عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۱
گر در همه آفاق بگردی چو نسیم
کار همه کس بسنجی از طبع سلیم
دشوار تر از سؤال کاری نبود
خواهی ز کریم خواه و خواهی ز لییم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۵
تا چند بعالم مکرر نگریم
سال و مه و روز و هفته و شب نگریم
تا چند خوریم خون دل کین خور شست
گر آب حیات هم بود چند خوریم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۷
گه در طلب عیش و سروری بودیم
گه در پی خلوت و حضوری بودیم
آخر نه بدین کشید کار و نه بدان
ما خود همه سودا و غروری بودیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۸
از شصت گذشت عمر و رهبر نشدیم
گامی ز ره کام فراتر نشدیم
سر بر در مقصود زدیم اینهمه عمر
او در نگشود ما هم از در نشدیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۳
من سوخته دل ز آتش تقدیرم
وز آب دو دیده کی بود تدبیرم
زان دم که چو شمع زندگی یافته ام
میسوزم و میگدازم و میمیرم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۶
آب و گل ما که دشمانند بهم
از دولت عشق مهربانند بهم
تا همنفسند جان و تن باده بنوش
کین همنفسان « بسی » نمانند بهم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۱
از رشته فقر خرقه ای بافته ایم
وز اطلس خسروی نظر تافته ایم
سیرست ز نعمت بزرگی دل ما
کز لذت فقر چاشنی یافته ایم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۲
عمری همه صحبت که و مه دیدم
بس دلبری عاشقان واله دیدم
این یافتم از جهان که هر چیز که هست
ذوق طلب از یافتنش به دیدم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۹
پیش از تو شه زمانه بودند کسان
امروز تویی پس از تو هم بازپسان
گر دیده وری ز حال آینده مپرس
امروز بین که حال فرداست چسان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۲
اهلی ز توفیق بد تبرا میکن
از خلق ببر بحق تولا میکن
چون معرکه جهان بلا انگیزست
بنشین بکناری و تماشام میکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۸
خوش وقت بهار و بانگ مرغان حزین
گل سایه فکند و سبزه ها سایه نشین
ایام بهار و رونق عهد شباب
خوش بودی اگر همیشه میبود چنین
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۷
دل را بغم زمانه آلوده مکن
جان را هدف خیال بیهوده مکن
می خور که جهان هیچ بود آخر کار
خود را ز برای هیچ فرسوده مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۸
برخیز و مکن تکیه به عمر گذران
می خور که وفا نیست در اطوار جهان
در باغ جهان ز مهر و بیمهری یار
صبح است گل آفتاب و زردست خزان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۶
گفتی غرضت ز بندگی چیست بگو
درویشی و کهنه ژندگی چیست بگو
عشق تو حیات و زندگی می بخشد
خوشتر ز حیات و زندگی چیست بگو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۹
اهلی چو سگ تو شد مشو غافل ازو
هر چند که گردی بودت در دل ازو
تو گلبن خوبیی و او خار رهت
چون دست بدامن تو زد بگسل ازو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۶
ما میوه این چمن چشیدیم همه
ور بار دلی بود کشیدیم همه
دیدیم هر آنچه دیدنی بود دلا
نادیده همان گیر که دیدیم همه
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۳
اهلی بدر آ ز گوشه تنهایی
می نوش و بعیش کوش اگر دانایی
در دنیی اگر ز عیش دنیا دوری
دنیا چکنی چکاره دنیایی؟
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۶ - الله وردی
یار عاشق کشته لیکن کشته در خاک مزار
لوحش الله ورد گشته در هوای روی یار
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۲۰ - پهلوان
عاشق که مراد خویش جوید مادام
هرگز نرسد ز وصل دلدار بکام
پروانه که سوخت جان خویش از پی وصل
آنسوخته را شه مه اقبال تمام
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۲۳ - جمشید
دل گر چه مفلس است بسی گوهر مراد
از چشم ما شمرد بدست تو حوراد