عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۳
گه کار به عشق دلبرت می‌افتد
گه راه به فکر دیگرت می‌افتد
دیوار تو بی‌ثبات و سیلاب قوی
بگریز که خانه بر سرت می‌افتد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
مگذار گره به کار ما برگردد
مپسند که روزگار ما برگردد
رفتی تو و روزگار برگشته ز ما
برگرد که روزگار ما برگردد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۹
هجر تو برآورد ز امیدم گرد
از غیر مپرس، از دلم پرس این درد
زین حادثه، خوش‌نشین ده را چه خبر؟
دهقان داند که سیل با کشت چه کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۹
چون آب روان نیارمیدن دارد
چون باد به شش جهت دویدن دارد
دل با تو و دیده شوق دیدن دارد
یعنی ز خبر پیش رسیدن دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۵
هر ذره به مهرت دل گرمی دارد
وز دلگرمی زبان نرمی دارد
برداشته‌ای حجاب، اما ز ادب
کی روی تو بیند آن که شرمی دارد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۲
غم‌دیده، فریب سور عالم نخورد
بر هم خورد ار جهان، دلش غم نخورد
گر از سر بازار، قیامت خیزد
سودای من و عشق تو بر هم نخورد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۸
دل پیش ز دردم از قرار اندازد
کی کار مرا به وقت کار اندازد؟
سودای دلم همیشه طغیان دارد
آن نیست که شورش به بهار اندازد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۴
گویند که دستش ز حنا گلگون شد
نی نی ز حنا نیست، بگویم چون شد
چون شانه به زلف خویش دستی می‌زد
ناخن به دلم زد و کفش پرخون شد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۵
با آن که ز تو کار به دلخواه نشد
از ما دل غافل تو آگاه نشد
از حسرت بالای تو، بر تار امید
هرچند گره زدیم، کوتاه نشد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۹
قدسی دل طاقت‌آفرین تو چه شد؟
مردی ز فغان، صوت حزین تو چه شد؟
رسوا کردی مرا میان مردم
ای دست شکسته آستین تو چه شد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۸
تا گرد رمد به دیده‌ام بیخته‌اند
چون لاله به خون دو چشمم آمیخته‌اند
نی نی که به نظاره تو مردم چشم
از غایت رشک خون هم ریخته‌اند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۰
قدسی شب وصل، دل در امّید ببند
وز دود جگر، روزن خورشید ببند
یک بار ز درد برکش از دل آهی
بر چرخ، طلوع صبح، جاوید ببند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۱
هر لحظه دو چشمم آرزوی تو کنند
دزدیده ز هم، نظر به روی تو کنند
این است وصیتم دم مردن و بس
کاندر لحدم روی به سوی تو کنند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۳
عاشق که مدام محو دلدار بود
کی جز به نظاره‌اش سر و کار بود
حیرت‌زده را که دارد از حیرت باز؟
آیینه گرسنه چشم دیدار بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۸
شب از تو جدا، کار دلم شیون بود
بر چشم ترم هر مژه صد سوزن بود
ای نور دو دیده، دیده قدسی دوش
بی روی تو چون چراغ بی روغن بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۲
وردم همه وقت، ماجرای تو بود
گوشم شب و روز بر نوای تو بود
بیگانه‌ام از خلق که دانم به یقین
بیگانه خلق، آشنای تو بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۶
گر بی تو مرا راه به جایی می‌بود
در هر حالم ساز و نوایی می‌بود
بیگانه نمی‌شدم ز ابنای جهان
در صحبت‌شان گر آشنایی می‌بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۲
عزمت چه شود به سعی اگر یار شود
طاقت برمد چو شوق بسیار شود
خواهم که در آغوش کشم بی‌خبرت
تا مژده آمدن خبردار شود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۳
خود نامه مژده گر گشایی چه شود؟
تعجیل در آمدن نمایی چه شود؟
تا آمدنت، نه صبر ماند نه شکیب
گر پیشتر از آمدن آیی چه شود؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۴
تا در کف توست دل کی آزاده شود؟
هر دم به خیال دگر آماده شود
دل در نظر تو دارد این نقش و نگار
آیینه چو از نظر رود ساده شود