عبارات مورد جستجو در ۲۰۷۳ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۵ - زرگر
یاد وصل آن بت زرگر مرا در جوش کرد
خانه من آمد امشب حلقه‌ها در گوش کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۰ - حلواگر
مه حلواگر من در نظرها بس که شیرین است
لب و دندان او در چشم من حلوای مغزین است
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۳ - قصاب
تا دلم را کشته خود آن بت قصاب کرد
در قفای دنبه خود چریوی من آب کرد
ریخت همچون سرمه در چشم ترازو سنگ را
ماند در زیر سر و گفتا دکانم خواب کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۵ - قصاب
گوشت چشمم زان مه قصاب یک انگشت داد
جنگ قصابانه را سر کرده بودم پشت داد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۶ - قصاب
نگار دنبه فروشم خراب کرد مرا
به دنبه نمکینش کباب کرد مرا
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۴۲ - جامه باف
جامه باف امرد که باشد رشک ماه و آفتاب
می کند با عاشقان خویش در یک جامه خواب
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۶۴ - بقال
دلبر بقال را امشب به سامان ساختم
خانه خود بردم و چون پسته خندان ساختم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۷۰ - کمانگر
شوخ کمانگر من دل شد نشانه او
افتاد بر سر من سودای خانه او
در گوشه یی نشینم با قامت خمیده
سر سازم از رگ و پی رو در فسانه او
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۵ - سرابان
گفتمش با آن سرابان امردی شیرین لقا
عاشقان از دست تو رفتند در تحت السرا
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۹۳ - دیوارزن
دلبر دیوارزن خود را به عالم کار کرد
عاشقان خویش را خار و خس دیوار کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۰ - صابون فروش
دلبر صابون فروشم دل بود حیران او
پاکدامانی ندیدم بر در دکان او
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۲۰ - جلودار
تا شد آن شوخ جلودار با من دلخسته یار
از سمند سرکشم رفته عنان اختیار
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۲۷ - غوزه چین
با نگار غوزه چین گفتم جفایت می کشم
گر شوی همصحبت من پخته هایت می کشم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۰۴ - ماهی گیر
شوخ ماهی گیر باشد دلربای شوخ و شنگ
خانه من آمد و افتاد در کام نهنگ
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۱۲ - آرد بیز
آرد بیز امرد به مژگان عاشقان را کارد زد
دست سوی ایلکش بردم به چشم آرد زد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۳۶ - صحاف
یا مه صحاف امشب قصد یاری ساختم
در دکانش رفتم و اسکنجه کاری ساختم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۴۲ - شمع ریز
شمع ریز امرد که شبها بودم از وی بی قرار
خانه خود برده گشتم گرد او پروانه وار
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۵۰ - سنبوسه پز
دلبر سنبوسه پز ناگه مرا از دور دید
جانب سنبوسه اش کردم اشارت لب گزید
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۶۵ - مشکباز
با مشکباز امردی شب تا سحر گفتم خواص
گر روی بر آسمان از من نخواهی شد خلاص
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۸۱ - مصور
یک دم آن شوخ مصور چهره با من وا نکرد
تا نبردم خانه خود صورتی پیدا نکرد