عبارات مورد جستجو در ۱۰۰۸ گوهر پیدا شد:
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۹۸
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۸
الهی نفرت از ما ده، بنوعی اهل دنیا را
که ره ندهد کسی در دل غبار کینه ما را
عطا کن مشرب افتادگی، پیش درشتانم
تو کز همواری افگندی بپای کوه صحرا را
نگردیدیم نرم از آسیای گردش گردون
به پای گردش چشمی بیفگن دانه ما را
در آن دم کاید از ذکر تو در شورش عجب نبود
زبان موج اگر افتد برون از کام، دریا را
مگر در وسعت آباد خیالت سر کند ورنه
نگنجد شور مجنون تو در آغوش صحرا را
شود شاید می فکر ترا مینا دل واعظ
بدست آتش شوقی بده این سنگ خارا را
که ره ندهد کسی در دل غبار کینه ما را
عطا کن مشرب افتادگی، پیش درشتانم
تو کز همواری افگندی بپای کوه صحرا را
نگردیدیم نرم از آسیای گردش گردون
به پای گردش چشمی بیفگن دانه ما را
در آن دم کاید از ذکر تو در شورش عجب نبود
زبان موج اگر افتد برون از کام، دریا را
مگر در وسعت آباد خیالت سر کند ورنه
نگنجد شور مجنون تو در آغوش صحرا را
شود شاید می فکر ترا مینا دل واعظ
بدست آتش شوقی بده این سنگ خارا را
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱۸
یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش
از تست جمله بخشش و، از ما خطا ببخش
هر چند نیستم سزاوار بخششت
ما را بروی شاه رسل، مصطفی ببخش
ما در طریق بندگیت، گر پیاده ایم
ما را بشهسوار عرب مرتضی ببخش
جز سوختن اگر چه نباشد سزای ما
اما بسوز سینه خیرالنسا ببخش
ما را که خسته است بالماس غم جگر
از بهر خاطر حسن مجتبی ببخش
ما مجرمان که تشنه لب آب رحمتیم
ما را بشاه تشنه لب کربلا ببخش
یارب بآه و ناله سجاد و درد او
کز درد بیغمی همگی را دوا ببخش
در دوستی باقر و جعفر چو صادقیم
ما را بآن دو پیشرو اولیا ببخش
این نامه ها بگریه کاظم بشو ز جرم
این جهل ها بدانش و علم رضا ببخش
بر دامن و تقی و نقی دست ما ببین
ما را به آن دو سرور اهل سخا ببخش
از عسکریست عاقبت کار ما حسن
زین حسن اعتقاد، بدیهای ما ببخش
شد ز انتظار صاحب ما، چشم ما سفید
ما را بدرد دوری آن مقتدا ببخش
زین چهارده بس است یکی بهر عالمی
ما را برای خاطر هر یک جدا ببخش
واعظ شکسته بر در ایشان چو استخوان
او را باین شکستگی، ای پادشا ببخش!
کارش تباه و، درد ز حد بیش و، صبر کم
حالش ببین و، رحم نما و، دوا ببخش
از تست جمله بخشش و، از ما خطا ببخش
هر چند نیستم سزاوار بخششت
ما را بروی شاه رسل، مصطفی ببخش
ما در طریق بندگیت، گر پیاده ایم
ما را بشهسوار عرب مرتضی ببخش
جز سوختن اگر چه نباشد سزای ما
اما بسوز سینه خیرالنسا ببخش
ما را که خسته است بالماس غم جگر
از بهر خاطر حسن مجتبی ببخش
ما مجرمان که تشنه لب آب رحمتیم
ما را بشاه تشنه لب کربلا ببخش
یارب بآه و ناله سجاد و درد او
کز درد بیغمی همگی را دوا ببخش
در دوستی باقر و جعفر چو صادقیم
ما را بآن دو پیشرو اولیا ببخش
این نامه ها بگریه کاظم بشو ز جرم
این جهل ها بدانش و علم رضا ببخش
بر دامن و تقی و نقی دست ما ببین
ما را به آن دو سرور اهل سخا ببخش
از عسکریست عاقبت کار ما حسن
زین حسن اعتقاد، بدیهای ما ببخش
شد ز انتظار صاحب ما، چشم ما سفید
ما را بدرد دوری آن مقتدا ببخش
زین چهارده بس است یکی بهر عالمی
ما را برای خاطر هر یک جدا ببخش
واعظ شکسته بر در ایشان چو استخوان
او را باین شکستگی، ای پادشا ببخش!
