عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۵
منافق آنچنان داند ز تلبیس
که افعال بدش با خلق نیکوست
نمی‌داندکه چشم اهل معنی
صفای مغز را می‌بیند از پوست
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۶
نفس اماره تو دشمن توست
چون شود کشته، دوست گردد دوست
تن تو پوست هست و مغز تو جان
مغزت ار آرزوست بفکن پوست
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۷
امید عیش مدار از جهان بوقلمون
که هر دمش چو مخنث طبیعتان رنگیست
ولی تو سخت ازین غافلی که از هر رنگ
بسان مرد مخنث به دامنت ننگیست
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۰
زینگونه که امروز کند خواجه تغافل
گویی خبرش نیست ز فردای قیامت
امروز مگر توبه کند چاره و گرنه
فردا نپذیرند ازو عذر ندامت
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۲
ذکر خیری که پیش ازین بودت
از تو و رفتگان ملعونت
به دو فتحه فزون و یک یا کم
باد تا روز حشر در کونت
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۳
چو از نعمت حق شود بنده غافل
خداوند بر وی بلایی فرستد
تو گویی بلا نعمتی هست دیگر
که غافل ز بیمش خدا را پرستد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۵
ای وزیری که به دهر آنچه بود دلخواهت
همه از فضل خداوند میسر گردد
گر چکد نقطه‌ای از کلک تو در بحر محیط
چون سخنهای تو موجش همه‌ گوهر‌ گردد
پشه در سایهٔ اقبال تو سیمرغ شود
باز از هیبت قهر تو کبوتر گردد
قطره از تربیتت لؤلؤ رخشنده شود
ذرّه از مهر تو خورشید منوّر گردد
گر به بال پشه‌ای صورت حزم توکشند
بال او سخت‌تر از سدّ سکندر گردد
میر ملک جم از آنجا که تو را دارد دوست
زیبد ار قدر تو با عرش برابرگردد
چند محروم ز لطف تو شود قاآنی
دل چون آینه‌اش از چه مکدرگردد
در علاج غمش امروز بکن تدبیری
کانچه تدبیر نمایی تو مقدر گردد
حالی او تشنهٔ آبست و تویی رود روان
از لب رود روان تشنه چسان برگردد
گرچه صد ره چو قلم تو بریش بند از بند
همچنان در ره اخلاص تو با سر گردد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۶
بخیل چون زر قلبست و پند چون آتش
نه زرّ قلب ز آتش سیاه‌ترگردد
ز حرص مال بخیلا مگو به ترک مآل
از آن بترس که روزیت بخت برگردد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۷
نفس کافر زنی است زانیّه
که به بیگانه رام می گردد
بسته از روزی حلال نظر
پی رزق حرام می گردد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۹
مست کز بول خود وضو گیرد
از چه آن را طهارت انگارد
حال احمق به دوستیست چنانک
بدکند با تو نیک پندارد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۰
بیا به خویش به گوهر نصیحتی داری
چو خویشتن نپذیری مگوکه نپذیرد
بسا طبیب که دردی نکو علاج کند
ولیک خود به همان درد عاقبت میرد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۲
کار خود را به کردگار گذار
تا ترا مصلحت بیاموزد
لطف او بی‌سبب سبب سازد
قهر او با سبب سبب سوزد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۳
ای پسر نیست حرص را پایان
زانکه با هر تنی درآویزد
پیش هر منعمی که بنشیند
به تمنای سود برخیزد
آبروی کسان ز آتش آز
هر زمان بر زمین فرو ریزد
لاجرم عاقل آن بود به جهان
که به جهد از حریص بگریزد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۶
ای خواجه هر خطا که کنی خود به خود کنی
رو شرمی از خدا کن و بر دیگران مبند
موی دراز ریش اگر کوسه برکند
هم بر دراز ریش بود جای ریشخند
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۷
بکن ای نفس هرچه می‌خواهی
لیک با جاهلان مکن پیوند
جاهل ار فی‌المثل برادر تست
آخرت زو رسد هزار گزند
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۰
آنچنان افتاده شو در راه خلق
کز برون راز درونت بنگرند
در تواضع همچو خاک افتاده باش
بو که پاکان بر تو وقتی بگذرند
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۱
نفس شریر بدرگ غدار خیره را
ازکار بد چو منع نمایی بترکند
نف شریر چیست شراری که هرکجا
افتاد سوز او به دگر جا اثرکند
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۲
سیهروزی از بخکسی ندیده یل بتر
که خود تعب کشد و غیری انتفاع کند
از آنکه تا هنوزش بود به تن رمقی
ز ناز و نوش جهان طبعش امتناع کند
ولی جنازه‌اش از در برون نرفته هنوز
در آن زمان که جهان را به جان وداع کند
به مال و دولت او سفله‌ای گمارد چرخ
که نان او خورد و با زنش جماع کند
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۵
چه غم از بینوایی آن کس را
که کَرَم باشد و درم نبود
کرم بی‌درم از آن بهتر
که دِرم باشد و کَرَم نبود
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۶
معرفت شایسته باشد ورنه در صد عمر نوح
کی به طاعت جاهلی نوح پیمبر می‌شود
نام یزدان را مکرر چون نماید عارفی
در تنش هر ذکر نای روح دیگر می‌شود
ور کند نامش مکرّر جاهلی از روی‌ جهل
زو همی بیزاری یزدان مکرّر می‌شود