عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
در مذهب عاشقان که رمزی دگرست
مشنو که چو من نامه سیاهی دگرست
طاعت به ریا کنم نه از بهر خدا
فریاد که طاعتم گناهی دگرست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
مقصود خدا ز خلق اسرار دل است
صد یوسف جان غلام بازار دل است
راضیست خدا از آنکه راضیست دلی
آزار خدا و خلق آزار دل است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
با خلق اگر غرض نباشد سخنت
بوی نفس جان وزد از دم زدنت
از نقش غرض بشوی دل کان عرضست
تا جوهر جان شود سراپای تنت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
در باغ می از نیک و بد مردم مست
چون میوه زهر ناک و شیرین همه هست
دانا که هلاک جاهلان دید در او
کرد این شفقت که در بر وی همه بست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
خوشباش که بنده گر نکویانه نکوست
محروم نمیشود کس از رحمت دوست
گر خوانده شوی چاره همان بندگیست
ور رانده شوی کجا روی کان به ازوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
آن بنده حق لطف ازل شامل اوست
کو مهر محمد و علی حاصل اوست
خوش خاتمت کسی که چون نقش رنگین
الله و محمد و علی در دل اوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۳
هرگز فلکم باده رخشان ندهد
جز درد غم ساقی دوران ندهد
خون جگری گر دهد آسان نوشم
می ترسم از آنکه اینهم آسان ندهد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۷
گر دل ز غبار غم درون پاک کند
وین گرد بلا روی بر افلاک کند
در کاخ فلک نگنجد از بسیاری
شاید که دل چرخ فلک چاک کند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۸
در آتش پدر نگاه لیلی چون کرد
مجنون زرهی دید که سر بیرون کرد
سنگی زد و کاسه سرش پر خون کرد
آش عجبی به کاسه مجنون کرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۵
گر سینه ما چاک ز نظاره بود
ما را چه غم از طعنه بیکاره بود
تن خانه عاریت بود در بر جان
جان را چه زیان ز جامه گر پاره بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۸
گاهم ره بتخانه نکو میآید
گاهم ز در تو های و هو میآید
در مشرب من کعبه و بتخانه یکیست
تا مرغ دلم کجا فرو میآید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۴
گر کشته شویم بر تو باری نرسد
بر دامن همت تو خاری نرسد
گر خاک شود جمله ذرات جهان
بر خاطر خورشید غباری نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۸
از هر چه در این دایره موجود بود
مقصود شناسایی معبود بود
مقصود حق از وجود ما معرفتست
ور نی ز وجود ما چه مقصود بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۴
در روی جوانان نظری میباید
اما نظری و گذری میباید
مردی که در این راه نلغزد بهوس
ثابت قدمی راهبری میباید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۹
خوش گفت پدر مرا کسی مرد بود
کز زن گذرد فرد و جهان گرد بود
گر زن نکنی فرد شوی ای فرزند
فرزند که زن نباشدش فرد بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۸
با علم خدا عین یقین میباید
چشم و دل و عقل خرده بین میباید
هر چیز که گویی به ازین میباید
حقا که چنین نیست چنین میباید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۳
افراط طعام هر که غمناک کند
درمان خود از ساعت امساک کند
تن پاک شود بساعت ده روز
ده ساعت روز روزه دل پاک کند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۵
حج یافت کس کزو کس آزار ندید
بس کس که ز کعبه غیر دیوار ندید
هر کس که صفای معنی از کعبه نیافت
غیر از ره دور و رنج بسیار ندید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۷
انوار فرشته از فلک میتابد
جز کور دلی بر عدمش نشتابد
کوری که بدست و پا بیابد همه چیز
نقشی که در آیینه بود چون یا بد؟
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۳
در مهر علی کوش و در ایمان آویز
با هر که نه یار اوست منشین و مخیز
آنانکه ز راه مهر او دور شدند
زان مردم دور مردم ای دل بگریز