کارش تباه و، درد ز حد بیش و، صبر کم
حالش ببین و، رحم نما و، دوا ببخش
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵۶
یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده
از پای بدامن سر بیدرد سرم ده
جز گرد مذلت در خلق چه خیزد؟
عقلی بسر بیخرد در بدرم ده
زین چشم چه دیدم، بجز از عالم کثرت
چشم دگر از بهر جهان دگرم ده
در خانه دل گرد غم از روزن گوش است
گوشی ز خبرهای جهان بیخبرم ده
نی جای مقامست، گل و لای علایق
توفیق گذر کردن ازین رهگذرم ده
از سر مکنم سایه سودای غمت کم
زین بال هما دولت بیزور و زرم ده
پهلو چو تهی گشت ز عالم، پر و بالست
یارب بسوی خویشتن، این بال و پرم ده
در دشت تجرد نتوان خار غمی یافت
از لطف دلیلی سوی آن بوم و برم ده
خام بسر است از هوس سقف زر اندود
ویرانه در بسته بی بام درم ده
غولی چو أمل هست ره بندگیت را
از درد طلب بدرقه این سفرم ده
تا راه ترا شمع شود سرمه بینش
یک دیده دل وار از آن خاک درم ده
آیینه از زنگ هوس، خاک نشین است
خاکستری از آتش آه، سحرم ده
سرگرمی سودای هوی و هوسم سوخت
دلسردی ازین آتش ظلمت اثرم ده
از خشکی ز هدم نشود تخم عمل سبز
باران سرشک از رگ مژگان ترم ده
هر گه که برآید سخنت، گوش دلم بخش
هر جاکه نه حرفت گذرد، گوش کرم ده
بی اید تو، بر باد شد این عمر گرامی
از مردن با یاد تو، عمر دگرم ده
از گوش گران، گوش کشم شد سخن مرگ
پیشم سفری آمده، زاد سفرم ده
خوابی چو اجل هست و، خوری چون غم آنم
در بندگی خود، تن بیخواب و خورم ده
از خاک تو برداشتیم، هم تو کنم سبز
کردی ز غم خود چو نهالم، ثمرم ده
از سنگدلان گشته دم تیغ زبانم
آبش ز ره لطف، بخون جگرم ده
گردیده ام از فکر سخن رشته چو واعظ
از قلزم معنی همه یکتا گهرم ده
از پای بدامن سر بیدرد سرم ده
جز گرد مذلت در خلق چه خیزد؟
عقلی بسر بیخرد در بدرم ده
زین چشم چه دیدم، بجز از عالم کثرت
چشم دگر از بهر جهان دگرم ده
در خانه دل گرد غم از روزن گوش است
گوشی ز خبرهای جهان بیخبرم ده
نی جای مقامست، گل و لای علایق
توفیق گذر کردن ازین رهگذرم ده
از سر مکنم سایه سودای غمت کم
زین بال هما دولت بیزور و زرم ده
پهلو چو تهی گشت ز عالم، پر و بالست
یارب بسوی خویشتن، این بال و پرم ده
در دشت تجرد نتوان خار غمی یافت
از لطف دلیلی سوی آن بوم و برم ده
خام بسر است از هوس سقف زر اندود
ویرانه در بسته بی بام درم ده
غولی چو أمل هست ره بندگیت را
از درد طلب بدرقه این سفرم ده
تا راه ترا شمع شود سرمه بینش
یک دیده دل وار از آن خاک درم ده
آیینه از زنگ هوس، خاک نشین است
خاکستری از آتش آه، سحرم ده
سرگرمی سودای هوی و هوسم سوخت
دلسردی ازین آتش ظلمت اثرم ده
از خشکی ز هدم نشود تخم عمل سبز
باران سرشک از رگ مژگان ترم ده
هر گه که برآید سخنت، گوش دلم بخش
هر جاکه نه حرفت گذرد، گوش کرم ده
بی اید تو، بر باد شد این عمر گرامی
از مردن با یاد تو، عمر دگرم ده
از گوش گران، گوش کشم شد سخن مرگ
پیشم سفری آمده، زاد سفرم ده
خوابی چو اجل هست و، خوری چون غم آنم
در بندگی خود، تن بیخواب و خورم ده
از خاک تو برداشتیم، هم تو کنم سبز
کردی ز غم خود چو نهالم، ثمرم ده
از سنگدلان گشته دم تیغ زبانم
آبش ز ره لطف، بخون جگرم ده
گردیده ام از فکر سخن رشته چو واعظ
از قلزم معنی همه یکتا گهرم ده
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۲ - در رسیدن کسی بشغل قضاوت سرود
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۷ - تاریخ زیبا بنائی
در این نیکو بنای دلگشا، از لطف حق هرگز
مبادا خاطرت از روزگار اندوهگین یارب
بدینسان کز زمین برخاست این دلکش بنا، دایم
در او تخم امید از خاک بر خیزد چنین یارب
در او جمعیت دلها، شود جاروب گرد غم
در او پیوسته با عیش و طرب باشی قرین یارب
گره از ابرو گشاید گرچه چون ناخن خم طاقش
ترا از غم گره هرگز نیفتد بر جبین یارب
پی تاریخ آن برداشتم دست دعا، گفتم:
«مبارک باد این زیبا بنای دلنشین یارب »!
مبادا خاطرت از روزگار اندوهگین یارب
بدینسان کز زمین برخاست این دلکش بنا، دایم
در او تخم امید از خاک بر خیزد چنین یارب
در او جمعیت دلها، شود جاروب گرد غم
در او پیوسته با عیش و طرب باشی قرین یارب
گره از ابرو گشاید گرچه چون ناخن خم طاقش
ترا از غم گره هرگز نیفتد بر جبین یارب
پی تاریخ آن برداشتم دست دعا، گفتم:
«مبارک باد این زیبا بنای دلنشین یارب »!
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۲۱ - در تولد کودکی سرود
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۲۲ - تاریخ آبادانی خرم آباد علی بیگ
ای سرافراز نهال چمن حشمت و جاه
کشت امید ترا، خرم و پر حاصل باد
دوستانت، همه چون خوشه سرافراز مدام
خصم بد تخم تو، چون تخم بزیر گل باد
شیر باران فیوضات الهی، شب و روز
بر سر کشته ات، از ابر کرم نازل باد
«خرم آباد» که شد خرم و آباد از تو
توشه هر دوجهان تو، از آن حاصل باد
همچنان کز تو شد این بائره آباد مدام
لطفت، آباد کن بائره هر دل باد
فیض آثار تو، در دفتر گیتی باقی
باقی عمر تو، هر روز از آن حاصل باد
بهر تاریخش، از اخلاص دعائی دارم:
«یاعلی، مقصد کونینت از آن حاصل باد»
کشت امید ترا، خرم و پر حاصل باد
دوستانت، همه چون خوشه سرافراز مدام
خصم بد تخم تو، چون تخم بزیر گل باد
شیر باران فیوضات الهی، شب و روز
بر سر کشته ات، از ابر کرم نازل باد
«خرم آباد» که شد خرم و آباد از تو
توشه هر دوجهان تو، از آن حاصل باد
همچنان کز تو شد این بائره آباد مدام
لطفت، آباد کن بائره هر دل باد
فیض آثار تو، در دفتر گیتی باقی
باقی عمر تو، هر روز از آن حاصل باد
بهر تاریخش، از اخلاص دعائی دارم:
