عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۲
ای جان جهان جان و جهان باقی نیست
جز عشق قدیم شاهد و ساقی نیست
بر کعبهٔ نیستی طوافی دارد
عاشق چو ز کعبه است آفاقی نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳
ای جان خبرت هست که جانان تو کیست
وی دل خبرت هست که مهمان تو کیست
ای تن که بهر حیله رهی میجوئی
او میکشدت ببین که جویان تو کیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶
ای خرمنت از سنبلهٔ آب حیات
انبار جهان پر است از تخم موات
ز انبار نخواهم که پر است از خیرات
بر خرمن من خود نویسم امشب تو برات
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۷
ای خواجه ترا غم جمال و جاهست
و اندیشهٔ باغ و راغ و خرمنگاهست
ما سوختگان عالم توحیدیم
ما را سر لا اله الا الله است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹
ای دل تا ریش و خسته میدارندت
دیوانه و پای بسته میدارندت
مانندهٔ دانه‌ای که مغزی داری
پیوسته از آن شکسته میدارندت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰
ای دل تو و درد او که درمان اینست
غم میخور و دم مزن که فرمان اینست
گر پای بر آرزو نهادی یکچند
کشتی سگ نفس را و قربان اینست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱
ای دوست مکن که روزها را فرداست
نیکی و بدی چو روز روشن پیداست
در مذهب عاشقی خیانت نه رواست
من راست روم تو کژ روی ناید راست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳
ای ساقی اگر سعادتی هست تراست
جانی و دلی و جان و دل مست تراست
اندر سر ما عشق تو پا میکوبد
دستی میزن که تا ابد دست تراست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴
ای ساقی جان مطرب ما را چه شده است
چون می‌نزند رهی ره او که زده است
او میداند که عشق را نیک و بد است
نیک و بد عشق را ز مطرب مدد است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵
ای شب چه شبی که روزها چاکر تست
تو دریائی و جان جان اخگر تست
اندر دل من شعله زنانست امشب
آن آتش و آن فتنه که اندر سر تست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶
ای شب ز می تو مر مرا مستی نیست
بیخوابی من گزاف و سردستی نیست
خوابم چو ملک بر آسمان پریده‌ست
زیرا جسدم بسی درین پستی نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷
ای طالب اگر ترا سر این راهست
واندر سر تو هوای این درگاهست
مفتاح فتوح اهل حق دانی چیست
خوش گفتن لا اله الا الله است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸
ای عقل برو که عاقل اینجا نیست
گر موی شوی موی ترا گنجانیست
روز آمد و روز هر چراغی که فروخت
در شعلهٔ آفتاب جز رسوا نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۹
ای فکر تو بر بسته نه پایت باز است
آخر حرکت نیز که دیدی راز است
اندر حرکت قبض یقین بسط شود
آب چه و آب جو بدین ممتاز است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۱
ای لعل و عقیق و در و دریا و درست
فارغ از جای و پای بر جا و درست
ای خواجهٔ روح و روح‌افزا و درست
دیر آمدنت رواست دیرآ و درست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۲
این بانگ خوش از جانب کیوان منست
این بوی خوش از گلشن و بستان منست
آن چیز که او بر دل و بر جان منست
تا بر رود او کجا رود آن منست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۳
این چرخ غلام طبع خود رایهٔ ماست
هستی ز برای نیستی مایهٔ ماست
اندر پس پرده‌ها یکی دایهٔ ماست
ما آمده نیستیم این سایهٔ ماست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۵
این جمله شرابهای بی‌جام کراست
ما مرغ گرفته‌ایم این دام کراست
از بهر نثار عاشقان هر نفسی
چندین شکر و پسته و بادام کراست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۸
این شکل سفالین تنم جام دلست
و اندیشهٔ پخته‌ام می خام دلست
این دانهٔ دانش همگی دام دلست
این من گفتم و لیک پیغام دلست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۹
این عشق شهست و رایتش پیدا نیست
قرآن حقست و آیتش پیدا نیست
هر عاشق از این صیاد تیری خورده است
خون میرود و جراحتش پیدا نیست