عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۶
در طبع تو ناکسی و در دست تو زر
گشتند مکقیم چون گهر در خنجر
بیرون نتوان کرد بصد تیغ و تبر
نه از کف تو زر و نه از تیغ گهر
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۷
تا شاخ شکوفه سیم خود کرد نثار
کاری بنوا دارد و برگی بسیار
تو نیز درم خرج کن و باک مدار
چون شاخ اگرت ببرگ می باید کار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۰
تا هست گل سعادت ای دوست ببار
دست از طرب و نشاط و می باز مدار
این باقی عمر را بشادی گذران
کس باز نبیند این جهان دیگر بار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۶
این پیش نیاز کرده از زر دیوار
خورشید حیات دشمنت بسر دیوار
از جود توام امید چیزیست که آن
چون روی حسود روی تو بود در دیوار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۸
ای دل ز حدیث چون نمی بارد زر
کم کن ز سخن که کار زر دارد زر
گر خود همه تن زبان شوی چون سوسن
چون نرگست از دیده برون آرد زر
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۲
باور نکنی که خوب رویان یکسر
اندر پی زر شوند، آنک بنگر
پیرامن گل بهر دوسه خردۀ زر
صد روی نکو فتاده بر یکدیگر
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۰
ای دل زر و سیم رامیندیش بخور
آن روز پسین را غمی از پیش بخور
اندر غم این و آن بسر بردی عمر
خوردی غم هر چیز، غم خویش بخور
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۴
ای دوست بیکباره ره ناز مگیر
هر لحظه بهانه یی نو آغاز مگیر
هر چند که مقصودی از آن حاصل نیست
پیغام دروغ هم ز من بازمگیر
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۷
کار همه دنیا بمرادت شده گیر
پس عمر برفته و اجل آمده گیر
گویی بمراد خویش دستی بزنم
خود نتوانی و گر توانی زده گیر
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۳
چون می شنوم برطمع خودپیروز
زین پس منم ودلی قناعت اندوز
دانم که شکم خاره تر از چرخ نیم
و او نیز بقرصی بسرآرد هر روز
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۳
از غایت آنکه هست بر من نازش
وزبس که کشد خوی بد از من بازش
بر رهگذر باد سخن کم گوید
ترسد که بگوش من رسد آوازش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۵
خواهی بریار سیم بر، زر برکش
چون شمع بسوی یارزر بر سرکش
خامش بنشین زبان بکام اندر کش
بر دل نه سنگ و چون ترازو زرکش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۲
ای دل بنشین طریق کاری اندیش
ضایع مکن این عمر گرامی زین بیش
هرگز نزید بآرزوی دل خویش
آنرا که اجل ز پس بود عمر ز پیش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۹
گر در همه عمر روزی از روی کرم
گویی که چگونه بی تو با این همه غم
دانم نشود هیچ ز خوبی تو کم
کآخر نه برفت مردمی از عالم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۲
تیغت که فشاند بر و سر مردم
کوتاه کند راه اجل بر مردم
زان سان که رود برهنه مردم در آب
این آب برهنه می رود در مردم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۴
کاری که نبود از آن گزردم یک دم
هرگز غم آن کار نخوردم یک دم
گفتند که یک دم بجزین کار مکن
من در همه عمر خود نکردم یک دم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۶
نه گفته بدی عهد مزور نکنم
کس را بجهان با تو برابر نکنم
من خود بمیان عبد دار می گفتم
گر گونه فرو بری که باور نکنم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۷
می باز خورم و لیک مستی نکنم
الا به قدح دراز دستی نکنم
دانی غرضم زمی پرستی چه بود؟
تا همچو تو خویشتن پرستی نکنم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۵۷
پیوسته جونای بر دهن می زنیم
هرچند که گویمت مزن می زنیم
چون جامه بدست این و آن می دهیم
چون چنگ بدست خویشتن می زنیم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۸۰
ای رسم تو در ناکس و کس پیوستن
عهدی داری بعهد ها بشکستن
شرمت ناید بقصد جان چو منی
بر خاستن و بادگری تنشتن