عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۹
گه زاهد تسبیح به دستم خوانند
گه رندو خراباتی و مستم خوانند
ای وای به روزگار مستوری من
گر زانکه مرا چنانکه هستم خوانند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۰
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب بربندند
الا در عاشقان که شب باز کنند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۱
مردان رهش میل به هستی نکنند
خودبینی و خویشتن پرستی نکنند
آنجا که مجردان حق می نوشند
خم خانه تهی کنند و مستی نکنند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۲
خلقان تو ای جلال گوناگونند
گاهی چو الف راست گهی چون نونند
در حضرت اجلال چنان مجنونند
کز خاطر و فهم آدمی بیرونند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۳
مردان تو دل به مهر گردون ننهند
لب بر لب این کاسهٔ پر خون ننهند
در دایرهٔ اهل وفا چون پرگار
گر سر بنهند پای بیرون ننهند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۶
در عشق تو گاه بت پرستم گویند
گه رند و خراباتی و مستم گویند
اینها همه از بهر شکستم گویند
من شاد به اینکه هر چه هستم گویند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۹
رفتم به کلیسیای ترسا و یهود
دیدم همه با یاد تو در گفت و شنود
با یاد وصال تو به بتخانه شدم
تسبیح بتان زمزمه ذکر تو بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۲
فردا که زوال شش جهت خواهد بود
قدر تو به قدر معرفت خواهد بود
در حسن صفت کوش که در روز جزا
حشر تو به صورت صفت خواهد بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۳
گر ملک تو شام و گر یمن خواهد بود
وز سر حد چین تا به ختن خواهد بود
روزی که ازین سرا کنی عزم سفر
همراه تو هفت گز کفن خواهد بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۴
گویند به حشر گفتگو خواهد بود
وان یار عزیز تندخو خواهد بود
از خیر محض جز نکویی ناید
خوش باش که عاقبت نکو خواهد بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۶
آن کس که زروی علم و دین اهل بود
داند که جواب شبهه بس سهل بود
علم ازلی علت عصیان بودن
پیش حکما ز غایت جهل بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۸
هر چند که جان عارف آگاه بود
کی در حرم قدس تواش راه بود
دست همه اهل کشف و ارباب شهود
از دامن ادراک تو کوتاه بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۹
دوشم به طرب بود نه دلتنگی بود
سیرم همه در عالم یکرنگی بود
می‌رفتم اگرچه از سر لنگی بود
من بودم و سنگ من دو من سنگی بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۱
آن وقت که این انجم و افلاک نبود
وین آب و هوا و آتش و خاک نبود
اسرار یگانگی سبق می‌گفتم
وین قالب و این نوا و ادراک نبود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۳
عاشق به یقین دان که مسلمان نبود
در مذهب عشق کفر و ایمان نبود
در عشق دل و عقل و تن و جان نبود
هر کس که چنین باشد نادان نبود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۸
در دل چو کجیست روی بر خاک چه سود
چون زهر به دل رسید تریاک چه سود
تو ظاهر خود به جامه آراسته‌ای
دلهای پلید و جامهٔ پاک چه سود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۹
در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود
با نفس پلید جامهٔ پاک چه سود
زهرست گناه و توبه تریاک وی است
چون زهر به جان رسید تریاک چه سود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۰
روزی که چراغ عمر خاموش شود
در بستر مرگ عقل مدهوش شود
با بی دردان مکن خدایا حشرم
ترسم که محبتم فراموش شود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۶
تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود
اندر ره عشق و عاشقی بر نشود
هر یار طلب کنی و هم سر خواهی
آری خواهی ولی میسر نشود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۷
تا دل ز علایق جهان حر نشود
اندر صدف وجود ما در نشود
پر می نشود کاسهٔ سرها ز هوس
هر کاسه که سرنگون بود پر نشود