عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۷
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۸
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۲
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۴
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۹
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۰
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۱
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۲
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۸
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۹
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۸
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۱
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۲
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۵
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۸
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۹
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۱
فرخی یزدی : دیگر سرودهها
شمارهٔ ۳
سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹
در کویش ای رقیب همین درد بس مرا
کز چون تو نا کسی نکند فرق کس مرا
نه جور خاری و نه جفای گلی دریغ
زآسایشی که بود به کنج قفس مرا
با پاکدامنان هوس الفتیش نیست
آن به که باز داند از اهل هوس مرا
نزدیک گشته محمل آن ماه نو سفر
کز دل رسد به گوش صدای جرس مرا
آن نور دیده رفت و فراقش زدیده برد
نوری که بود از رخ او منقبس مرا
چون دسترس به دامن او نیست ای اجل
بر دامن تو کاش بود دسترس مرا
گر سوز ناله ام بود این بهر آشیان
گیرم که جمع گشت یکی مشت خس مرا
در کنج فقر ترک هوس کرده و کنون
باشد نه بیم دزدونه خوف عسس مرا
گوید ببال از اینکه به جولانگه (سحاب)
آلوده شد به خاک تو نعل فرس مرا
کز چون تو نا کسی نکند فرق کس مرا
نه جور خاری و نه جفای گلی دریغ
زآسایشی که بود به کنج قفس مرا
با پاکدامنان هوس الفتیش نیست
آن به که باز داند از اهل هوس مرا
نزدیک گشته محمل آن ماه نو سفر
کز دل رسد به گوش صدای جرس مرا
آن نور دیده رفت و فراقش زدیده برد
نوری که بود از رخ او منقبس مرا
چون دسترس به دامن او نیست ای اجل
بر دامن تو کاش بود دسترس مرا
گر سوز ناله ام بود این بهر آشیان
گیرم که جمع گشت یکی مشت خس مرا
در کنج فقر ترک هوس کرده و کنون
باشد نه بیم دزدونه خوف عسس مرا
گوید ببال از اینکه به جولانگه (سحاب)
آلوده شد به خاک تو نعل فرس مرا
سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
ز خشم و جنگ تو جان بس ملول و دلتنگ است
از آن به بخت بدم دل همیشه در جنگ است
ز زنده دل بفریبد به مرده جان بخشد
لب ترا گهی ااعجازو گاه نیرنگ است
مرا چه فرق که گشتم هلاک در ره عشق؟
به مقصد ار دو سه گام از هزار فرسنگ است
ز عیش کنج قناعت چه آگهی دارند؟
شهان که مسکنشان بر فراز اورنگ است
صفا به جز می صافی غم زدا ندهد
مرا که آئینه ی دل ز غصه در زنگ است
بیا و لب به لب جام نه که مطرب را
دهان نی به دهان، زلف چنگ در چنگ است
چو سنگ خاره در آن دل چرا اثر نکند؟
فغان و ناله ی من گر دل تو از سنگ است
ز نقش عارض زیبا نگار من حیران
نگار خانه ی ما نی و نقش ارژنگ است
صفای لعل اثر باده رنگ گل دارد
دو لعل یار که مانند باده گلرنگ است
تو نو گل چمن و بیوفا و لیک (سحاب)
به گلستان وفا بلبل خوش آهنگ است
از آن به بخت بدم دل همیشه در جنگ است
ز زنده دل بفریبد به مرده جان بخشد
لب ترا گهی ااعجازو گاه نیرنگ است
مرا چه فرق که گشتم هلاک در ره عشق؟
به مقصد ار دو سه گام از هزار فرسنگ است
ز عیش کنج قناعت چه آگهی دارند؟
شهان که مسکنشان بر فراز اورنگ است
صفا به جز می صافی غم زدا ندهد
مرا که آئینه ی دل ز غصه در زنگ است
بیا و لب به لب جام نه که مطرب را
دهان نی به دهان، زلف چنگ در چنگ است
چو سنگ خاره در آن دل چرا اثر نکند؟
فغان و ناله ی من گر دل تو از سنگ است
ز نقش عارض زیبا نگار من حیران
نگار خانه ی ما نی و نقش ارژنگ است
صفای لعل اثر باده رنگ گل دارد
دو لعل یار که مانند باده گلرنگ است
تو نو گل چمن و بیوفا و لیک (سحاب)
به گلستان وفا بلبل خوش آهنگ است