سوره فتح دعای نصر دعای توسل
عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب سی‏ام: در فراغت نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۵
برو به گوهر
تاکی باشم چو حلقه بر در بی تو
با اشکِ چو سیم و رخ چون زر بی تو
تو بر سر کار و سر به کار آورده
من بر سر خاک و خاک بر سر بی تو
عطار نیشابوری : باب سی‏ام: در فراغت نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۷
برو به گوهر
ای آمده از شوق تو جان بر لب من
چون روز قیامت است بی تو شب من
آخر سخنی از من بی دل بشنو
تاکی ز خموشی من و یارب من
عطار نیشابوری : باب سی‏ام: در فراغت نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳۱
برو به گوهر
چون هر روزیت بیشتر دیدم ناز
هر روز بتو بیشترم گشت نیاز
نظّارگی توئیم از دیری باز
آخر نظری تو نیز بر ما انداز
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۴
برو به گوهر
دل سوختگان که نفس می فرسایند
بر بوی وصال باد می پیمایند
بس دور رهیست تا کرا بنمایند
بس بسته دریست تا کرا بگشایند
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۱۲
برو به گوهر
چون کس نرسد به وصل دلخواه ای دل!
تو هم نرسی چند کنی آه ای دل!
میپنداری که ره توان برد بدو
هرگز نتوان برد بدو راه ای دل!
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۲۱
برو به گوهر
هم هر ساعت در ره تاریکتری
هم هر روزی به دیده باریکتری
هرگز چو به وصلش نرسد هیچ کسی
چندانکه روی به هیچ نزدیکتری
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۲۳
برو به گوهر
ذرات جهان در اشتیاقند همه
اجزای فلک به عشق طاقند همه
از هر چه که هست و هرکه خواهی گوباش
امید ببر، که در فراقند همه
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۲۴
برو به گوهر
ای کاش ترا دیدهٔ دیدن بودی
یا گوش مرا هیچ شنیدن بودی
در کرّی و کوریم نبایستی بود
گر یک سر مو روی رسیدن بودی
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۲۵
برو به گوهر
تا جان دارم همچو فلک میپویم
وز درد وصال او سخن میگویم
آن چیز که کس نیافت آن میطلبم
آن چیز که گم نکردهام میجویم
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۳۵
برو به گوهر
دل در طلبش بجان گرفتار آمد
جان نیز چو شمع عاشق زار آمد
کس ره نبرد بدو که آن ماه دو کون
آن لحظه نهان شد که پدیدار آمد
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۳۶
برو به گوهر
چون نیست دلم را جز ازو دلجویی
سرگشته شدم گردِ جهان چون گویی
چه غصّه بدین رسد که از ملکِ دو کون
او رادارم وزو ندارم بویی
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۴۰
برو به گوهر
درداکه قرار از دل سرمستم رفت
خون شد دلم و امید پیوستم رفت
بر بوی وصال او نشستم عمری
او دست نداد و جمله از دستم رفت
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۴۳
برو به گوهر
چون وصل نیامد به کسی اولیتر
بی همنفسی هر نفسی اولیتر
چون نیست به وصل او رسیدن ممکن
در هجر گریختن بسی اولیتر
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۴۸
برو به گوهر
چون باد همی نیاید از سوی تو بر
کی چشم افتد به پرتو روی تو بر
چون مینرسد دست به یک موی تو بر
آن به که دهم جان به سر کوی تو بر
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۵۲
برو به گوهر
هر کو گهر وصل تو در خواهد خواست
اول قدم از دو کون بر باید خاست
صد دریا موج میزند از غم این
این کار، به اشکی دو، کجا آید راست
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۵۳
برو به گوهر
هرگه که من از وصل تو بابی شنوم
شب خوش بادم که یاد خوابی شنوم
چو گنگ شوم با تو حدیثی گویم
چون کر گردم از تو جوابی شنوم
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۵۴
برو به گوهر
چون وصل تو یک ذرّه نیفتاد به دست
جز باد چه دارد دل ناشاد به دست
ازوصل تو چون به دست جز بادی نیست
باخاک شدم بی سر و بن باد به دست
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۵۵
برو به گوهر
ای کاش دلم را سر آهی بودی
جان را ز وصال تو پناهی بودی
گرچه شده‌ام چون سر موئی بی تو
باری سر مویی به تو راهی بودی
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۵۶
برو به گوهر
این خود چه عجایبست کامیختهای
هر لحظه هزار شور انگیختهای
دیدار تو چون ز حدّ ما بود دریغ
صد پرده ز هر ذرّه در آویختهای
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۵۹
برو به گوهر
نادیده ترا شرح سروپات خوش است
گر سود کنیم و گرنه، سودات خوش است
ما را همه وقت خوشی تست مراد
پس بی تو بمیریم چو بی مات خوش است