عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۷
ای قبله گه ملک خم ابرویت
وی سیلی ابلیس زده بازویت
ای هشت بهشت خانه یی از کویت
وی دوزخ نیم سوختۀ هندویت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۰
شد راحت آن روی دلارای فراخ
تا گشت دهان آن شکر خای فراخ
وین نیز هم از غایت لطفست که خواست
تا بر دل ما تنگ کند جای فراخ
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
وقتی که بتم گره بر آن زلف نهاد
از سختی بند بر قفا می افتاد
امروز بشکر آنکه بندش بگشاد
بر روی افتاد بوسه بر پایش داد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
از بس که سوی چمن برد بوی تو باد
وز بس که کند گل ز دور خار تو باد
تا لاجرم آزادی سر تا پایت
در دست و زبان سوسن و سرو افتاد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۸
پیوسته مرا چون تو بتی در بر باد
عیشم ز لب تو هر زمان خوشتر باد
با وصل چو نگار کار چو منی
زر می سازد که آفرین بر زر باد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
خورشید غلام آن رخ مه وش باد
تیرستم ترا دلم ترکش باد
در خاک در تو مرد خوش خوش دل من
یا رب که دعا کرد؟ که خاکش خوش باد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
.... عشق تو فیروز مباد
جز جان من از عشق تو با سوزمباد
... ندیده بودیم روا
روزی که غمت نه بینم آنروز مباد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۳
بی روی توام صبر و دل و هوش مباد
بی یاد تو هر می که خورم نوش مباد
هرچند ترا زمن نمی آید یاد
هرگز غم تو مرا فراموش مباد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
گل گر چه بطبع خوب و دمساز افتاد
معشوقۀ بلبل خوش آواز افتاد
پس خنده زنان آمد و چون روی تو دید
گریان گریان خجل خجل باز افتاد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۵
چون آه دمادمم افتد
سوز دل من در دل انجم افتد
با روی تو گر چشم مرا کار افتاد
آری همه کارها بمردم افتد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
عکس رخ تو چون بر فلک می افتد
مه در دویی خویش بشک می افتد
رخسارۀ لعل بر رح زردم نه
کان رنگ برین رنگ خشک می افتد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۹
زلفت همه بر لالۀ تر می غلتند
گه بر گل و گاه بر شکر می غلتد
روزی صد بار بر درت میدم چشم
تر می شود و بخاک در می غلتد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۰
اشکم ز تو در خون جگر می غلتد
پیش در تو بخاک در می غلتد
در آرزوی خاک در تو همه شب
از چهرۀ من بر سر زر می غلتد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۲
از عکس لبت دیده بدخشان گردد
وز یاد رخت سینه گلستان گردد
بی روی توگر آب خورم چون گلبن
اندر دل من چو غنچه پیکان گردد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۹
دوش آن دل خون گشتۀ محنت پرورد
جان هم بغم تو داد بر بستر درد
چشمم بنخفت تا برو آبی ریخت
پس هم بسر کوی تو در خاکش کرد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۳
بر من چو لبت ببوسه شکّر بارد
چشم تو روا بود گرش بشمارد
بادام شکسته ات دو مغزت از آن
هر یک بدو در شمار من می آرد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۵
زلف تو از آن باد که در سر دارد
جز بر گل لاله گام می نگذارد
در سایۀ رخسار تو چون جای گرفت
شاید که بآفتاب سر در نارد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۷
زلف تو که خون خلق ازو می بارد
گیرم دل عاشقان همی آزارد
باری کلهت بروچه دعوی داد؟
کز سایه بآفتاب می نگذارد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۲
نرگس که دلش هوای ساغر دارد
بادی ز نشاط و لهو در سر دارد
در دست عصا زمدّد تر دارد
کوری بنشاطست مگر زر دارد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۳
دل گرچه امید وصل کمتر دارد
اندوه ترا بناز در بر دارد
هرجا که رسد مردمک دیدۀ من
از شکر خیال تو زبان تر دارد