عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۴ - قصاب
زان مه قصاب مردم گوشت سودا می کنند
عشقبازان دنبه او را تماشا می کنند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۴۲ - جامه باف
جامه باف امرد که باشد رشک ماه و آفتاب
می کند با عاشقان خویش در یک جامه خواب
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۴۴ - جامه باف
کجاست آن پسر جامه باف خانه او
که تار و پود مرا کند اصول شانه او
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۴۷ - جامه باف
جامه باف امرد بود دیوانه او بی حساب
می کند با عشقبازان کار در یک جامه خواب
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۵۳ - شسته گر
شسته گر امرد که باشد زیر دستش بحر و بر
حکم او جاریست چون آب روان در خشک و تر
بهر شستشو شو اگر پا بر لب دریا نهد
کاسه خود را صدف پر سازد از آب گهر
رخت خون آلود خود را بهر شستن تا برم
کرده ام بر دست خود چون گل مهیا مشت زر
خدمتش را بر سر خود می کنم همچون کدنگ
تا دگر او را نباشد حاجت پردازگر
سیدا چون تخته پیش روی او ایستاده ام
از دکان خویشتن هر چند می سازد به در
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۶۱ - طاقی دوز
شوخ طاقی دوز را در بزم ساقی می کنند
بر سر او عشقبازان جنگ طاقی می کنند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۷۲ - پیک
با آن نگار پیک مرا ذوق بندگیست
کارم چو آفتاب به عالم دوندگیست
زنگ فلک ز ناله من گشت پر صدا
دستم نمی‌رسد به میانش چه زندگیست
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۷۷ - صراف
با مه صراف گفتم خویش را یارت کنم
صرف سازم کهنه و نو صاحب کارت کنم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۰ - حمامی
آب ریز امرد که او را هست روی همچو ماه
می کشد همراه دلو آب یوسف را ز چاه
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۱ - حمامی
شوخ حمامی که دارد آب آتشناک را
هر سحر فریاد دارد عاشق ناپاک را
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۴ - سقا
با مه سقا من لب تشنه دوش آویختم
هر چه با خود داشتم در کاسه او ریختم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۶ - کاسه گر
آن نگار کاسه گر کارش بود دایم به مشت
عاشقان را کرده بار خدمت او کاسه پشت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۹۰ - سوزنگر
گفت با من ماه سوزنگر بگو ار گفتنی
گفتم امشب شاد کن ارواح شیخ سوزنی
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۹۱ - رمال
با مه رمال گفتم نیستم بی علتی
گفت میزانت نمی یابم مگر بدطینتی
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۰۳ - طنبوری
گفتمش با ماه طنبوری چرایی کوبکو
گفت آهنگ مخالف شد سخن در پرده گو
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۰۴ - طنبوری
شوخ طنبوری شبی با من ترنم کرد و رفت
خانه من آمد و آهنگ را گم کرد و رفت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۳ - دیگ ریز
گفتمش با دیگ ریز امرد بود حالت خلیل
گفت چون موساست در فرمان من دریای نیل
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۸ - نانکش
شوخ نانکش عاشقان خویش را خواند پدر
نان طلب را از سر اخلاص بردارد به سر
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۹ - واعظ
دلبر واعظ گشاده صفحه افسونگری
عاشقان را صحبت او کرده تحت المنبری
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۲۴ - ساربان
ساربان امرد غمش دارد شتر را ناتوان
بوالهوس را می شمارد در قطار عاشقان