عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۴
آن را که حقیقت تو معلوم شود
علم همه انبیاش مفهوم شود
سلطان وجود خویش آنگه باشد
کز جمله مشوّشات معدوم شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۵
آن را که هوای نفس او معبود است
با خلق تو بودنش همه مقصود است
من بندهٔ آن کسم که در چهرهٔ خود
آن رنگ نماید که در او موجود است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۹
دوری ز برادرِ نه صادق بهتر
دوری زبرادر منافق بهتر
خاک قدم یار موافق حقّا
از خون برادر منافق بهتر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۳۰
ای دل چو نصیب تست سرگردانی
از طالع شوم خود چه سرگردانی
چون رزق تو این است کز اوّل دادند
پس جهد تو هیچ است دلا نادانی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۷۷
دل سوختگان از تو سگالند مکن
یا از تو به حضرتش بنالند مکن
اقبال تو را گوش به هنگام سحر
با دست دعای بد بمالند مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۱
هر کس که سفر کرد پسندیده شود
پیش همه کس چو مردم دیده شود
از آب لطیف تر نباشد چیزی
لیکن چو مقام کرد گندیده شود
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۳
آبی که خللهای دماغ انگیزد
او را چه خوری که آبرویت ریزد
مستی خواهی بادهٔ معنی می نوش
کز بادهٔ گندیده چه مستی خیزد
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۷
آن را بود از سماع کامی حاصل
کاو هست زجان به نزد جانان غافل
از خوان سماع کس نواله نبرد
تا برناید زعقل وز جان و زدل
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۳۱
در مذهب ما سماع و مهمانی نیست
جز جنبش و جز سکون روحانی نیست
شکر است خدای را که ما را امروز
جمعیّت دل هست و پریشانی نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۴۷
بوی دم عشق از نفس نی بشنو
وانگه صفت عالم لاشی بشنو
اسرار وجود خویش در پردهٔ راز
چون دف همه گوش باش و از نی بشنو
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۴۸
بشنو که نی اسرار نهان می گوید
سوزی که بود درون جان می گوید
شد جمله دهان و راز دل می گوید
از نی بشنو که بی زبان می گوید
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۱۴
اسرار خرابات کسانی دانند
خود را زوجود خویش بیرون دانند
بر صدر خرابات نشیند هشیار
پر کرده شراب وصل می گردانند
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۶
هر چند کسی نیست که هست الّا او
باید که تو فرق بینی از خود تا او
با او بودن خوش است لیکن بی خود
بی خود بودن خوش است لیکن با او
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۶
اشکم ز دو دیده تا به دریا برسد
این نالهٔ من تا به ثریّا برسد
این گریه به خنده گردد و سوز به سور
گر بار دگر عروهٔ وثقی برسد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۰۱
ای دوست اگر گوهر کان می طلبی
در بوتهٔ دل نقد روان می طلبی
تصعید یقین می کن و تقطیر سرشک
گر زانک زکیمیا نشان می طلبی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۷
چون جمله خطا کنی صوابت چه بود
مقصود تو زاین عمر خرابت چه بود
انصاف بده چون تو بخواهی رفتن
گویند چه کرده ای جوابت چه بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۴۰
پروانگکی به پیش شمعی بپرید
در گوشهٔ شمع گوشهٔ یک تنه دید
جان داد به شکرانه در آن حجره خزید
بی جان دادن کسی به جانان نرسید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۷۱
آنها که ز اسرار الهی مستند
در گلشن او دستهٔ گلها بستند
مانند جنید و بایزید و حلّاج
در گوشهٔ خاطرم هزاران هستند
اوحدالدین کرمانی : رباعیات الحاقی
شمارهٔ ۱۱
ابواب ملاقات اگر مسدود است
اسباب وصال معنوی موجود است
سوگند به خالقی که او معبود است
کز هر دو جهان وصل توَم مقصود است
اوحدالدین کرمانی : رباعیات الحاقی
شمارهٔ ۱۲
از حال مرید شیخ اگر بی خبر است
بس شیخ و مرید را در این ره خطر است
شیخی که نه واقف است از حال مرید
در عالم معنیش کجا رهگذر است