عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰
کو آنکه به پرهیز و به توفیق و سداد
هم باقر بود هم رضا هم سجاد
از بهر عیار دانش اکنون به بلاد
کو صیرفی و کو محک و کو نقاد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
دردی است مرا به دل دوایم بکنید
گرد سر آن شوخ فدایم بکنید
دیوانه‌ام و روی به صحرا دارم
زنجیر بیارید و به پایم بکنید
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۳
کس همچو من غریب بی‌یار مباد
بیچاره و عاجز و گرفتار مباد
درد هجران مرا به جان آورده
هر جا که طبیب نیست بیمار مباد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
آن تن که حساب وصل می‌راند نماند
و آن جان که کتاب صبر می‌خواند نماند
گر بوی بری که غم ز دل رفت، نرفت
ور وهم کنی که جان بجا ماند، نماند
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶
هرچند که از خسان جهان سیر آمد
روشن جانی از آسمان زیر آمد
خاقانی از این جنس در این دور مجوی
بر ره منشین که کاروان دیر آمد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰
هرکس که ز ارباب عبادت باشد
بر چهرهٔ او نور سعادت باشد
ایام وجود او به او فخر کنند
در خدمت او بخت ارادت باشد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
معشوقه ز لب آب حیات انگیزد
پس آتش تب چرا ازو نگریزد
آن را که لب دم مسیحا خیزد
آخر به چه زهره تب در او آویزد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
چون نامهٔ تو نزد من آمد شب بود
برخواندم و زو شبی دگر کردم سود
پس نور معانی تو سر بر زد زود
اندر دو شبم هزار خورشید نمود
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳
گر بد دارد و گر نکو او داند
گر جرم کند و گر عفو او داند
تا زنده‌ام از وفا نگردانم سر
من بر سر اینم آن او او داند
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸
صد باره وجود را فرو ریخته‌اند
تا همچو تو صورتی برانگیخته‌اند
سبحان الله ز فرق سر تا قدمت
در قالب آرزوی ما ریخته‌اند
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴
خاقانی را جور فلک یاد آید
گر مرغ دلش زین قفس آزاد آید
در رقص آید چو دل به فریاد آید
وز فریادش عهد ازل یاد آید
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹
ای از دل دردناک خاقانی شاد
غمهای تو کرد خاک خاقانی باد
روزی که کنی هلاک خاقانی یاد
برخی تو جان پاک خاقانی باد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰
ای بت علم سیه ز شب صبح ربود
برخیز و می صبوحی اندر ده زود
بردار ز خواب نرگس خون‌آلود
برخیز که خفتنت بسی خواهد بود
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲
آن شب که دلم نزد تو مهمان باشد
جانم همه در روضهٔ رضوان باشد
جانم بر توست لیک فرمان باشد
کامشب تن من نیزد بر جان باشد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳
چون رایت حسن تو بر افلاک زنند
عشاق تو آتش اندر املاک زنند
ای عالم جان ولایت دل مگذار
تا پیرهن شاهد جان چاک زنند
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴
خاقانی ازین خانه و خوان غدار
برخیز و به خانیان کلیدش بسپار
خضری تو بخوان و خانه چون داری کار
شو خانه و خوان را به خضر خان بگذار
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰
ای داده تو را دست سپهر و دل دهر
از بخت تو را تخت و هم از دولت بهر
مهر تو کند به لطف و کین تو به قهر
از شوره گل، از غوره مل، از شکر زهر
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲
دل کوفته‌ام چو تخمکان ز آتش قهر
لب شسته به هفت آب ز آلایش دهر
تو بذر قطونا شدی ای شهرهٔ شهر
بیرون همه تریاک و درون سو همه زهر
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۶
ای نام تو در شهر به خوبی مشهور
وصل تو تمنای هزاران مهجور
با روی تو کافتاب ازو یابد نور
شروان به بهشت ماند ای بچهٔ حور
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰
ای نیش به دل زین فلک سفله نواز
وی شیشهٔ عشرت شکن شعبده باز
ای مدت جورت چو ابد دیر انجام
وی نوبت مهرت چو ازل دور آغاز