عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
گفتم که مرا زغم به سه بوسه بخر
دل تافته گشتی و گران کردی سر
از بهر سه بوسه ای بت بوسه شمر
چو گاو به چرمگر، به من در منگر
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
گفتم: که بیا وعده دوشینه بیار
ورنه بخروشم از تو اکنون چو هزار
گفتا: دهم ای همه جفا، نک زنهار!
آواز مده که گوش دارد دیوار
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
زلف و خط آن سرو قد سیمین بر
از مشک مسلسلست یا سنبل تر
زان زلف گفت عنبر و مشک خطر
از خط بفزود روی او زینت و فر
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ
گردد دل من همی زبترویان تنگ
نشگفت که از ستارگان دارم ننگ
امروز که آفتاب دارم در چنگ
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
هر چند که از تو بوسه یابم گه بام
در آخر شب مرا هوس آید کام
بوسه بده و کنار برتست حرام
نشنودستی درو غزن باشد شام
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
آن روز چه بد که با قضا یار شدم
دیدار ترا به جان خریدار شدم
آن روز به بازی به سر کار شدم
تا لاجرم امروز گرفتار شدم
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
جستم همه ساله ای پسر کام تو من
خرسند همی بودم در دام تو من
سیر آمدم از بهانه خام تو من
بریخ اکنون نگاشتم نام تومن
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
با من چو گل شکفته باشی گه گه
گاهی باشی چو کارد با گوشت تبه
روزی همه آری کنی و روزی نه
یک ره صنما بنه مرا بریک ره
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
ای دوست تر، از دو دیده و بینایی
ای آنکه ز پیش چشم ناپیدایی
آن روز که آمدی مرا دربایی
گر تا به قیامت تو غذانی (؟) نایی
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
از بهر خدای اگر تو یی سرو سرای
یکباره زمن باز مگیر ای بت پای
دیدار عزیز کردی ای بار خدای
سیمرغ نه ای روی رهی را بنمای
فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۱
ای کرده مرا خنده خریش همه کس
مارا ز تو بس جانا مارا ز تو بس
فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۴
مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت
چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱
گرچه فلک از پیش برانده ست مرا
با بند گران فو نشانده ست مرا
تا دو لبت از دور برانده ست مرا
جز روی تو آرزو نمانده ست مرا
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۵
تا دیده ام آن لب گهر بار تو را
پیوسته نمک خوانم گفتار تو را
زیرا زبی لعل لب ای یار تو را
بگشاده دهان پسته کردار تو را
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۶
روزی بر من همی نیایی صنما
چون آیی یک زمان نپایی صنما
آخر تومرا وفا نمایی صنما
چون نیک مرا بیازمایی صنما
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۷
افکند دلم زمانه در زاریها
در دیده من سرشت بیداریها
امید تو می داد مرا یاریها
تا جان نبرم چنین به دشواری ها
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
عشق تو بلند و صبر من پست چرا
روی تو نکو و خوی تو کست چرا
می خواره منم دو چشم تو مست چرا
پیش تو لبم بوس تو بر دست چرا
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
در حبس مرنج با چنین آهن ها
صالح بی تو چگونه باشم تنها
گه خون گریم به مرگ تو دامنها
گه پاره کنم ز درد پیراهنها
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
می دانستم چو روز روشن صنما
کاخر بروی تو از بر من صنما
زیرا چو کنی قصد به رفتن صنما
نتوان بستن تو را به آهن صنما
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
قبله ست به دوستی ندای تو مرا
جانست به راستی هوای تو مرا
امروز چو کس نیست به جای تو مرا
در جمله چه بهتر از رضای تو مرا