عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۹
پیوسته دلم میل بسوی تو کند
نیک و بد خود به آرزوی تو کند
و آنجا که رخت با گل رعنا کو شد
رنگ رخ من پشتی روی تو کند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۳
هر چند ز نرگس صفت چشم کنند
ور چه مثل از رنگ رخ لاله زنند
نه این چو رخ تست و نه آن چون چشمت
با آنکه خود این چشم و چراغ چمنند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۴
آنها که مرا بعشوه مغرور کنند
باروی توام حکایت از حور کنند
بینند تنی چو ریسمان اندر تاب
چون شمع اگرم جامه ز تن دور کنند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۹
دیده ز فراق تو زیان می بیند
بر چهره زخون دل نشان می بیند
با این همه من زدیده ناخشنودم
تا بی رخ تو چرا جهان می بیند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۱
گفتم که ترا ماه زمین می گویند
گفتا که چنینم نه چنین می گویند
گفتم ز در بوس و کناری الحق
گفتا که همه شهر چنین می گویند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۲
راز من و تو چو هر کسی می گویند
هر کس سخنی از هوسی می گویند
نزدیک تو ای چشم بداز روی تو دور
کم می آیم، زانکه بسی می گویند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۶
روزی لبم از رخ تو بوسی بر بود
از ساده دلی رخ تو بر وی بخشود
آشفتگی زلف تو دانم زینست
در خط شدن لب تو باری چه بود؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۸
ای دل اگرت چه دیده بس رنج نمود
مگذار که او از تو بود ناخشنود
زیرا که بدین سان که تویی، دیرازود
روزی گذرت بر در او خواهد بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۳
آسوده تنی کز تو بتیمار بود
شادان دل آن کز تو بغم خوار بود
آن تن که نه خستۀ تو افگار بود
وان دل که نه کشتۀ تو مردار بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۷
چون روی ترا آیینه در پیش بود
از رشک هزار حسرتم بیش بود
ور در عمری یک نظرم بر تو فتد
چشمم پس آن یک نظر خویش بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۸
مهرت ز ستم همیشه در میغ بود
نازت با من خصومت آمیغ بود
روزی که چو صبح سینه پر مهر کنی
یک دم زدن از ناز ودگر تیغ بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۹
معشوقه چو شاهد و باندام بود
عاشق چه زبان که خوار و بد نام بود؟
چون باده بکام باده آشام بود
باشد که سفال کهنه یی جام بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
آن شد که مرا دل و توانایی بود
در هجر توام روی شکیبایی بود
کاری که مرا برفت در دور غمت
آب رخ و روزگار برنایی بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۸
وقتست که گل تاج سر انگشت شود
و افروخته چون آتش زردشت شود
چون رای تو گیرد همه دل رو گیرد
چون روی تو بیند همه تن پشت شود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۶
تا لعل لبت چو غنچه در خنده فزود
خون جگرم چو لاله بر رخ بالود
دارم چو گل دو رنک در فرقت تو
رخساره زر اندود و درون خون آلود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۴
باغ از گل و لاله ار چه می آراید
بی روی تو دل دمی کجا آساید
کز خیمۀ لاله دود بر می خیزد
وز گنبد گل آب فرو می اید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۸
گل را همه ساز و رنگ و بومی باید
با یار منش آب بجو می باید
سر تا قدمش روی نکو می باید
کو را همه روز روی او می باید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۲
جانرا غم تو هیچ خوشتر ناید
کار دل من جز بغمت بر ناید
وین دل که مراست گر همه جان گردد
تا خون نشود بچشم اندر ناید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۳
بی یاد تو از من نفسی برناید
با محنت هجر تو کسی برناید
گفتی که فلان در سر این کار شود
ترسم که بدین کار بسی برناید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۸
چون یادم از آن روی نکو می آید
خونم به دل تیره فرو می آید
پاکیزه تری ز قطرۀ اشک از آنک
در چشم نیایی تو و او می آید