عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۱
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۲
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۳
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۴
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۶
پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تارک
وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن
تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن
طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
مممیخواهی ممشتی به ککلت بزنم
کهبیفتد مممغزت ممیان ددهن
پیرگفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ ر لالالالم بهخخلاق ز من
طفل گفتا خخدا را صصدبار ششکر
که برستم به جهان از مملال و ممحن
مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنکی مممثل مممن
میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تارک
وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن
تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن
طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
مممیخواهی ممشتی به ککلت بزنم
کهبیفتد مممغزت ممیان ددهن
پیرگفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ ر لالالالم بهخخلاق ز من
طفل گفتا خخدا را صصدبار ششکر
که برستم به جهان از مملال و ممحن
مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنکی مممثل مممن
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۱
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۳
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۲۵
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۲۸
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۰
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۱
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۲
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۳
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۴
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۵
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۶
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۸
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۹
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۴۰
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۴۱ - در تاریخ وفات شاهزادهٔ مبرور کامران میرزا طابالله ثراه
داد از سپهر غدّار آه از جهان فانی
کان حاسدیست مکار وین دشمنیست جانی
آن دزد مردم آزار در زیّ اهل بازار
این گرک آدمیخوار در کسوت شبانی
هریک چو مار قتال زیبا و خوش خط و خال
ما بیخبر ازین حال وز حیلت نهانی
آن هردو مار خفته ما نرم نرم رفته
سرشان بهبرگرفته از روی مهربانی
ما بیخبرکه ناگاه نیشی زنند جانکاه
کان لحظه طاقت آه نبود ز ناتوانی
ز انسان که یکدومه پیش آن هر دو خصم بد کیش
کردند سینها ریش از نیش ناگهانی
صیت بلا فکندند در ری وبا فکندند
سروی ز پا فکندند چون سرو بوستانی
کشتند کامران را شهزادهٔ جوان را
کز داغ او جهان را مرگیست جاودانی
چشم آهوی رمیده رخ میوهٔ رسیده
خط سنبل دمیده لب آب زندگانی
دل گوهر شهامت کف لجهٔ کرامت
فد معنی قیامت رخ صورت معانی
خط یک سفینه عنبر لب یک خزینهگوهر
تن رحمت مصوٌر رخ کوکب یمانی
خاقان ز فرط جودش کامی لقب نمودش
کاو رنگ و مهد بودش در عهد کامرانی
او رفتو مهد و اورنگ از غمنشسته دلتنگ
رخساره کرده گلرنگ از اشک ارغوانی
چون در غمش ز هر تن برخاست شور و شیون
چون وقت کوچ کردن غوغای کاروانی
قاآنی از هلاکش شد سینه چاک چاکش
گفتا برم به خاکش تاریخی ارمغانی
زان پس که خون دل خورد این مصرع ارمغان برد
شهزاده کامران مرد نومید در جوانی
کان حاسدیست مکار وین دشمنیست جانی
آن دزد مردم آزار در زیّ اهل بازار
این گرک آدمیخوار در کسوت شبانی
هریک چو مار قتال زیبا و خوش خط و خال
ما بیخبر ازین حال وز حیلت نهانی
آن هردو مار خفته ما نرم نرم رفته
سرشان بهبرگرفته از روی مهربانی
ما بیخبرکه ناگاه نیشی زنند جانکاه
کان لحظه طاقت آه نبود ز ناتوانی
ز انسان که یکدومه پیش آن هر دو خصم بد کیش
کردند سینها ریش از نیش ناگهانی
صیت بلا فکندند در ری وبا فکندند
سروی ز پا فکندند چون سرو بوستانی
کشتند کامران را شهزادهٔ جوان را
کز داغ او جهان را مرگیست جاودانی
چشم آهوی رمیده رخ میوهٔ رسیده
خط سنبل دمیده لب آب زندگانی
دل گوهر شهامت کف لجهٔ کرامت
فد معنی قیامت رخ صورت معانی
خط یک سفینه عنبر لب یک خزینهگوهر
تن رحمت مصوٌر رخ کوکب یمانی
خاقان ز فرط جودش کامی لقب نمودش
کاو رنگ و مهد بودش در عهد کامرانی
او رفتو مهد و اورنگ از غمنشسته دلتنگ
رخساره کرده گلرنگ از اشک ارغوانی
چون در غمش ز هر تن برخاست شور و شیون
چون وقت کوچ کردن غوغای کاروانی
قاآنی از هلاکش شد سینه چاک چاکش
گفتا برم به خاکش تاریخی ارمغانی
زان پس که خون دل خورد این مصرع ارمغان برد
شهزاده کامران مرد نومید در جوانی