عبارات مورد جستجو در ۱۴۰۲ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨۴
دو سه روزی که زندگانی تست
هیچ دانی که چون همی گذرد
گر بکسب فضیلتی مشغول
عاقلت ز اهل معرفت شمرد
وانکه او کسب مال خواهد کرد
هست غافل بنزد اهل خرد
با همه کسب مال هم بد نیست
گر خوراند بدوستان و خورد
وانکه بهر نهادنش طلبد
از جهان غیر حسرتی نبرد
خوبتر آنکه همچو ابن یمین
رقم آرزو ز دل سترد
بسوی رفتگان و آمدگان
چشم عبرت گشاده مینگرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣٨
گفتند که صحبت بزرگان
از رنج نیاز وا رهاند
روزی دو بخدمت ایستادن
عمری بمراد دل رساند
سرمایه عمر میدهد نقد
پس وعده نسیه میستاند
اول همه زحمتست باری
تا چون بود آخرش که داند
چون نیک و بد سپهر گردان
پیوسته بیک صفت نماند
به زان نبود که مرد عاقل
چون ابن یمین اگر تواند
گرد هوس جهان فانی
از دامن دل فرو نشاند
پیوسته ز مصحف ارادت
جز آیت عافیت نخواند
تا هست بهوش می کند نوش
جامی که قضاش میچشاند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۵٨
مرد باید که در جهان خود را
همچو شطرنج باز پندارد
هر چه بیند از آن خصم برد
و آنچه دارد نگاه میدارد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٩٣
اگر پاک طبعی و پاکیزه کار
توقع بدرگاه دو نان مبر
لت نان خشک از سر خوان خویش
خوری به که با دیگران گلشکر
بیک استخوان صلح کن چون همای
مگس وار بر گرد حلوا مپر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٣۴
شکرها میکنم در این ایام
که تهیدست گشته ام چو چنار
ز آنکه چون گل اگر زرم بودی
دست گیتی مرا نهادی خار
بستدندی بصد شکنجه و چوب
بقیاس جماعت زر دارد
من چنین گشتمی که اکنونم
مفلس و با هزار عیب و عوار
شکر ایزد بر آن همیگویم
که درین فترت و تغلب کار
گرچه اندک بضاعتم باری
سودم آمد شکنجه بسیار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢۴
گر ترا هست خرد یاز بیا ز ابن یمین
یک نصیحت بشنو این ز بزرگان قدیم
هر چه در دست تو باشد بفشان باک مدار
زان میندیش که از دست برون شد زر و سیم
چون بهر نوع که باشد بشب آری روزی
بخورید و بخوریم و بخرید و بخریم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۶٢
پیام من که رساند چنانکه میگویم
بسمع خواجه دنیا شهاب دولت و دین
سپهر مهر فتوت جهان و جان کرم
نظام دنیی و دین مفخر زمان و زمین
بلند پایه بزرگی که نقشبند قضا
نگاشت صورت قدرش بر اوج علیین
بگوید ار چه ز نا سازگاری گردون
ببندگیت مشرف نگشت ابن یمین
و لیک درگه و بیگه بهر مقام که هست
بجز مدایح جاه تو نیستش آئین
همیشه اهل کرم را مثل بجود تو باد
که در مکان کرم جودتست با تمکین
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٧٧
ابن یمین منم که بآیات بینات
در ملک نظم کرده ام اثبات داوری
در سخن برسته فضل ار بها کنم
گردد عطاردم بدل و دیده مشتری
گر آمدی نبی ز پس مصطفی بخلق
من بودمی بمعجزه شعر و شاعری
اما چو مصطفی در اعجاز مهر کرد
این را کنون چه نام کنم جز که ساحری
لیکن چه سود ازین چو مسیحای وقت را
اکنون نمیخرند بیکجو ز خر خری
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٠٨
با من پدر که مرقد او باد پر ز نور
گفتا شنوده ئی که چه گفتست عاقلی
هر گه که از حوادث گردون دون نواز
پیش آیدت ز نیک و بد کار مشکلی
یا در پناه همت صاحبدلی گریز
