عبارات مورد جستجو در ۳۶۴۲ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶
کون خر ملک ریش گاو افتادست
چون استر بد لایق داو افتادست
در صدر وزارتت که در عشق زرست
چون از پس راء عمرو واو افتادست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
ای شاه نجیب کفشگر دانی کیست
آنکس که ازو خزینت از مال تهیست
سیمت ز کل حبه طلب ورنه ازو
سگ داند و کفشگر که در انبان چیست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴
این طایفه گر مروت آیین نکنند
زیشان نه بس اینکه بخل را دین نکنند
رفت آنکه به نظم و شعر احسان کردی
امروز همی به سحر تحسین نکنند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶
گردون چو نشست و خاست تو می‌بیند
با خلق همان شیوه چرا نگزیند
چون بنشینی باد سخا برخیزد
چون برخیزی گرد ستم بنشیند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۲
گویی که میفکن دبه در پای شتر
تا من چو خران همی جهم بر آخر
گر نه زندت صلاح قواد پسر
من بر ... این سخن زنم ... ی پر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۹
نایی بر من به خانه‌ای شورانگیز
وانگه که بیایی به هزاران پرهیز
چون بنشینی خوی بدت گوید خیز
ناآمده بهتری تو چون دولت تیز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۵
دردا که فرو شد لب شادی را غم
پر گشت و نگون گشت پیمانهٔ غم
دشواری بیش گشت و آسانی کم
واین ماند ز عالم که دریغا عالم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۷
چرخا زحلت نحس‌ترست یا بهرام
زهره‌ت غر و مشتریت مغرور به نام
تیرت ز منافقی نه پخته‌ست و نه خام
خورشید تو قحبه است و ماهت نه تمام
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۸
ای سایهٔ آنک ملک او هست قدیم
تا چند از این ملک چو گوزی بدونیم
یک رویه کن این کار که سهلست و سلیم
ملکست نه بازیچه، والملک عقیم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۰
گفتی که به هر قطعه مرا هر باری
از خواجه به تازگی برآید کاری
دوران شماست ای برادر آری
ما را به سه چار و پنج خدمت داری
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷
ابر آن نکند که این جلب زن کردست
ببر آن نکند که این جلب زن کردست
بنیاد مسلمانی ازو گشت خراب
گبر آن نکند که این جلب زن کردست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
بنمود بمن یار میان، یعنی هیچ
در پاش فگندم دل و جان، یعنی هیچ
گویند که: در مدرسه تحصیلت چیست؟
فکر دهن تنگ دهان، یعنی هیچ
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۳
به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق
چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟
وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟
نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟
بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو
جواب من ز سر صدق، بی‌ریا و نفاق:
تو گیر خود که نبوده است هیچ یار مرا
به هیچ یار نیم در جهان به جان مشتاق
خیال چهرهٔ خوبان ندید چشم دلم
به گوش دل نشنیدم خطاب اهل وفاق
گرفتم این همه طامات و زرق تلبیس است
مرا نه بس که به هند اوفتاده‌ام ز عراق؟
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
آن خواجه که بار او همه قند تر است
از مستی خود ز قند خود بیخبر است
گفتم که ازین شکر نصیبم ندهی
نی گفت ندانست که آن نیشکر است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹
آواز تو ارمغان نفخ صور است
زان قوت و قوت هر دل رنجور است
آواز بلند کن کهتا پست شوند
هرجا که امیریست و یا مأمور است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۰
ای همچو خر و گاو که و جو طلبت
تا چند کند سایس گردون ادبت
لب چند دراز میکنی سوی لبش
هر گنده دهان چشیده از طعم لبت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۴
با ما ز ازل رفته قراری دگر است
این عالم اجساد دیاری دگر است
ای زاهد شبخیز تو مغرور نماز
بیرون ز نماز روزگاری دگر است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۵
آن خوبانی که فتنهٔ بتکده‌اند
ما را به خرابات بتان ره زده‌اند
کافر دل و خونخواره این ره بده‌اند
وز مکر چنین عابد و زاهد شده‌اند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۵
آن کس که مرا به صدق اقرار کند
چون لعبتگان مرا به بازار کند
بیزارم از آن کار و نیم بازاری
من بندهٔ آن کسم که انکار کند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱۰
تا مدرسه و مناره ویران نشود
اسباب قلندری بسامان نشود
تا ایمان کفر و کفر ایمان نشود
یک بندهٔ حق به حق مسلمان نشود