«یاعلی، مقصد کونینت از آن حاصل باد»
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۵۰ - ماده تاریخ میردیوانی زینل خان
چون ز روی حق شناسی خسرو گردون سریر
آنکه گیرد از شهان دهر باج احتشام
چون گهر از رشته، می افتد برون معنی ز لفظ
بس که پیش مدح او باریک میگردد کلام
خسرو عادل که باشد در دعایش خلق را
دستها بر آسمان چون پنجه خور صبح وشام
میر دیوان کرد«زینل خان » عالیجاه را
تا کند بیخ ستم از گلشن هستی تمام
خان عالیشان عدل آیین که در دیوان او
ظالمان ترسند از مظلوم، چون مفلس ز وام
بهر تحصیل دعای خسرو گیتی پناه
باشد او بر مسند دولت الهی مستدام
خواستم تاریخ آن از واعظ اخلاص کیش
گفت:«بر دیوان حق توفیق یابد او مدام »
آنکه گیرد از شهان دهر باج احتشام
چون گهر از رشته، می افتد برون معنی ز لفظ
بس که پیش مدح او باریک میگردد کلام
خسرو عادل که باشد در دعایش خلق را
دستها بر آسمان چون پنجه خور صبح وشام
میر دیوان کرد«زینل خان » عالیجاه را
تا کند بیخ ستم از گلشن هستی تمام
خان عالیشان عدل آیین که در دیوان او
ظالمان ترسند از مظلوم، چون مفلس ز وام
بهر تحصیل دعای خسرو گیتی پناه
باشد او بر مسند دولت الهی مستدام
خواستم تاریخ آن از واعظ اخلاص کیش
گفت:«بر دیوان حق توفیق یابد او مدام »
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۸ - آداب طواف
بدان که طواف همچون نماز است در وی طهارت تن و جامه و ستر عورت شرط است ولیکن سخن در وی مباح است و اول باید که سنت اضطباع به جای آرد و اضطباع آن بود که میان ازار در زیر دست راست کند و هردو کرانه وی بر کتف چپ افکند، پس خانه را بر جانب چپ کند و از ابتدای حجرالاسود طواف ابتدا کند چنان که میان خانه و میان وی سه گام باشد تا پای بر شادروان ننهد که آن حد خانه است و چون طواف ابتدا کند بگوید، «اللهم ایمانا بکو تصدیقا بکتابک و وفاء بعهدک و اتباعا لسنه نبیک محمد صلی الله علیه و سلم» و چون به در خانه رسد بگوید، «اللهم هذاالبیت بیتک و هذاالحرم حرمک، و هذاالامن امنک و هذا مقام خلیک العایذبک من النار» و چون به رکن عراقی رسد گوید، «اللهم انی اعوذ بک من الشرک و الشک و الکفر والنفاق و الشقاق و سوء الاخلاق و سوء المنظر فی الاهل و المال و الوالد» و چون به زیر ناودان رسد گوید، «اللهم اظلنی تحت ظل عرشک یوم الاظل عرشک اللهم اسقنی بکاس محمد صلی الله علیه و اله و سلم شربه لا اظما بعدها ابدا» و چون به رکن شامی رسد گوید، «اللهم اجعله حجا مبرورا وسعیا مشکورا و ذنبا مغفورا و تجاره لن تبور، یا عزیز یا غفور، رب اففروارحم و تجاوز عما تعلم انک انت الاعز الاکررم» و چون به رکن یمانی رسد گوید، «اللهم انی اعوذبک من الکفر و اغوذبک من الفقر و من عذاب القبر و من فتنه المحیا و الممات و اعوذ بک من الخزی فی الدنیا و الاخره اللهم ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا برحمتک عذاب القبر و عذاب النار» هفت بار همچنین بگردد و هر باری این دعاها می گوید و هر باری را شوطی گویند، در سه شوط به شتاب می رود جلدوار و به نشاط، و اگر به نزدیک خانه زحمت بود دورتر شود تا به شتاب تواند رفت و در چهار شوط بازپسین آهسته رود و هرباری حجر را بوسه دهد و دست به رکن یمانی فراز آورد و اگر نتواند از زحمت به دست اشارت کند، چون هفت شوط تمام شود میان خانه و سنگ بایستد و شکم و سینه جانب راست از روی بر دیوار خانه نهد و دو دست زیر سر خویش به دیوار باز نهاده یا در استار کعبه زند و این جای را ملتزم گویند و دعا اینجا مستجاب بود بگوید، «اللهم یارب البیت العتیق اعتق رقبتی من النار و اعذنی من کل سوء وقنعنی بما رزقنی و بارک لی فیما اتیتنی» و آنگاه صلوات دهد و استغفار کند و حاجتی که در دل دارد بخواهد آنگاه در پس مقام بایستد و دو رکعت نماز کند که آن را رکعتی الطواف گویند و تمامی طواف بدان بود، در رکعت اول الحمد و قل یا ایها الکافرون و در دوم الحمد و قل هو الله احد و پس از تماز دعا کند و تا هفت شوط بنگردد یک طواف تمام نشود و هر هفت باری این دو رکعت نماز کند، آنگاه تا به نزدیک حجر شود و بوسه دهد و ختم کند بدین و به سعی مشغول شود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۹ - آداب سعی
باید که از در صفا بیرون شود و درجه چند به صفا بر شود، چندانکه کعبه را بیند و روی سوی کعبه کند و بگوید: « لا اله الا الله وحده لاشریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و هو حی لایموت، بیده الخیر و هو علی کل شئی قدیر لا اله الا لله وحده، صدق وعده و نصر و اعزجنده و هزم الاحزاب وحده، لا اله الا لله مخلصین له الدین و لوکره الکافرون » و دعا کند و حاجتی که دارد بخواهد، پس فرود آید و سعی ابتدا کند تا به مرور و آهسته می رود و می گوید، « رب اغفرو ارحم و تجاوز عما تعلم، انک انت الاعز الاکرم اللهم ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه وقنا عذاب النار »
و آهسته می رود تا به میل سبز رسد که بر گوشه مسجد است پیش از آن به مقدار شش گز به شتاب رفتن گیرد تا آنگاه که بدان دو میل دیگر رسد، آنگاه به آهستگی آید تا به مروه رسد بدانجا بر شود و روی به صفا کند و همان دعا گوید و این یک بار بود چون به صفا آید دوباره باشد، همچنین هفت بار بکند هم بدین صفت چون از این فارغ شود طواف قدوم و سعی به جای آرد و این سنت است و در حج، اما طواف که رکن است پس از وقوف بود و طهارت در سعی سنت است و در طواف واجب و سعی بدین کفایت افتد که شرط سعی نیست که پس از وقوف بود، ولیکن باید که پس از طوافی باشد، اگر چه آن طواف سنت باشد.
