عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳
بر من فلک ار دست جفا گستردست
شاید که بسی وفا و خوبی کردست
امروز به محنتم از آن از سر و دست
تا درد همان خورد که صافی خوردست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶
مژگان و لبش عذر و عذابی دگرست
وز کبر و ز لطف آتش و آبی دگرست
بی‌شک داند آنکه خردمند بود
کان آفت آب آفتاب دگرست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱
در دیدهٔ کبر کبریای تو بسست
در کیسهٔ فقر کیمیای تو بسست
کوران هزار ساله را در ره عشق
یک ذره ز گرد توتیای تو بسست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
گر گویم جان فدا کنم جان نفسست
گر گویم دل فدا کنم دل هوسست
گر ملک فدا کنم همان ملک خسست
کی برتر ازین سه بنده را دست رسست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴
زین روی که راه عشق راهی تنگ‌ست
نه بر خودمان صلح و نه بر کس جنگست
می‌باید می چه جای نام و ننگ‌ست
کاندر ره عشق کفر و دین همرنگست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
ار نیست دهان فزونت ار هست کمست
گویی به مثل وجودش اندر عدم‌ست
درد است و دواست هم شفا و الم‌ست
گویی ملک الموت و مسیحا بهم‌ست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
تنگی دهن یار ز اندیشه کمست
اندیشهٔ ما برون هستی ستم‌ست
گر هست به نیستی چرا متهمست
ار نیست فزونشدست ور هست کمست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۶
ایام درشت رام بهرام شه‌ست
جام ابدی به نام بهرامشه‌ست
آرام جهان قوام بهرامشه‌ست
اجرام فلک غلام بهرامشه‌ست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
کمتر ز من ای جان به جهان خاکی نیست
بهتر ز تو مهتری و چالاکی نیست
تو بی‌منی از منت همی آید باک
من با توام ار تو بی‌منی باکی نیست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶
نوری که همی جمع نیابی در مشت
ناری که به تو در نتوان زد انگشت
دهری که شوی بر من بیچاره درشت
بختی که چو بینمت بگردانی پشت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
صد بار رهی بیش به کوی تو شتافت
بویی ز گلستان وصال تو نیافت
دل نیست کز آتش فراق تو نتافت
دست تو قوی‌ترست بر نتوان تافت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰
ای عالم علم پیشگاه تو برفت
ای دین محمدی پناه تو برفت
ای چرخ فرو گسل که ماه تو برفت
در حجله‌رو ای سخن که شاه تو برفت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
سرو چمنی یاد نیاید ز منت
شد پست چو من سرو بسی در چمنت
خورشید همه ز کوه آید بر اوج
وان من مسکین ز ره پیرهنت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
هستی تو سزای این و صد چندین رنج
تا با تو که گفت کین همه بر خود سنج
از جستن و خواستن برآسای و مباش
آرام گزین که خفته‌ای بر سر گنج
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
گوشت سوی عاقلان غافل‌وش باد
چشمت سوی صوفیان دردی کش باد
بی روی تو آب دیده‌ها آتش باد
بی وصل تو روز نیک را شب خوش باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
اصل همه شادی از دل شاد تو باد
تا بنده بود همیشه بر یاد تو باد
بیداد همی کنی و دادم ندهی
داد همه کس فدای بیداد تو باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
از کبر چو من طبع تو بگریخته باد
با خلق چو تو خلق من آمیخته باد
دشمنت چو من به گردن آویخته باد
یا همچو من آب روی او ریخته باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
کاری که نه کار تست ناساخته باد
در کوی تو مال و ملک درباخته باد
گر چهرهٔ من جز از غم تست چو زر
در بوتهٔ فرقت تو بگداخته باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
آن را شایی که باشم از عشق تو شاد
و آن را شایم که از منت ناید یاد
با این همه چشم زخم ای حورنژاد
در راه تو بنده با خود و بی خود باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸
در دیدهٔ خصم نیک روی تو مباد
بر عاشق سفله نیک خوی تو مباد
چون قامت من دل دو توی تو مباد
جز من پس ازین عاشق روی تو مباد