عبارات مورد جستجو در ۵۵۴۶ گوهر پیدا شد:
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
اقبال تمام پاک دینان دارند
آنان طلبند، لیک اینان دارند
خرسندی و عافیت نهانی گنجیست
وین گنج نهان گوشه نشینان دارند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱
آن دل که شد او قابل انوار خدا
پر باشد جان او ز اسرار خدا
زنهار تن مرا چو شمع تنها مشمر
کو جمله به نمک‌زار خدا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴
آن لعل سخن که جان دهد مرجان را
بی‌رنگ چه رنگ بخشد او مرجان را
مایه بخشد مشعلهٔ ایمان را
بسیار بگفتیم و نگفتیم آن را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰
از ذکر بسی نور فزاید مه را
در راه حقیقت آورد گمره را
هر صبح و نماز شام ورد خود ساز
این گفتن لا اله الا الله را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱
افسوس که بیگاه شد و ما تنها
در دریائی کرانه‌اش ناپیدا
کشتی و شب و غمام و ما میرانیم
در بحر خدا به فضل و توفیق خدا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲
انجیرفروش را چه بهتر جانا
ز انجیرفروشی ای برادر جانا
سرمست زئیم و مست میریم ای جان
هم مست دوان دوان به محشر جانا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
ای سبزی هر درخت و هر باغ و گیا
ای دولت و اقبال من و کار و کیا
ای خلوت و ای سماع و اخلاص و ریا
بی‌حضرت تو این همه سوداست بیا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸
این روزه چو غربال به بیزد جان را
پیدا آرد قراضهٔ پنهان را
جانی که کند خیره مه تابان را
بی‌پرده شود نور دهد کیوان را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰
با عشق روان شد از عدم مرکب ما
روشن ز شراب وصل دائم شب ما
زان می که حرام نیست در مذهب ما
تا صبح عدم خشک نیابی لب ما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
تا نقش خیال دوست با ماست دلا
ما را هم عمر خود تماشاست دلا
وانجا که مراد دل برآرید ای دل
یک خار به از هزار خرماست دلا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
از بانگ سرافیل دمیده است رباب
تا زنده و تازه کرده دلهای کباب
آن سوداها که غرقه گشتند و فنا
چون ماهیکان برآمدند از تک آب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹
آن دم که مرا بگرد تو دورانست
ساقی و شراب و قدح و دور، آنست
واندم که ترا تجلی احسانست
جان در حیرت چو موسی عمرانست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹
آواز تو ارمغان نفخ صور است
زان قوت و قوت هر دل رنجور است
آواز بلند کن کهتا پست شوند
هرجا که امیریست و یا مأمور است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷
امشب شب آن دولت بی‌پایانست
شب نیست عروسی خداجویانست
آن جفت لطیف با یکی گویانست
امشب تتق خوش نکو رویانست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۱
در بتکده تا خیال معشوهٔ ما است
رفتن به طواف کعبه در عین خطا است
گر کعبه از او بوی ندارد کنش است
با بوی وصال او کنش کعبهٔ ما است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۶
درنه قدم ار چه راه بی‌پایانست
کز دور نظاره کار نامردانست
این راه زندگی دل حاصل کن
کاین زندگی تن صفت حیوانست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۸
من زان جانم که جانها را جانست
من زان شهرم که شهر بی‌شهرانست
راه آن شهر راه بی‌پایانست
رو بی‌سر و پا شو که سر و پا آنست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۴
می‌گفت یکی پری که او ناپیداست
کان جان که مقدست است از جای کجاست
آنکس که از هر دو جهان روزه گشاست
بی‌کام و دهان روزه‌گشائی او راست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۰
آن کس که ترا بیند و خندان نشود
وز حیرت تو گشاده دندان نشود
چندانکه بود هزار چندان نشود
جز کاهگل و کلوخ زندان نشود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰۲
آنها که به کوی عارفان افتادند
با نفخهٔ صور چابک و دلشادند
قومی به فدای نفس تن در دادند
قومی ز خود و جهان و جان آزادند