عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰
ای از همه آزرده، بی آزار گذر
وای مست فریب بوده، هشیار گذر
آرامگه نهنگ مرگ است دهنت
بر خوابگه نهنگ، بیدار گذر
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
زنهار در آن کوش که در زیر سپهر
با هیچ کس‌ات هیچ نپیوندد مهر
تا بو که از این هزاهزکون و فساد
بیرون شدنیت زود بنماید چهر
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۴
عمر از پی افزون زر کاسته گیر
صد گنج زر از رنج تن آراسته گیر
پس بر سر آن گنج چو بر صحرا برف
روزی دو سه بنشسته و برخاسته گیر
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵
دانی که چرا زنند این طبلک باز؟
تا گم شده‌گان به راه باز آیند باز
دانی که چرا دوخته اند دیدهٔ باز؟
تا باز به قدر خود کند دیده فراز
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
تا کی باشی ز عافیت در پرهیز
با خلق به آشتی و با خود به ستیز؟
ای خفتهٔ بی خبر اگر مرده نه‌ای
روز آمد و رفت، تا به کی خُسبی؟ خیز!
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵
بالا مطلب ز هیچ کس بیش مباش
چون مرهم نرم باش، چون نیش مباش
خواهی که ز هیچ کس به تو بد نرسد
بدخواه و بدآموز و بداندیش مباش
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
ای دل چو طربناک نه‌ای، شادان باش
جرم تو ز دانش است، رو نادان باش
خواهی نروی ز دست و با خود باشی
مانند پری ز آدمیان پنهان باش
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
آزردن خلق کافری پندارم
وز خلق جهان همین طمع می دارم
می کوشم تا ز من نیازارد کس
تدبیرم چیست تا ز کس نازارم؟
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
تا ظن نبری کز آن جهان می ترسم
وز مردن و از کندن جان می ترسم
چون مرگ حق است، من چرا ترسم از او
چون نیک نزیستم از آن می ترسم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
من با تو نظر از سر هستی نکنم
اندیشه ز بالا و ز پستی نکنم
می‌بینم و می‌پرستم از روی یقین
خود بینی و خویشتن پرستی نکنم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
در ظلم به قول هیچ کس کار مکن
با خلق به خُلق گوی و آزار مکن
فردا گویی: من چه کنم؟ او می گفت:
این از تو بنشوند، زنهار مکن!
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
اندر ره حق تصرف آغاز مکن
چشم بد خود به عیب کس باز مکن
سّر همه بندگان خدا می داند
در خود نگر و فضولی راز مکن
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
با خلق به خُلق زندگانی می کن
نیکی همه عمر تا توانی می کن
کام همه را بر آر از دست و زبان
و آنگه بنشین و کامرانی می کن
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
بر سیر اگر نهاده ای دل اکنون
از پوشش و قوت خود مجو هیچ افزون
خاری که ز امید خلد در پایت
خالی می‌کن به سوزن فکر برون
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵
گر خلوت و عزلت است سرمایهٔ تو
هرگز به ضلالت نرسد پایهٔ تو
مانند هما مجرد آ تا بینی
ارباب سعادت همه در سایهٔ تو
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶
افضل تو به هر حال مغرور مشو
پروانه صفت به گرد هر نور مشو
از خود بینی‌ست کز خدا دور شوی
نزدیک خود آ و از خدا دور مشو
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲
گر مغز همه بینی و گر پوست همه
هان تا نکنی کج نظری، کوست همه
تو دیده نداری که درو در نگری
ورنه ز سرت تا به قدم اوست همه
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱
دعوی به سر زبان خود وابستی
در خانه هزار بت، یکی نشکستی
گویی به یک قول شهادت رستم
فردات کند خمار، کامشب مستی
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲
از معدن خویش اگر جدا افتادی
آخر بنگر که خود کجا افتادی
در خانهٔ خود خدای را گم کردی
زان در ره خانهٔ خدا افتادی
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳
مردی باید، بلند همت مردی
زین تجربه دیده ای، خرد پروردی
کو را به تصرف اندرین عالم خاک
بر دامن همت ننشیند گردی