و آهسته می رود تا به میل سبز رسد که بر گوشه مسجد است پیش از آن به مقدار شش گز به شتاب رفتن گیرد تا آنگاه که بدان دو میل دیگر رسد، آنگاه به آهستگی آید تا به مروه رسد بدانجا بر شود و روی به صفا کند و همان دعا گوید و این یک بار بود چون به صفا آید دوباره باشد، همچنین هفت بار بکند هم بدین صفت چون از این فارغ شود طواف قدوم و سعی به جای آرد و این سنت است و در حج، اما طواف که رکن است پس از وقوف بود و طهارت در سعی سنت است و در طواف واجب و سعی بدین کفایت افتد که شرط سعی نیست که پس از وقوف بود، ولیکن باید که پس از طوافی باشد، اگر چه آن طواف سنت باشد.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۴ - زیارت مدینه
آنگاه قصد مدینه کند که رسول(ص) فرمود، «هرکه پس از وفات من مرا زیارت کند، همچنان بود که در حال حیات» و گفت، «هرکه قصد مدینه کند و غرض وی جز زیارت نبود، حقی ورا ثابت شود نزد خدای تعالی که مرا شفیع وی گرداند.»
و چون در راه مدینه می شود، صلوات بسیار می دهد چون چشم به دیوار مدینه افتد گوید، «اللهم هذا حرم رسولک فاجعله لی وقایه من النار و امانا من العذاب و سوء الحساب» و غسل کند اول، آنگاه در مدینه شود و بوی خوش به کار دارد و جامه پاک و سپید درپوشد و چون در شود به تواضع و توقیر باشد و بگوید، «رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا»پس در مسجد شود و به نزدیک منبر دو رکعت نماز کند، چنان که عمود منبر برابر دوش راست وی بود که موقف رسول (ص) این بوده است پس قصد زیارت کند و روی به دیوار مشهد آرد، پشت با قبله و دست به دیوار فرو آوردن و بوسه دادن سنت نیست، بلکه دور ایستادن به حرمت نزدیکتر بود، پس بگوید، «السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا نبی الله السلام علیک یا حبیب الله السلام علیک یا صفوه الله السلام علیک یا اکرم ولد آدم السلام علیک یا سید المرسلین و خاتم النبیین و رسول رب العالمین السلام علیک و علی اصحابک الطاهرین و ازواجک الطاهرات امهات المومنین جزاک الله عنا افضل ما جزی نبیا عن امته، و صلی علیک کلما ذکرک الذاکرون و غفل عنک الغافلون» و اگر وصیت کرده باشند وی را به سلام رسانیدن بگوید، «السلام علیک من فلان و من فلان» آنگاه چند دو گز بیشتر شود و بر ابوبکر و عمر، رضی الله عنهما، سلام گوید و بگوید، «السلام علیکما یا وزیری رسول الله صلی الله علیه و المعاونین له علی القیام بالدین مادام حیا و القایمین فی امته بعده بامور الدین، تتبعان فی ذلک آثاره، و تعملان بسننه: فجزاکما خیر ماجزی وزرلنبی علی دینه» پس بایستد آنجا و دعا کند چندانکه تواند، پس بیرون آید و به گورستان بقیع شود و زیارت بزرگان صحابه بکند، چون بازخواهد گشت دیگر باره زیارت رسول (ص) بکند و وداع کند.
و چون در راه مدینه می شود، صلوات بسیار می دهد چون چشم به دیوار مدینه افتد گوید، «اللهم هذا حرم رسولک فاجعله لی وقایه من النار و امانا من العذاب و سوء الحساب» و غسل کند اول، آنگاه در مدینه شود و بوی خوش به کار دارد و جامه پاک و سپید درپوشد و چون در شود به تواضع و توقیر باشد و بگوید، «رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا»پس در مسجد شود و به نزدیک منبر دو رکعت نماز کند، چنان که عمود منبر برابر دوش راست وی بود که موقف رسول (ص) این بوده است پس قصد زیارت کند و روی به دیوار مشهد آرد، پشت با قبله و دست به دیوار فرو آوردن و بوسه دادن سنت نیست، بلکه دور ایستادن به حرمت نزدیکتر بود، پس بگوید، «السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا نبی الله السلام علیک یا حبیب الله السلام علیک یا صفوه الله السلام علیک یا اکرم ولد آدم السلام علیک یا سید المرسلین و خاتم النبیین و رسول رب العالمین السلام علیک و علی اصحابک الطاهرین و ازواجک الطاهرات امهات المومنین جزاک الله عنا افضل ما جزی نبیا عن امته، و صلی علیک کلما ذکرک الذاکرون و غفل عنک الغافلون» و اگر وصیت کرده باشند وی را به سلام رسانیدن بگوید، «السلام علیک من فلان و من فلان» آنگاه چند دو گز بیشتر شود و بر ابوبکر و عمر، رضی الله عنهما، سلام گوید و بگوید، «السلام علیکما یا وزیری رسول الله صلی الله علیه و المعاونین له علی القیام بالدین مادام حیا و القایمین فی امته بعده بامور الدین، تتبعان فی ذلک آثاره، و تعملان بسننه: فجزاکما خیر ماجزی وزرلنبی علی دینه» پس بایستد آنجا و دعا کند چندانکه تواند، پس بیرون آید و به گورستان بقیع شود و زیارت بزرگان صحابه بکند، چون بازخواهد گشت دیگر باره زیارت رسول (ص) بکند و وداع کند.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۷۷ - دعوات پراکنده
بدان که دعاهای ماثوره بسیار است که رسول (ص) گفته و فرموده است و سنت است خواندن آن بامداد و شبانگاه و پس از نمازها و در اوقات مختلف و بسیاری از آن جمع کرده ایم در کتاب احیا و دعایی چند نیکوتر در کتاب بدایه الهدایه آورده ایم. اگر کسی خواهد از آنجا یاد گیرد که نبشتن آن در این کتاب دراز شود و تفسیر آن معروف باشد و هرکسی از آن چیزی یاد گرفته باشد.
