عبارات مورد جستجو در ۴۴۱۰ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : مثنویات
شمارهٔ ۱۵
روح اعظم صورت اسم اله
پرده دار حضرت آن پادشاه
آدم معنی است یعنی عقل کل
صورتش جام است و معنی عین گل
جزو کل از عقل کل حاصل بود
این کسی داند که او واصل بود
اسم الرحمن از او آموختیم
شمع خود از نور او افروختیم
اسم اعظم نزد ما باشد قدیم
یعنی بسم الله الرحمن الرحیم
بحر اعیان گر شود یک سر مداد
کی تواند داد این تقریر داد
ور قلم جاوید بنویسد کلام
همچنان باقی بود ما لا کلام
جمله اعیان صورت اسمای اوست
دوستدار و صورت خود دوست دوست
اول این بحر خوانندش ازل
آخرش باشد ابد ای بی بدل
مائی ما در میان بررخ نمود
ور نه بی ما این دوئی هرگز نبود
برزخ ما در میان پامال شد
ماضی و مستقبل ما حال شد
هو معنا و فانظروا معنی
انه ظاهر بنا فینا
شاه نعمت‌الله ولی : مثنویات
شمارهٔ ۵۴
سخن عارفان به جان بشنو
این چنین گفتم آن چنان بشنو
بگذر از کثرت وز وحدت هم
بیش و کم را چه می کنی فافهم
گر تو فانی شوی بقا یابی
خود ازین بی خودی خدا یابی
در سراپردهٔ حدوث و قدم
خوش بود گر نهی قدم به قدم
حال عالم به ذوق اگر دانی
آفتاب است و سایه می خوانی
سایه و آفتاب بر من و تو
خط موهوم می نماید دو
خط موهوم اگر براندازی
خانه از غیر حق بپردازی
همه جا آفتاب تابانست
نظری کن ببین که این آنست
جوهر است و عَرض همه عالم
به وجودند این و آن فافهم
زر یکی صورتش هزار نمود
سکهٔ سرخ بی شمار نمود
ذات او از صفات مستغنی است
وز همه کاینات مستغنی است
اثر این و آن مجوی آنجا
نام چبود نشان مجوی آنجا
شاه نعمت‌الله ولی : مثنویات
شمارهٔ ۵۷
ذکر حق ای یار من بسیار کن
تا توانی کار خوش در کار کن
پاک باش و بی وضو یک دم مباش
جز که با پاکان دمی همدم مباش
دور باش از مجلس نقش خیال
صحبتی می دار با اهل کمال
یک سر موئی خلاف دین مکن
ور کند شخصی تو اش تحسین مکن
رهروان راه حق را دوست دار
رهروی می جو و راهی می سپار
گر بیابی جامی از زر یا سفال
نوش کن از هر دو جام آب زلال
گرم باش و آتشی خوش برفروز
بود و نابودت ز سر تا پا بسوز
معنی توحید جامع را بجو
از همه مصنوع صانع را بجو
هرچه بینی مظهر اسما نگر
هر که یابی دوستدار ما نگر
سیدی گر پیشت آید یا غلام
می رسان از ما سلامی والسلام
شاه نعمت‌الله ولی : مثنویات
شمارهٔ ۶۰
بشنو اسماء الهی یادگیر
زان که هم واحد بود او هم کثیر
ما صفات و ذات اسما خوانده ایم
اسم را عین مسمی خوانده ایم
اسم اسمست اینکه می خوانیش اسم
کی چنین خوانی اگر دانیش اسم
در مقام جمع روشن شد چو شمع
آنچه مخفی بود اندر جمع جمع
عارفان ذات و صفت دانند اسم
بی صفت دانش کجا خوانند اسم
می تجلی دان و جامش عالم است
بودن این هر دو هر دو با هم است
جام و می دریاب چون آب و حباب
تا سؤال هر دو را یابی جواب
جام و می با همدگر همدم شدند
صورت و معنی به هم محرم شدند
نیستی و دم ز هستی می زنی
از منی بگذر اگر یار منی
از خودی در حضرت او دم مزن
ملک توحید از دوئی بر هم مزن
آینه برداشت برقع برگشود
آن یکی از هر یکی او را نمود
در همه صورت تو آن معنی نگر
صورت و معنی خود یعنی نگر
سایه و خورشید از هم دور نیست
روشن است این چشم ما و کور نیست
برزخ است این حضرت و باشد در او
زین سبب غیب مضافی نام او
با شهادت وجه او باشد مثال
چار حضرت گفتم ای صاحب کمال
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱
دارنده چو ترکیب چنین خوب آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست
گر خوب نیامد این صور عیب کراست
ور خوب آمد شکستش بهر چراست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲
ترکیب طبایع ار نگشتی کم و کاست
صورت بستی که طبع صورتگر ماست
پرورد و بکاست تا بدانند کسان
کاین عالم را مصوری کامرواست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۷
صحبت با غیر اگر چه از بهر خداست
چون غیر بود در آن میان عین خطاست
بگذر تو ز غیر و باش همصحبت او
ور صحبت غیر بایدت عین خطاست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
تا هستی ما به ما عیان خواهد بود
آن هستی او ز ما نهان خواهد بود
گر ذات نماید همه فانی گردیم
مائیم چنین و او چنان خواهد بود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
هر باده که از حضرت الله دهند
بی منت ساقی به سحرگاه دهند
خواهی که کمال معرفت دریابی
از خود بگذر تا به خودت راه دهند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰
دانستن علم دین شریعت باشد
چون در عمل آوری طریقت باشد
گر علم و عمل جمع کنی با اخلاص
از بهر رضای حق حقیقت باشد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۲
ای مظهر ذات را صفات آمده تو
بل عین صفات را چو ذات آمده تو
بی ذات و صفات کاینات است عدم
ای ذات و صفات کاینات آمده تو
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۶
دیدم صنمی جام میی نوشیده
از نقش خیال جامه ای پوشیده
گفتم ز کجا شراب نوشی گفتا
از خم میی که خود به خود جوشیده
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۷
با آنکه تو اندر پی مقصود خودی
نه واجد غیری و نه موجودی خودی
مقصود تو از طاعت معبود اگر
بهبود خود است پس تو معبود خودی
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۵
گر عالم سر لی مع اللّه شوی
دانندهٔ راز بنده و شاه شوی
گر صورت و معنی جهان دریابی
واقف ز رموز نعمت اللّه شوی
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۱
از بهر خدا اگر خدا می ‌جویی
می دان که خدا را به هوا می ‌جویی
او را بطلب تا که بیابی او را
غیرش چه کنی غیر چرا می ‌جویی
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۳
هر بلائی که باشد از محبوب
آن بلا خود مرا بود مطلوب
در بلا صبر کن که تا باشی
مبتلای بلاش چون ایوب
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۶
هر چیز که آن متاع دنیاست
بیگانه ز ماست بشنو این راست
گر گندم دهر کاه گردد
بر ما بجوی چو یار با ماست
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۷۲
بدان که حضرت اعلی نمی ‌توان دانست
ز ذات او به جز اسما نمی‌توان دانست
هر آنچه ممکن دانستن است دانستیم
ولی حقیقت او را نمی ‌توان دانست
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۰۲
عقل علمش به ذات او نرسد
ور تو گویی رسد نگو نرسد
صوفی با صفا وفا دارد
حاصلش غیر گفتگو نرسد
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۳۱
به هر صورت که ما را رو نماید
ببین تا نور چشمت را فزاید
توان دیدن اگر لطفش به رحمت
حجاب از دیدهٔ ما بر گشاید