عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴
ای گشته چو ماه و همچو خورشید سمر
خوی مه و خورشید مدار اندر سر
چون ماه به روزن کسان در منگر
ناخوانده چو خورشید میا ای دلبر
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۲
نادیده ترا چو راه را کردم باز
پیوسته شدم با غم و بگسسته ز ناز
دل نزد تو بگذاشتم ای شمع طراز
تا خسته دل از تو عذر من خواهد باز
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۵
شب گشت ز هجران دل فروزم روز
شب تیز شد از آه جهانسوزم روز
شد روشنی و تیرگی از روز و شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۹
ای در سر زلف تو صبا عنبر بیز
وی نرگس شهلای تو بس شورانگیز
هر قطره که می‌چکد ز خون دل من
در جام وفای تست کژدار و مریز
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۱
ای عارض گل پوش سمن پاش تو خوش
ای چشم پر از خمار جماش تو خوش
ای زلف سیه فروش فراش تو خوش
بر عاشق پر خروش پرخاش تو خوش
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۲
ناید به کف آن زلف سمن مال به مال
نی رقص کند بر آن رخان خال به خال
ای چون گل نو که بینمت سال به سال
گردنده چو روزگاری از حال به حال
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۳
هر روز به درد از تو نویدی دارم
بر تهمت عود خشک بیدی دارم
نومید مکن مرا و رخ برمفروز
کاخر به تو جز درد امیدی دارم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۸
افسرده شد از دم دهانم دم چشم
بر ناخن من گیا دمید از نم چشم
چشمم ز پی دیدن روی تو بود
بی روی تو گر چشم نباشد کم چشم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۵
ای گشته فراق تو غم‌افزای دلم
امید وصال تو تماشای دلم
آگاه نه‌ای بتا که بندی محکم
دست ستمت نهاده بر پای دلم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۸
بی وصل تو زندگانی ای مه چه کنم؟
بی دیدارت عیش مرفه چه کنم؟
گفتی که به وصل هم دلت شاد کنم
گر این نکنی نعوذبالله چه کنم؟
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۴
فتحی که به آمدنت منصور شوم
عمری که ز رفتن تو رنجور شوم
ماهی که ز دیدن تو پر نور شوم
جانی که نخواهم که ز تو دور شوم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۵
در وصل شب و روز شمردیم بهم
در هجر بسی راه سپردیم بهم
تقدیر به یکساعت برداد به باد
رنجی که به روزگار بردیم بهم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۶
مجرم رخ تو که ما بدو آساییم
ما با رخ و با خرام تو برناییم
ما جرم ترا چو روی تو آراییم
خود جرم تو کرده‌ای که مجرم ماییم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۸
با من شب و روز گرم بودی به سخن
تا چون زر شد کار تو ای سیمین‌تن
برگشتی از دوست تو همچون دشمن
بدعهد نکوروی ندیدم چو تو من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۹
ای چون گل نوشکفته برطرف چمن
گلبوی شود ز نام تو کام و دهن
گر گل بر خار باشد ای سیمین تن
چون گل بر تست خار بر دیدهٔ من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۲
گر کرده بدی تو آزمون دل من
دل بسته نداری تو بدون دل من
گر آگاهی از اندرون دل من
زینگونه نکوشی تو به خون دل من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۷
ای قامت سرو گشته کوتاه به تو
در شب مرو ای شده خجل ماه به تو
گر رنج رسد مباد ناگاه به تو
آن رنج رسد به من پس آنگاه به تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۲
ای بی تو دلیل اشهب و ادهم تو
اقبال فرو شد که برآمد دم تو
دیوانه شدست عقل در ماتم تو
جان چیست که خون نگرید اندر غم تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۵
ای زلف و رخ تو مایهٔ پیشهٔ تو
وی مطلع مه کنارهٔ ریشهٔ تو
وی کشته هزار شیر در بیشهٔ تو
تو بی‌خبر و جهان در اندیشهٔ تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۷
دل کیست که گوهری فشاند بی تو
یا تن که بود که ملک راند بی تو
حقا که خرد راه نداند بی تو
جان زهره ندارد که بماند بی تو