمِّطَ فی المهد حواء التّابوت
اُعطیت من الکمال فوق المنعوت
لا تغفل عن وقتک فالوقت یفوت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۰
گر قسم تو شادی است غمت نفزاید
ور زانک غم است او چه شادی زاید
این لحظه که هست شادمانی حاصل
خوش باش ازین پس آنچ آید آید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۱
تا در پی آن فزون و این کم باشی
سودت همه آن بود که با غم باشی
بیهوده چه در غصّهٔ عالم باشی
می کوش که تا چگونه خرّم باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۴
عیشی که مهیّاست رها نتوان کرد
سر در سر یار بی وفا نتوان کرد
عمری که تو راهست غنیمت می دان
کان را چو نمازها قضا نتوان کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۵
صرّاف سخن باش و سخن کمتر گوی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
گوش تو دو دادند و زبان تو یکی
هرگه که دو بشنوی یکی بیش مگوی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۵
در پختهٔ عقل بنگر از دیدهٔ دل
تا فایده چیست ای پسندیدهٔ دل
در خدمت خلق صحبت عامی چند
آن جمله بود اساس در دیدهٔ دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۹
چون رفت ز روز عمر من آب ای دل
زین بیش مگو به لهو بشتاب ای دل
از دست برفت عمر دریاب ای دل
ور مرده نئی درآی از خواب ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۹
فریاد رسی نیست کسی را از کس
اندر همه آفاق به یک پای مگس
شاگرد مشو تو هیچ کس را به هوس
گر دل داری دل تو استاد تو بس
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۰
آنجا که صفای دل بود دایهٔ عیش
برسود بود مدام سرمایهٔ عیش
افسوس که کار خلق جایی نرسید
کز مایهٔ غم شوند همسایهٔ عیش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۲
ای دل چو خراب گشتی آباد شوی
چون بندهٔ عشق گشتی آزاد شوی
مادام که شادی طلبی غمگینی
هرگه که به غم شاد شوی شاد شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۵
گر در ره دوست پایدار آید دل
بر مرکب مقصود سوار آید دل
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق
ور عشق نباشد به چه کار آید دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۷
رازت چو به پیش خلق شد فاش ای دل
آگاه شد از حال تو اوباش ای دل
اومید خوشیت ناخوشی بار آرد
می ساز به ناخوشی و خوش باش ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۶
تا چند کشم غصّهٔ کس ناکس را
وز خسّت خود خاک شوم هر خس را
کارم به دو گز عبا چو برمی آید
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۵
در کوی قناعت ارچه دیر آمده ایم
بر نیستی خویش دلیر آمده ایم
گر ناخوش و گر خوش است این باقی عمر
باری به سر آمدی که سیر آمده ایم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۶
گر راحت دل خواهی و آسایش تن
با لقمه و خرقه ای بساز و تن زن
ور اطلس روم خواهی و ماه ختن
از شرق به غرب می رو و جان می کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۰
بر سنگ قناعت ار غباری داری
از نیک و بد جهان کناری داری
گر با همه کس بهر خلافی که رود
در کار شوی دراز کاری داری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۳
امروز بده بدان جهانی که به است
بستان سبکی را به گرانی که به است
ملکی که به یک نفس مشوّش گردد
درویشی از آن ملک ندانی که به است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۰
دستِ دل ما هر چه تهی تر خوش تر
و آزادی دل زهرچه خوش تر خوش تر
عیش خوش مفلسانه یک چشم زدن
از مملکت هزار قیصر خوش تر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۰
هر دل که درو مایهٔ تجرید کم است
بیهوده همه عمر ندیم ندم است
جز خاطر فارغ که نشاطی دارد
دیگر همه هرچ هست اسباب غم است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۶
از عمر نصیب جاودانی برگیر
سرمایهٔ حاصل جوانی برگیر
می دان که حیات همچو گنجی است روان
از گنج هر آنچ می توانی برگیر