یا التجا نمای باقبال مقبلی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۶٩
من شنیدم که از ره شفقت
پدر پیر گفت با پسری
که ترا ناگه ار بدست فتد
ز اقتضای زمانه سیم و زری
بشنو از طوطی شکر گفتار
روح را در مذاق چون شکری
هم بخور هم بدوستان بخوران
از نهال سعادتت ثمری
حیفم آمد که حاصل همه عمر
بگذاری که تا برد دگری
ابن یمین فَرومَدی : مثنویات
شمارهٔ ٣
وز آنجا سوی اطفالم گذر کن
عزیزانرا ز حال من خبرکن
محمد را بپرس از من فراوان
حسن را هم ببر در گیر چون جان
بگو با هر دو نور دیده من
که هستند از عزیزی روح در تن
که روزی بی شما سالیست ما را
چو خال دلبران حالیست ما را
دگر خورد و بزرگی را که بینی
که باشد نسبت ایشانرا به بینی
یکایک را بصد اشفاق و صد ناز
ببر در گیر تنگ و نیک بنواز
پس آنگه جمله را بنشان و برگوی
ز بهر خاطرم ای باد خوشبوی
که در غربت مرا تا چند مانید
بهمت با خراسانم رسانید
خدایا جمله را در عصمت خود
نگهدار از بلای مردم بد
ز هجرت هفتصد بود و چل و یک
که اندر روزگار نیک اندک
من این نامه رسانیدم به آخر
بتوفیق خدای فرد قادر
بدینسان کار نامه کس نگفتست
در این بحر چون من کس نسفتست
بگفتم تا ازین پس روزگاری
ز من ماند بدوران یادگاری
گمان دارم که هرک این نامه خواند
نفس را بر دعای خیر راند
من ار باقی نباشم سهل باشد
بماند آنک چون من اهل باشد
در ایندم کین دعا ابن یمین گفت
بصدق آمین ز پی روح الامین گفت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۵
از بهر جهان غم مخور ای نادان مرد
کانکس که نخورد غم جهان آسان کرد
عاقل ز در گران فروشان متاع
برگشت و بنا خریدنش ارزان کرد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۳
تا ماتم فرزند علی گشت پدید
خون گشت دل کسیکه این قصه شنید
ناهید شکست چنگ و گیسو ببرید
خون شفق از دیده خورشید چکید
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۰
اینهم بشنو ای پسر نیک اختر
از زر مطلب همین زر و هیچ دگر
دانی چه بود معنی برخورداری
یعنی بخور و بدار و با خویش ببر
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۸
خواهی که ترا هیچ بدی ناید پیش
تا بتوانی سخن مگوی از کم و بیش
زیرا که ز ناگفته پشیمان نشوی
وی بس که پشیمان شوی از گفته خویش
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۱
روزیکه بود صحت و اسباب معاش
زنهار غنیمت شمر و خوش میباش
زیراک چو وقت فرصت از دست رود
زانپس نکند سود ترا گفتن کاش
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۲
زنهار در سرای خود پیوسته
میدار بهر حال که باشی بسته
دراز پی بستن است وینخوش سخنیست
در بسته خداوند دراز غم رسته
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۲ - تاریخ وفات غازان
بسال هفتصد و سه ز هجرت از شوال
بروز یازدهم وقت عصر از شنبه
شد از نواحی غزنین شه جهان غازان
بسوی خلد که باد انجهان ازینش به
ابن یمین فَرومَدی : ماده تاریخ‌ها
شمارهٔ ۱۹ - تاریخ تولد جلال الدین منصور
بود تاریخ عرب هفتصد و پنجاه و یک
وسط روز دو شنبه سوم از ماه رجب
که زد از کتم عدم خیمه بصحرای وجود
قدوه و قبله ملک عجم و دین عرب
آصف عهد جلال دول و دین منصور
آن فریدون منش جم حسب پاک نسب
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ١۶ - ترجمه
چون جست باد دولت تو مغتنم شمار
زیرا که هست عاصفه را بیگمان سکون
غافل مباش نیز ز احسان در آنزمان
زیرا که آنسکون نشناسد که کی و چون