و ما دعاهایی چند که در میان حوادث که افتد و کارهایی که کرده آید سنت است و آن کمتر یاد دارند، بیاریم تا یاد گیرند و معنی آن بشناسند و هر یکی به وقت خویش می گویند که در هیچ وقت نباید که بنده از حق تعالی غافل باشد و از تضرع و دعا خالی بود:
چون از خانه بیرون آمد بگوید، «بسم الله، رب اعوذبک ان اضل او اظلم اواظلم او اجهل او یجهل علی بسم الله الرحمن الرحیم. لا حول ولا قوه الا بالله، التکلان علی الله.» چون در مسجد شود بگوید، «اللهم صل علی محمد و آله و سلم. اللهم اغفرلی ذنوبی و افتح لی ابواب رحمتک» و پای راست پیش دارد. و چون در مجلس نشیند که سخنهای پراکنده رود، کفارت آن بود که بگوید، «سبحانک اللهم و بحمدک. اشهد ان الاله الاانت، استغفرک و اتوب الیک، عملت سوء و ظلمت نفسی فاغفرلی: انه لایغفر الذنوب الا انت.» و چون در بازار شود بگوید، «لا اله الاالله وحده لا شریک له: له الملک و له الحمد یحیی و یمیت، و هو حی لا یموت، بیده الخیر و هو علی کل شی قدیر». و چون جامه نو درپوشد گوید، «اللهم کسوتنی هذاالثوب فلک الحمد. اسالک من خیره و خیر ماصنع له، و اعوذبک من شره و شر ماصنع له» و چون ماه نو بیند گوید، «اللهم اهله علینا بالامن و الایمان و السلامه و الاسلام. ربی و ربک الله». و چون باد جهد بگوید، «اللهم انی اسالک خیر هذاالریح و خیر مافیها و خیر ماارسلت به. و نعوذبک من شرها و شر ما فیها و شر ما ارسلت به.» و چون خبر مرگ کسی شنود گوید، « سبحان الحی الذی لایموت: انالله و اناالیه راجعون». و چون صدقه دهد گوید، «ربنا تقبل منا، انک انت السمیع العلیم.» و چون زیانی افتد، بگوید، «عسی ربنا ان یناخیرا منها انا الی ربنا راغبون». چون ابتدای کاری خواهد کردن بگوید، «ربنا آتنا من لدنک رحمه و هییء لنا امرنا رشدا». و چون در آسمان نگرد گوید، «ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار. تبارک الذی جعل فی السماء بروجا و جعل فیها سرجا و قمرا منیرا». و چون آواز رعد شنود گوید، «اللهم لا تفتلنا بغضبک و لا نهلکنا بعذابک و عافنا قبل ذلک». و به وقت باران گوید، «اللهم اجعله سقیاهنیا و صبا نافعا واجعله سبب رحمه و لا تجعله سبب عذاب». در وقت خشم گوید، «اللهم اغفرلی ذنبی واذهب غیظ قلبی من الشیطان الرجیم.» در وقت ترس و بیم گوید، «اللهم انا نجعلک فی نحورهم و نعوذبک من شرورهم» چون جایی درد کند، دست بر وی نهد و سه بار بگوید، «بسم الله» و هفت بار بگوید، «اعوذبالله و قدرته من شر ما اجدوا حاذر». و چون اندوهی رسد بگوید، «لااله الاالعلی الحکیم، لااله الالله رب العرش العظیم الااله الاالله رب السموات و الارض و رب العرش الکریم». چون به کاری درماند بگوید، «اللهم انی عبدک وابن عبدک وابن امتک. ناصیتی بیدک ماض فی حکمک عدل فی قضاوک، اسالک بکل اسم سمیت به نفسک او انزلته فی کتابک او اعطیته احدا من خلقک اواستاثرت به فی علم الغیب عندک: ان تجعل القرآن ربیع قلبی و نور صدری و جلاد غمی و ذهاب حزنی و همی.» و چون در آینه نگرد بگوید، «الحمدلله الذی خلقنی فاحسن خلقی، و صورنی فاحسن صورتی». و چون بنده ای خرد، موی پیشانی وی بگیرد و بگوید، « اللهم انی اسالک خیره و خیر ما جبل علیه و اعوذبک من شره شر ما جبل علیه.» و چون بخسبد بگوید، «رب! باسمک وضعت جنبی و باسمک ارفعه: هذه نفسی انت تتوفاها لک مماتها و محیاها ان امسکتها فاغفرلها. و ان ارسلتها فاحفظها بما تحفظ به عبادک الصالحین.» و چون بیدار شود بگوید، «الحمدلله الذی احیانا بعد ما اماتنا و الیه النشور اصبحنا و اصبح الملک و العظمه و السلطان لله. و العزه و القدره الله اصبحنا علی فطره الاسلام و کلمه الاخلاص و علی دین نبینا محمد علیه السلام و علی مله ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین».
و ما دعاهایی چند که در میان حوادث که افتد و کارهایی که کرده آید سنت است و آن کمتر یاد دارند، بیاریم تا یاد گیرند و معنی آن بشناسند و هر یکی به وقت خویش می گویند که در هیچ وقت نباید که بنده از حق تعالی غافل باشد و از تضرع و دعا خالی بود:
چون از خانه بیرون آمد بگوید، «بسم الله، رب اعوذبک ان اضل او اظلم اواظلم او اجهل او یجهل علی بسم الله الرحمن الرحیم. لا حول ولا قوه الا بالله، التکلان علی الله.» چون در مسجد شود بگوید، «اللهم صل علی محمد و آله و سلم. اللهم اغفرلی ذنوبی و افتح لی ابواب رحمتک» و پای راست پیش دارد. و چون در مجلس نشیند که سخنهای پراکنده رود، کفارت آن بود که بگوید، «سبحانک اللهم و بحمدک. اشهد ان الاله الاانت، استغفرک و اتوب الیک، عملت سوء و ظلمت نفسی فاغفرلی: انه لایغفر الذنوب الا انت.» و چون در بازار شود بگوید، «لا اله الاالله وحده لا شریک له: له الملک و له الحمد یحیی و یمیت، و هو حی لا یموت، بیده الخیر و هو علی کل شی قدیر». و چون جامه نو درپوشد گوید، «اللهم کسوتنی هذاالثوب فلک الحمد. اسالک من خیره و خیر ماصنع له، و اعوذبک من شره و شر ماصنع له» و چون ماه نو بیند گوید، «اللهم اهله علینا بالامن و الایمان و السلامه و الاسلام. ربی و ربک الله». و چون باد جهد بگوید، «اللهم انی اسالک خیر هذاالریح و خیر مافیها و خیر ماارسلت به. و نعوذبک من شرها و شر ما فیها و شر ما ارسلت به.» و چون خبر