عبارات مورد جستجو در ۱۰۶۳ گوهر پیدا شد:
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۶۴
دلا اصلا نترسی از ره دور
دلا اصلا نترسی از ته گور
دلا اصلا نمیترسی که روزی
شوی بنگاه مار و لانهٔ مور
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۷۱
بیا تا دست ازین عالم بداریم
بیا تا پای دل از گل برآریم
بیا تا بردباری پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکوئی بکاریم
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۳۷
کشیمان ار بزاری از که ترسی
برانی گر به خواری از که ترسی
مو با این نیمه دل از کس نترسم
دو عالم دل ته داری از که ترسی
محتشم کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱
چیزی که به گل داده خدا زیبائیست
وان نیز که داده سرور ار عنائیست
اما به تو آن چه داده از پا تا سر
اسباب یگانگی و بی‌همتائیست
شیخ بهایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳
یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی
از که دوری و با که هم نفسی
ناز بر بلبلان بستان کن!
تو گلی، گل، نه خاری و نه خسی
تا کی ای عندلیب عالم قدس!
مایل دام و عاشق قفسی؟
تو همایی، همای، چند کنی
گاه، جغدی و گاه، خرمگسی؟
ای صبا! در دیار مهجوران
گر سر کوچهٔ بلا برسی
با بهائی بگو که با سگ نفس
تا به کی بهر هیچ در مرسی
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
تا نیست نگردی، ره هستت ندهند
این مرتبه با همت پستت ندهند
چون شمع قرار سوختن گر ندهی
سر رشتهٔ روشنی به دستت ندهند
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴
از نالهٔ عشاق، نوایی بردار
وز درد و غم دوست، دوایی بردار
از منزل یار، تا تو ای سست قدم
یک گام زیاده نیست، پایی بردار
شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
برخیز سحر، ناله و آهی می‌کن
استغفاری ز هر گناهی می‌کن
تا چند، به عیب دیگران درنگری
یکبار به عیب خود نگاهی می‌کن
عبید زاکانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
در کوچهٔ فقر گوشه‌ای حاصل کن
وز کشت حیات خوشه‌ای حاصل کن
در کهنه رباط دهر غافل منشین
راهی پیش است توشه‌ای حاصل کن
امیرخسرو دهلوی : مجنون و لیلی
بخش ۷ - در سبب نظم این جواهر، و سر رشتهٔ دقت را درو کشیدن، و در نظر جوهریان مبصر داشتن، و قیمت عدل خواستن
چون من بدو نامه زین ورق پیش
راندم قلمی ز نکتهٔ خویش
از روح قدس شنیدم آواز
کای کرده لب تو گوش من باز
نی آن رقم خیال کردی
بل جادویی حلال کردی
آن به که کنون، درین تفکر
کاهل نشوی به سفتن در
یک شیشه که خوش فرو توان برد
بهتر ز دو صد سبوی پر درد
هر گه که علم شدی به کاری
در غایت آن به کوش باری
از اندک خوب شو فسانه
نی از حشوات بی کرانه
یک دانهٔ نار پخته، در کام
بهتر ز دو صد سبوی پر درد
یک شاخ که میوه‌ای دهد تر
بهتر ز هزار باغ بی بر
یک صفحه پر از خلاصهٔ شوق
بهتر ز دو صد کتاب بی ذوق
آن کس که رقاق میده یابد
از بهر سبوس کی شتابد
کوته سخنی، ستوده حالیست
بسیار سخن زدی ، ملالیست
در گوش من از سپهر نیلی
آمد چو نداء جبرئیلی
خوش خوش، به توکل خداوند
دریای گهر گشادم از بند
هان ای شنوندهٔ خبردار
کردم خبرت، بیا و بردار
آن موج زنم کنون، که از در
گردد همه دامن جهان پر
نقشی که به نامهٔ نخست است
هر چند که یک به یک درست است
من نیز چنانک خواندم این حرف
اینجا همه کرد خواهمش صرف
تا سر خوش جام اولین دست
گردد ز شراب دومین مست
چون ساقی پیش صاف را برد
عیبم نکند کسی بدین درد،
یارب، چو تمام گردد این ماه
در وی مدهی خسوف را راه
امید که گاه ناامیدی
بخشی، سیهٔ مرا سپیدی
چون یافت دل این امیدواری
ای خامه بیار تا چه داری
رودکی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۴۹
کار همه راست، آن چنان که بباید
حال شادیست، شاد باشی، شاید
انده و اندیشه را دراز چه داری؟
دولت خود همان کند که بباید
رای وزیران ترا به کار نیابد
هر چه صوابست بخت خود فرماید
چرخ نیارد بدیل تو ز خلایق
و آن که ترا زاد نیز چون تو نزاید
ایزد هرگز دری نبندد بر تو
تا صد دگر به بهتری نگشاید
رودکی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۵۸
گر شود بحر کف همت تو موج زنان
ور شود ابر سر رایت تو توفان بار
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار
رودکی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۶۵
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
بسا کسا که بره‌ست و فرخشه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
مبادرت کن و خامش مباش چندینا
اگرت بدره رساند همی به بدر منیر
رودکی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۲۸
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
داند که: تو با شیر به شمشیر درآیی
این کار سمایی بد، نه قوت انسان
کس را نبود قوت به کار سمایی
آنان که گرفتار شدند از سپه تو
از بند به شمشیر تو یابند رهایی
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۱۸
لحظه‌ای با بنده بنشین کاینقدر
زندگانی را عجب سرمایه‌ای است
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۴۵
بیدار شو دلا که جهان جای خواب نیست
ایمن درین خرابه نشستن صواب نیست
از خفتگان خاک چه پرسی که حال چیست
زان خواب خوش که هیچ کسی را جواب نیست
طیب حیات خواستن از آسمان خطاست
کز شیشهٔ دلیل امید صواب نیست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۲۶
دارد اندر دل غباری گریه وقت تست هان
کارکن اندر دش گر می‌توانی کار کرد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۵۸
مه بر ناید برابر تو
گر فرمایی برابر آید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۸۶
همه بر دیگران قسمت مکن غم
ازان چیزی برای من نگهدار
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۴
اگرت بدره رساند همی به بدر منیر
مبادرت کن و خامش باش چندینا