عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰
غم گرد دل پر هنران می‌گردد
شادی همه بر بی‌خبران می‌گردد
زنهار! که قطب فلک دایره‌وار
در دیدهٔ صاحب‌نظران می‌گردد
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴
حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
بنمود جمال و عاشق زارم کرد
من خفته بدم به ناز در کتم عدم
حسن تو به دست خویش بیدارم کرد
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷
دل در طلبت هر دو جهان می‌بازد
وز هر دو جهان سود و زیان می‌بازد
مانندهٔ پروانه، که بر شمع زند
بر عین تو جان خود چنان می‌بازد
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۸
آنجا که تویی عقل کجا در تو رسد؟
خود زشت بود که عقل ما در تو رسد
گویند: ثنای هر کسی برتر ازوست
تو برتر از آنی که ثنا در تو رسد
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳
زان پیش که این چرخ معلا کردند
وز آب و گل این نقش معما کردند
جامی ز می عشق تو بر ما کردند
صبر و خرد ما همه یغما کردند
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۷
در کوی تو عاشقان درآیند و روند
خون جگر از دیده گشایند و روند
ما بر در تو چو خاک ماندیم مقیم
ورنه دگران چو باد آیند و روند
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
ملک دو جهان را به طلبکار دهند
وین سود و زیان را به خریدار دهند
بویی که صبا ز کوی جانان آورد
وقت سحر آن را به من زار دهند
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۰
در بند گره‌گشای می‌باید بود
ره گم شده، رهنمای می‌باید بود
یک سال و هزار سال می‌باید زیست
یک جای و هزار جای می‌باید بود
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱
مازار کسی، کز تو گزیرش نبود
جز بندگی تو در ضمیرش نبود
بخشای بر آن کسی، که هر شب تا روز
جز آب دو دیده دستگیرش نبود
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸
این عمر، که برده‌ای تو بی‌یار بسر
ناکرده دمی بر در دلدار گذر
جانا، بنشین و ماتم خود می‌دار
کان رفت که آید ز تو کاری دیگر
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
در واقعهٔ مشکل ایام نگر
جامی است تو را عقل، در آن جام نگر
ترسم که به بوی دانه در دام شوی
ای دوست، همه دانه مبین دام نگر
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
ای در طلب تو عالمی در شر و شور
نزدیک تو درویش و توانگر همه عور
ای با همه در حدیث و گوش همه کر
وی با همه در حضور و چشم همه کور
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
اندر همه عمر خود شبی وقت نماز
آمد بر من خیال معشوق فراز
برداشت ز رخ نقاب و می گفت مرا:
باری، بنگر، که از که می‌مانی باز؟
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶
ای دل، سر و کار با کریم است، مترس
لطفش چو خداییش قدیم است، مترس
از کرده و ناکرده و نیک و بد ما
بی سود و زیان است، چه بیم است؟ مترس
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷
ای دل، قلم نقش معما می‌باش
فراش سراپردهٔ سودا می‌باش
مانندهٔ پرگار به گرد سر خویش
می‌گرد و به طبع پای بر جا می‌باش
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱
حاشا! که کند دل به دگر جا منزل
او را ز رخ که گردد از عشق خجل
گردیده به کس در نگرد عیبی نیست
کو شاهد دیده است و او شاهد دل
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
در کوی خرابات نه نو آمده‌ام
یاری دارم ز بهر او آمده‌ام
گر یار مرا کوزه‌کشی فرماید
من هم به کشیدن سبو آمده‌ام
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
امشب نظری به روی ساقی دارم
ای صبح، مدم، که عیش باقی دارم
شاید که بر افلاک زنم خیمه، از آنک
با همدم روح هم وثاقی دارم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
در سر هوس شراب و ساقی دارم
تا جام جهان نمای باقی دارم
گر بر در میخانه روم، شاید، از انک
با دوست امید هم وثاقی دارم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
پیوسته صبور و رنج‌کش می‌باشم
وندر پی عاشقان ترش می‌باشم
دل در دو جهان هیچ نخواهم بستن
با آنکه مرا خوش است خوش می‌باشم