مرگ کسی شنود گوید، « سبحان الحی الذی لایموت: انالله و اناالیه راجعون». و چون صدقه دهد گوید، «ربنا تقبل منا، انک انت السمیع العلیم.» و چون زیانی افتد، بگوید، «عسی ربنا ان یناخیرا منها انا الی ربنا راغبون». چون ابتدای کاری خواهد کردن بگوید، «ربنا آتنا من لدنک رحمه و هییء لنا امرنا رشدا». و چون در آسمان نگرد گوید، «ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار. تبارک الذی جعل فی السماء بروجا و جعل فیها سرجا و قمرا منیرا». و چون آواز رعد شنود گوید، «اللهم لا تفتلنا بغضبک و لا نهلکنا بعذابک و عافنا قبل ذلک». و به وقت باران گوید، «اللهم اجعله سقیاهنیا و صبا نافعا واجعله سبب رحمه و لا تجعله سبب عذاب». در وقت خشم گوید، «اللهم اغفرلی ذنبی واذهب غیظ قلبی من الشیطان الرجیم.» در وقت ترس و بیم گوید، «اللهم انا نجعلک فی نحورهم و نعوذبک من شرورهم» چون جایی درد کند، دست بر وی نهد و سه بار بگوید، «بسم الله» و هفت بار بگوید، «اعوذبالله و قدرته من شر ما اجدوا حاذر». و چون اندوهی رسد بگوید، «لااله الاالعلی الحکیم، لااله الالله رب العرش العظیم الااله الاالله رب السموات و الارض و رب العرش الکریم». چون به کاری درماند بگوید، «اللهم انی عبدک وابن عبدک وابن امتک. ناصیتی بیدک ماض فی حکمک عدل فی قضاوک، اسالک بکل اسم سمیت به نفسک او انزلته فی کتابک او اعطیته احدا من خلقک اواستاثرت به فی علم الغیب عندک: ان تجعل القرآن ربیع قلبی و نور صدری و جلاد غمی و ذهاب حزنی و همی.» و چون در آینه نگرد بگوید، «الحمدلله الذی خلقنی فاحسن خلقی، و صورنی فاحسن صورتی». و چون بنده ای خرد، موی پیشانی وی بگیرد و بگوید، « اللهم انی اسالک خیره و خیر ما جبل علیه و اعوذبک من شره شر ما جبل علیه.» و چون بخسبد بگوید، «رب! باسمک وضعت جنبی و باسمک ارفعه: هذه نفسی انت تتوفاها لک مماتها و محیاها ان امسکتها فاغفرلها. و ان ارسلتها فاحفظها بما تحفظ به عبادک الصالحین.» و چون بیدار شود بگوید، «الحمدلله الذی احیانا بعد ما اماتنا و الیه النشور اصبحنا و اصبح الملک و العظمه و السلطان لله. و العزه و القدره الله اصبحنا علی فطره الاسلام و کلمه الاخلاص و علی دین نبینا محمد علیه السلام و علی مله ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین».
حمیدالدین بلخی : سفرنامهٔ منظوم
پایان کتاب
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۴۸ - به حاجی ابوالقاسم تاجر قزوینی مشهور به کلاهدوز نوشته
آغاز نوروز تاکنون که ماهی دوفزون است همایون بزم سرکاری را نامه ها ساخته ام و گام ها پرداخته. چون است که نگارش مهر گزارش چراغ افروز دیده امیدوار نیست و نوید تندرستی های سرکارم زخم پرداز سینه افگار نه، با چنین رنج های شکنج افزا که مراست چه جای این مایه خاموشی و فراموشی است؟ گویا گروهی مردم که دارای نام و نشانند و بستگان سرکاری را در شمار خویشان بدرود جهان کرده اند و بازماندگان بزم سوگی آورده. ناگزیر گرفتار این کارهایی و رنج آزمای این بارها، بار خدا رفتگان را بخشایش آرد و در پناه آمرزگاری آسایش دهد. سرکار و بستگان را زندگی باد و به کام نیک خواهان پایندگی.
فرزندی میرزا جعفر کمابیش چهل نامه نگاشته است و روان بر نگارش هر چه از این پس نیز به دست افتد گماشته به خواست خدا این چند روزه برون از کم و کاست خواهد نوشت و نیاز پیشگاه خجسته فرجام خواهد داشت. بدان پاک گوهر اگر درین فرمایش سر موئی از خود به کوتاهی خوی بسته یا روی داشته من و بستگان من پس از نماز پاک یزدان بندگی آن خاندان را بر گردن خود وامی میدانیم که اگر پرداخت را دانسته درنگ خیزد گناهی دیر آمرزش خواهد بود. وآنگه چنین کارها که در هیچ سنگی مایه شرمسازی است من بنده و ایشان اگر در پاداش این خداوندی و نواخت که بندگان امید گاهی ارباب و سرکار کاربند آمدند، جان نیاز آریم هم چنان شرمنده و سرافکنده خواهیم زیست. مهربانی فرموده سرکار حاجی علی و ارباب را از هر دو درودی ستایش آمیز بر سروده، جداگان نامه را پوزش اندیش و لابه گزار آیند. هر گونه فرمایش که مرا دست گشایش باشد و پاک روان خداوندی را مایه آسایش نگار آرندکه به خواست خدا پذیرای انجام خواهد بود.
فرزندی میرزا جعفر کمابیش چهل نامه نگاشته است و روان بر نگارش هر چه از این پس نیز به دست افتد گماشته به خواست خدا این چند روزه برون از کم و کاست خواهد نوشت و نیاز پیشگاه خجسته فرجام خواهد داشت. بدان پاک گوهر اگر درین فرمایش سر موئی از خود به کوتاهی خوی بسته یا روی داشته من و بستگان من پس از نماز پاک یزدان بندگی آن خاندان را بر گردن خود وامی میدانیم که اگر پرداخت را دانسته درنگ خیزد گناهی دیر آمرزش خواهد بود. وآنگه چنین کارها که در هیچ سنگی مایه شرمسازی است من بنده و ایشان اگر در پاداش این خداوندی و نواخت که بندگان امید گاهی ارباب و سرکار کاربند آمدند، جان نیاز آریم هم چنان شرمنده و سرافکنده خواهیم زیست. مهربانی فرموده سرکار حاجی علی و ارباب را از هر دو درودی ستایش آمیز بر سروده، جداگان نامه را پوزش اندیش و لابه گزار آیند. هر گونه فرمایش که مرا دست گشایش باشد و پاک روان خداوندی را مایه آسایش نگار آرندکه به خواست خدا پذیرای انجام خواهد بود.
