عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۸۸
ای آن که همه گشایش بندِ منی
یاری دهِ جانِ آرزومندِ منی
گر نیکم و گرنه، بندهٔ حکمِ توام
گر فضل کنی ورنه خداوندِ منی
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۹۱
یا رب تو مرا مدد کن از یارِی خویش
خط برگنهم کش از نکوکاری خویش
گر برگیری دستِ کرم از سر من
هرگز نرهم ز سر نگونساری خویش
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۹۴
یا رب غم تو چگونه تقدیر کنم
از دست بشد عمر، چه تدبیر کنم
از جرمِ من و عفوِ تو شرمم بگرفت
در بندگی تو چند تقصیر کنم
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۹۵
هم حلهٔ فضل در برم میداری
هر افسرِ حفظ بر سرم میداری
هر چند زمن بیش بدی میبینی
هر دم به کرم نکوترم میداری
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۹۷
یا رب جان را بیم گنه کاران هست
دل را شب و روز ماتم یاران هست
گفتی که به بیچارگی و عجز درآی
بیچارگی و عجز به خرواران هست
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۹۸
گر من به هزار اهرمن مانم باز
به زانکه به نفس خویشتن مانم باز
از من برهان مرا که درماندهام
مگذار مرا که من به من مانم باز
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۹۹
ای در هر دم دو صد جهان پر چاره
در وادی جست و جوی تو آواره
آتشکدهٔ دلِ مرا باز رهان
از صحبتِ نفسِ گبرِ آتش خواره
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۰۱
هم درد توام مایهٔ درمان بودست
هم شوق توام زندگی جان بودست
تعظیم تو در دلم فراوان بودست
اما سگِ نفسم نه بفرمان بودست
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۰۲
یا رب! برهان زنفس دشمن صفتم
ره بیرون ده زین تن گلخن صفتم
دل خستگیم نگر که بس خسته دلم
مردانگیم ده که بسی زن صفتم
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۰۶
یا رب به حجاب زین جهانم نبری
جز با ایمان به مرگ جانم نبری
جاروبِ درِ تو از محاسن کردم
تا دردوزخ موی کشانم نبری
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۰۷
میآیم و با دلی سیه میآیم
سرگشته و افتاده ز ره میآیم
ای پاک! ز آلودگیم پاکی ده!
کالوده به انواع گنه میآیم
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۰۸
یا رب چو مرا ز نفسِ خود سود نبود
و او نیز ز من به هیچ خشنود نبود
زین سگ برهان مرا درین عمرِ دراز
یک دم که رضای تو در آن بود نبود
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۰۹
ای هفت زمین و آسمانها ز تو پُر
چون مینشود کام و زبانها ز تو پُر
ای زندگی دلم روا میداری
من دست تهی، هر دو جهانها ز تو پُر
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۱۰
گر من زگنه توبه کنم بسیاری
تا تو ندهی توبه، نیم بر کاری
گر نیکم و گر بدم مسلمان توام
از کافرِ نفسم برهان یکباری
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۱۱
نه در بتری نه در بهی میمیرم
نه مبتدی ونه منتهی میمیرم
در من نگر،‌ای هر دو جهان خاکِ درت
کز هر دوجهان، دست تهی میمیرم
عطار نیشابوری : باب دوم: در نعت سیدالمرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم
شمارهٔ ۲
صدری که ز هرچه بود برتر او بود
مقصود ز اعراض و ز جوهر او بود
آنجا که میان آب و گل بود آدم
در عالم جان و دل، پیامبر او بود
عطار نیشابوری : باب دوم: در نعت سیدالمرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم
شمارهٔ ۳
صدری که ز هر دو کون، در بیشی بود
در حضرت حق غرقهٔ بیخویشی بود
با این همه جاه و قدر و قربت، کو داشت،
از جمله تفاخرش به درویشی بود
عطار نیشابوری : باب دوم: در نعت سیدالمرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم
شمارهٔ ۴
زان پیش که نُه خیمهٔ افلاک زدند
وین خیمه به گرد تودهٔ خاک زدند
در عالم جان برابرش بنشستند
بر قصر قدم نوبت لولاک زدند
عطار نیشابوری : باب دوم: در نعت سیدالمرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم
شمارهٔ ۶
آن حسن که در پردهٔ غیبست نهان
وز پرتو اوست حسن در هر دو جهان
یک ذرّه اگر شود از آن حسن عیان
ظاهر گردد صد آفتاب از یک جان
عطار نیشابوری : باب دوم: در نعت سیدالمرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم
شمارهٔ ۷
فرماندهِ ملکِ انبیا کیست تویی
مصداق تعزّ من تشا کیست تویی
روشن نظر لقد رأی کیست تویی
هم دامن خلوت دنا کیست تویی