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۱۷۲ - عیادت نامه ای که یغما و فرزندانش و میرزا محمدجعفر ریاض برای حاجی اسمعیل طهرانی فرستاده اند
مخدوم مهربان روزی دو پیش از این اخبار تیمار خیز تکسر آقازاده به من رسید، بسیار پراکنده شدم. چون خویش نیز رنجور و بستری بودم، رقعه مشعر بر پرسش به فرزندی میرزا جعفر سپرده که از جانب من و خود هر دو کار اندیش عیادت گردد. او هم انباز بستر و بالش است و دمساز تاب و تب. امروز اسمعیل، احمد، ابراهیم، به رسم پرسش به منزل میرزا جعفر که بیمارستان ماست آمده به هیات اجتماعی خواستیم از سلامت احوال او آگاه آئیم لاجرم هر یک بر این رقعه خط پژوهش کشیده دستان را که از همه تواناتر بود فرستادیم. اینک رجعت او واصفای نوید صحت وی و آسودگی شما را مستعد ایستاده ایم و دیده چشمداشت بر راه نهاده، هر چه بیش نویسی کم است و آنچه زود آید دیر. حرره یغما.
کمترین بنده عقیدتمند اسمعیل زحمت می دهد؛ از آن روز که با گرامی برادر صفائی رسم عیادت را از روی عبادت رنج افزای خاطر شدیم، تا امروز هر روزه صحت وجود سرکار آقازاده را از هر در و هر کس جویان و در سیر خیالی همواره راه کاشانه فرخ را که آشیانه فیروزی است به سر پویان بوده ایم. نه مرا از تجدد تکسر و بد حالی احوالی بود و نه اخوان را از التزام بیمارداری و تیمار خواری مجالی. بهر حالت زبان از ثنای حضرت خاموش و روان از دعای صحت آقازاده فراموش نزیسته. امید که نوید استقامت احوال ایشان را موجب اقامت خرسندی مخلصان فرمایند، دیده در راه است و هوش بر گذرگاه، حرره هنر.
فدایت از روز شرفیابی خدمت تاکنون از سرکار و بیمار شما بی خبرم و زیاد از حد بیان دلخور. امیدوارم تا به حال شفای کلی حاصل شده باشد. چنانچه صحت یافته جای شکر است و اگر خدای نخواسته هنوز بر بستر بیماری خفته، مقام صبر است. انشاء الله درد شما و او نصیب دشمنان باد، حرره صفائی.
فدای خجسته وجودت گردم این بنده پرستنده جعفر در غم خواری و دعای صحت وجود آقازاده با خدام خداوندی یغما و صاحب زاده های آقازاده همدست و داستانم. چند بار عزم اندیش زحمت افزائی شده ام ولی از شدت ناخوشی و بیمار داری پایه پویه در لنگ افتاد و شیشه آرزو به سنگ آمد. امیدوارم به زودی خبر صحت آقازاده و خوشی شما برسد، حرره جعفر.
کمترین بنده عقیدتمند اسمعیل زحمت می دهد؛ از آن روز که با گرامی برادر صفائی رسم عیادت را از روی عبادت رنج افزای خاطر شدیم، تا امروز هر روزه صحت وجود سرکار آقازاده را از هر در و هر کس جویان و در سیر خیالی همواره راه کاشانه فرخ را که آشیانه فیروزی است به سر پویان بوده ایم. نه مرا از تجدد تکسر و بد حالی احوالی بود و نه اخوان را از التزام بیمارداری و تیمار خواری مجالی. بهر حالت زبان از ثنای حضرت خاموش و روان از دعای صحت آقازاده فراموش نزیسته. امید که نوید استقامت احوال ایشان را موجب اقامت خرسندی مخلصان فرمایند، دیده در راه است و هوش بر گذرگاه، حرره هنر.
فدایت از روز شرفیابی خدمت تاکنون از سرکار و بیمار شما بی خبرم و زیاد از حد بیان دلخور. امیدوارم تا به حال شفای کلی حاصل شده باشد. چنانچه صحت یافته جای شکر است و اگر خدای نخواسته هنوز بر بستر بیماری خفته، مقام صبر است. انشاء الله درد شما و او نصیب دشمنان باد، حرره صفائی.
فدای خجسته وجودت گردم این بنده پرستنده جعفر در غم خواری و دعای صحت وجود آقازاده با خدام خداوندی یغما و صاحب زاده های آقازاده همدست و داستانم. چند بار عزم اندیش زحمت افزائی شده ام ولی از شدت ناخوشی و بیمار داری پایه پویه در لنگ افتاد و شیشه آرزو به سنگ آمد. امیدوارم به زودی خبر صحت آقازاده و خوشی شما برسد، حرره جعفر.
یغمای جندقی : بخش سوم
شمارهٔ ۳۲
سرکار خواجه باشی را بنده ام و به یکتائی پرستنده. دو نامی نامه و چند لوله تریاک و یکی شب کلاه بر دست دو تاتار اندر سرین چشم سپار افتاد، و روان ستایشگزار آمد: «چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار» . آنچه هنگام بدرود خواستم و دیگر چیزها نیز که به نامه و پیام افزوده شد، و از این پس نیز هوس خواهم پخت، بی دریغانه فراهم، و تهی از آنکه سرکار دوست شرم فرو گذاشت کشد، و خاکسار رنج آزمای، چشمداشت گردد؛ روانه فرمای.
نیم من نبات سارا پرورده چوچو، و نیم من گزانگبین دست پخت و پرداخته اصفهان پیراسته از مغز نیز با راه پویان آبرو دوست آشنا دیدار روانه که روان پروران چاره این رنج را درآن دیده اند. آنچه ناگزیر خاکساران است و در ری باید به دستیاری یاران فراهم افتد، با هستی و مهر و کاردانی سرکار و نیک پنداریهای من، اگر من از دیگری خواهم یا تو انجام آن با دیگران پردازی، هر دو سزاوار بیغاره و نکوهش خواهیم بود.
باری بزرگتر خواهش که دارم این است که نگارشی به کسان خود و نامه به احمد فرستی که تا سه تومان این بدهد، و آنان بگیرند و نوشته رسید بدین گزارش بدهند، که سه تومان از راه ارز و بهای چیزها که میرزا از ری به یغما فرستاده به ما رسید. اگر خاکسار از سه تومان بیشتر گرفت، دستی بهر دست گوئی بندگی خواهید پرداخت. باید این کار بشود و من در کارسازی تنخواه پیش و بیش باشم. چنانچه جز این باشد شرمساری و آزرم نخواهد گذاشت، رهی از شما خواهش خرید چیزی و انجام کاری کنم.
همان مایه که می جوشی و می کوشی که خواسته خاکسار نغز و نیک و ارزان فراهم گردد و رنج چشمداشت نکشم، جاویدان سپاسدار خواهم بود، و دیگر تنخواه شما را در این روزگار پریشان که هر پولی سیاه را شیری سرخ فرا بالا خفته به زنجیر و زندان گرفتاری بستن، پیشه مردمی و داد نیست. این دو نوشته را زود بفرست که احمد چشم در راه فرمان است.
راستی چه خوب شد یار دیرین پیمان رسول عرفا شما را دیدار کرد، و در شیب و فراز «عودلاجان» و «سنگلج» دستیار آمد. از این پس هفته ای دو سه بار، بار اندیش دیدار شما خواهد شد. نامه مرا کوشش مردانه او چشم سپار دوستان خواهد کرد. این کاغذ کوچکه را به او برسان و بگو: از یغما تا در مرگ دم و گامی بیش نمانده، هم خود گناهان ما را بخشایش کند. هم از آنان که بر ما سپاس نمک و نانی دارند آمرزگاری بخواهد. اگر سرکار حاجی اسماعیل بیک نام رهی را پاسخ نگار آمده بگیر و بفرست. خود نیز فرمان و فرمایشی که بر من و فرزندان داری بازران. دلم میخواهد خویشی و پیوند من با تو و تو با من چون دیگر پیوند و خویشان نباشد.
نیم من نبات سارا پرورده چوچو، و نیم من گزانگبین دست پخت و پرداخته اصفهان پیراسته از مغز نیز با راه پویان آبرو دوست آشنا دیدار روانه که روان پروران چاره این رنج را درآن دیده اند. آنچه ناگزیر خاکساران است و در ری باید به دستیاری یاران فراهم افتد، با هستی و مهر و کاردانی سرکار و نیک پنداریهای من، اگر من از دیگری خواهم یا تو انجام آن با دیگران پردازی، هر دو سزاوار بیغاره و نکوهش خواهیم بود.
باری بزرگتر خواهش که دارم این است که نگارشی به کسان خود و نامه به احمد فرستی که تا سه تومان این بدهد، و آنان بگیرند و نوشته رسید بدین گزارش بدهند، که سه تومان از راه ارز و بهای چیزها که میرزا از ری به یغما فرستاده به ما رسید. اگر خاکسار از سه تومان بیشتر گرفت، دستی بهر دست گوئی بندگی خواهید پرداخت. باید این کار بشود و من در کارسازی تنخواه پیش و بیش باشم. چنانچه جز این باشد شرمساری و آزرم نخواهد گذاشت، رهی از شما خواهش خرید چیزی و انجام کاری کنم.
همان مایه که می جوشی و می کوشی که خواسته خاکسار نغز و نیک و ارزان فراهم گردد و رنج چشمداشت نکشم، جاویدان سپاسدار خواهم بود، و دیگر تنخواه شما را در این روزگار پریشان که هر پولی سیاه را شیری سرخ فرا بالا خفته به زنجیر و زندان گرفتاری بستن، پیشه مردمی و داد نیست. این دو نوشته را زود بفرست که احمد چشم در راه فرمان است.
راستی چه خوب شد یار دیرین پیمان رسول عرفا شما را دیدار کرد، و در شیب و فراز «عودلاجان» و «سنگلج» دستیار آمد. از این پس هفته ای دو سه بار، بار اندیش دیدار شما خواهد شد. نامه مرا کوشش مردانه او چشم سپار دوستان خواهد کرد. این کاغذ کوچکه را به او برسان و بگو: از یغما تا در مرگ دم و گامی بیش نمانده، هم خود گناهان ما را بخشایش کند. هم از آنان که بر ما سپاس نمک و نانی دارند آمرزگاری بخواهد. اگر سرکار حاجی اسماعیل بیک نام رهی را پاسخ نگار آمده بگیر و بفرست. خود نیز فرمان و فرمایشی که بر من و فرزندان داری بازران. دلم میخواهد خویشی و پیوند من با تو و تو با من چون دیگر پیوند و خویشان نباشد.
یغمای جندقی : بخش سوم
شمارهٔ ۳۳
فدایت شوم؛ در محضر جمال اسلام، ملاذانام، میرزا حبیب الله از تکسر مزاج عزیزت رازی رفت. نیازمندانه دعای صحت را روی بر خاک و دست بر افلاک سودم و گشودم. دل را به صروف دولت منزل و استیفای عیادت انگیز و شتابی شگرف رست. ناتوان تن یاری نکرد و پای... منقطع رفتار بر نیل هوس دستیاری نفرمود.اگر به دیده انصاف در سراپای وجودم نگری جز مهر و صفا و یکتائی و ارادت خویش چیزی نخواهی دید.
امیدوارم بخشاینده هیچ سپاس آنچه در دنیا دلت خواهد بدهد، و در آخرت ولت نکند. چنانچه احوال تعلیق دو حرفی داری، چگونگی بهبود و سلامت خود را خامه در شست کن. شاید دل از پراکندگی آرام گیرد، و از آن خمخانه که بی سپاس میناومی مستی آرد جام کشد. حرره العبد ابوالحسن یغما.
و در حاشیه نامه: سرکار میرزا و هنر و صفائی و دستان عیادت را با من همداستانند، و السلام.
امیدوارم بخشاینده هیچ سپاس آنچه در دنیا دلت خواهد بدهد، و در آخرت ولت نکند. چنانچه احوال تعلیق دو حرفی داری، چگونگی بهبود و سلامت خود را خامه در شست کن. شاید دل از پراکندگی آرام گیرد، و از آن خمخانه که بی سپاس میناومی مستی آرد جام کشد. حرره العبد ابوالحسن یغما.
و در حاشیه نامه: سرکار میرزا و هنر و صفائی و دستان عیادت را با من همداستانند، و السلام.
افسر کرمانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